eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🗓12خرداد؛ درگذشت حجت الاسلام و المسلمین ا📚🍉📚🍉🍃 ا📚🍉🍃 ا🍃 📖با چند جوان وهابی آشنا شد. وقتی حرف می‌زد، آنها فقط گوش می‌شدند. یک روز، که به دیوار مسجدالحرام تکیه داده بودند. نگاهش به شکاف کعبه افتاد ... ماجرای شکاف را از جوان‌ها پرسید. داستان ورود مادر امیرالمؤمنین و تولد حضرت علی را تعریف کرد. می‌گفت و جوان‌های وهابی کاسه چشمشان هر لحظه پرخون‌تر می‌شد. می‌خواستند دخلش را بیاورند. ده نفر به یک نفر. دریغ از یک شکاف برای فرار. نفسش از ترس بند آمده بود. دست به دامن آخرین امیدش شد. «آقا جان خودتان نجاتم بدید. » نفس‌هایشان به هم گره خورده بود که صدایی آرام، نگاه‌ها را از او برگرداند. «با این سید چی‌کار دارید؟! » با همان غیظ جوابش دادند: «کفر می‌گه! می‌خوایم ... » پیرمرد نورانی، همان طور که سرش را تکان می‌داد و نرم‌نرم جلو می‌آمد، حرفشان را قطع کرد: «مگه چی گفته؟! » دندان‌هایشان را به هم فشار دادند: «می‌گه دیوار کعبه به احترام علی شکافته ... » پیرمرد سرش را تکان داد؛ یعنی بله. «راست می‌گه. شما خبر ندارید. » تا این را گفت، مثل آب روی آتش، زود همه چیز عوض شد. بی‌هیچ حرفی راضی شدند. حتی عذرخواهی هم کردند. ابوترابی دهانش از تعجب باز مانده بود. وقتی چشم چرخاند، که از باعث‌وبانی نجاتش تشکر کند، کسی را ندید. 🍃 📚🍉🍃 📚🍉📚🍉🍃 📙 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/101544/ 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران @ketabejamkaran