ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖حجت از ما کوچک تر است و هی آزارمان می دهد. دهن کجی می کند و گوسفندهایش را به هوای ما ول میکند و میرود دنبال بازیگوشی!
یک روز دوباره مثل همیشه، زودتر از ما از دشت برگشت، گوسفندهایش را هم نبرد، من گفتم حتماً این بار هم میخواهد برود پیش پدر و مادرش و به دروغ بگوید: «این ها من رو کتک زدن.» ولی #سیدعلی صبورتر از من است، مثل پدرش، عمو محمد. حوصله می کند و می گوید: «کاری به کارش نداشته باش... اون داره نادونی می کنه،
ما که نباید مثل اون باشیم!»
شهید #سید_علی_هاشمی
📙 #سید_لری
🖋 #صدیقه_شاهسون
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/135460
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖_بابا! چرا نمیدی شوهرعمه برات کت و شلوار بدوزه؟
بابا مثل همیشه خندید: «باشه پسرم... امسال حتماً میدم برام بدوزه.»
سید علی اما دلش راضی نمیشد، وقتی بابا اصرار سید علی را دید قول داد حتماً کت و شلوار نو بدوزد. ولی موقع سال تحویل همه ما باتعجب دیدیم که بابا باز با همان کت و شلوار قدیمی سر سفره عید حاضر شد!
_«بابا! پس کت و شلواری که شوهرعمه برات دوخت کو؟ چرا نپوشیدی؟» بابا اول میخواست از جواب دادن در برود: «ولم کن سید علی جان... همین خوبه بابا... تمیزه دیگه!» ولی باز سید علی اصرار کرد که برود و با کت و شلوار نو بیاید سر سفره هفت سین. بابا آخر گفت: «سید علی جان! کت و شلوارم را دادم به یه نفر که لباس نداشت... همین خوبه دیگه باباجان!»سید علی مکثی کرد و بهسمت بابا رفت. دست انداخت دور گردن بابا و صورت
استخوانی و ریش جوگندمی و بلند بابا را بوسه باران کرد.
شهید #سید_علی_هاشمی
📙 #سید_لری
🖋 #صدیقه_شاهسون
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/135460
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran