eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب «خداحافظ سالار»، خاطرات سرکار خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر پاسدار شهید حاج حسین همدانی به قلم آقای حمید حسام روایت عشق و احترام و فداکاری و صلابت است.. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب «خداحافظ سالار»، خاطرات سرکار خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر پاسدار شهید حاج
📌 رفته بود؛امّا خانه پر از او بود. به هر جا نگاه می کردم؛می دیدمش و صدایش را می شنیدم که می گفت:" سالار شدی برای این روز ها!" گفته بود دو سه روزه بر می گردم. امّا حالا برای او و من،همه پرده ها کنار رفته و می دانستم سالهاست منتظر رسیدن همین دو سه روز است. از همان روز که می گفت:" همه کار من به زینبِ حسین گره خورده تا من امتحانی حسینی بدهم و تو امتحانی زینبی." عقربه ها ساعت ۹ را نشان می دادند. یعنی وقت پرواز تهران به دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد. اسم بابا حسین افتاده بود با این پیامک:خداحافظ..... ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
أَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يُجابُ إِذا دَعا؟ کجاست آن مضطری که اجابت شود هنگامی که دعا کند؟... 🌹
این کتاب قسمتی از زندگی و رنج مردمان شریف خطه ی سیستان و بلوچستان را برای مخاطبی که فرسنگ ها از این دیار فاصله دارد به تصویر می کشد. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب این کتاب قسمتی از زندگی و رنج مردمان شریف خطه ی سیستان و بلوچستان را برای مخاطبی که فر
📌 (۱) لحظه‌ای در حیاط ایستاد. کمی دقت کرد. صدای مائده از سمت تنور می‌آمد. داشت هیزم می‌شکست. ناگهان جان محمد دستش را در هوا گرفت و تبر را ربود. مائده جیغ خفیفی کشید. - بده! کار تو نیست. جان محمد با سر و صورت بسته شروع کرد به هیزم شکستن. مائده خشکش زده بود: - جان محمد؟! تبرزدن شوهرش را می‌شناخت. جان محمد با تمام قدرت با تبر افتاد به جان کنده هیزم. انگار می‌خواست عقده تمام این هشت سال را بر سر آن کنده بی‌جان خالی کند. چند دقیقه‌ای طول کشید و بالاخره از نفس افتاد. نشست روی زمین و ناله را سر داد. دستار را باز کرد و مائده تازه چهره برافروخته‌اش را دید. - جان محمد! این را با چنان لحنی گفت که از "عزیزم "برای جان محمد خوش‌تر بود. هق هق‌اش بیشتر شد. مائده آب آورد و جان محمد دستی که لیوان را به سوی او گرفته بود، بوسید و به سوی خود کشید. 📌 برشی از کتاب (۲) - تو پنج سالت بود که رفتم برا تریاک. مائده زنم شده بود. با برادراش می رفتیم پاکستان. خیلی کیف داشت. یه سفر می رفتی، کلی پول گیرت میومد. بعد سکوت طولانی حاکم شد. سرش را انداخت پایین. نیم نگاهی به رحمان انداخت که مشتاق بود بیشتر بداند: - تا اینکه یه روز پشت خونه‌ی داربندی‌ها، یکی از همین لاش‌و‌لوش ها پیداش شد. خمار خمار بود. گوشواره‌ی زنش رو آورده بود مواد بخره. گوشواره رو گذاشت کف دستم. آهی کشید: - لا اله الا الله! هنوز جلوی چشممه! مکثی کرد و اشک در چشمانش دوید: - گوشواره خونی بود!!! باز هم سکوت کرد: هر چی رو جمع کرده بودم، گذاشتم و اومدم. دست مائده رو گرفتم و آوردمش توی همین خونه‌ی خشت و گِلی. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
•🌱📚• •|هرڪس ڪھ با ڪتاب ها آرامش یابد، راحتی و آسایش از او سلب نمے گردد.💚|• امیرالمومنین علے (علیه السلام)
مجموعه رمان خانه عنکبوت/4: شکار شکارچی (دوره دو جلدی) داستان هایی واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی... نویسنده این اثر، از نیروهای دستگاه اطلاعات مصر در زمان جمال عبدالناصر است که در این کتاب ها به داستان نفوذ در دستگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی می پردازد. این رمان ها یکی از پرفروش ترین کتاب ها در جهان عرب در طول این سال ها بوده است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب مجموعه رمان خانه عنکبوت/4: شکار شکارچی (دوره دو جلدی) داستان هایی واقعی از رخنه اطلاعا
📌 (۱) در لحن ابوسلیم نوعی تهدید نهفته بود که از نبیل دور نماند! دستش را به سوی بشقاب دراز کرد و به سکوت پناه برد. دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود. دریک لحظه ابوسلیم با لبخند پرسید: _ میترسی؟ _ معلومه. این احتمال وجود نداره که یکی از مصر این موضوع رو بفهمه؟ _ چه چیزی رو بفهمه؟ _ اینکه من برای اطلاعات اسرائیل کار می کنم. 📌 برشی از کتاب (۲) نبیل خسته، از پا افتاده، ناتوان و گرسنه بود. افکار مانند موجی سهمگین به ذهنش هجوم می آوردند. از صبح که اسم باروخ را شنید، ترس در دلش جای گرفت و یقین کرد آن فکری که پس از ملاقات با راشیل به ذهنش رسیده بود، درست بوده است. احساس کرده که ابوسلیم برایش کاری نمی کند و به سؤال هایش پاسخ نمی دهد. به دلیل نامعلومی، در میان صحبت هایش به یاد شرلی هایمان افتاد. همان دختری که دلش را ربوده بود و به یاد آورد که او یهودی بود و به او قول داده بود که هرگز با اقوامش در اسرائیل نجنگد. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثاقَ اللّٰهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللّٰهِ الَّذِي ضَمِنَهُ 🌸🍃 سلام بر تو ای بجا مانده خدا در زمینش، سلام بر تو ای پیمان خدا که آن را برگرفت و محکمش کرد، سلام بر تو ای وعده خدا که آن را ضمانت نمود.. +فرازی از زیارت آل یاسین 🌼
کتاب فریب ماجرای دختری است که با اشتباهات ساده مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. نویسنده در این کتاب، هنرمندانه به تبیین ماهیت واقعی فرقه ضاله و تشکیلات مافیایی آن پرداخته و ضمن روایت این داستان واقعی به شیوه‌های فریبکارانه این شیادان اشاره می‌کند به طوری که خواننده را آنچنان با قصه خود همراه می‌سازد که از خود می‌پرسد، این اتفاق چگونه حادث شد. آلودگی و پلیدی غیرقابل تصور سران این فرقه از موضوعات مهمی است که به خوبی مورد دقت نظر و توجه نویسنده قرار گرفته است ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در بهائیت، تعالیم استعماری این فرقه، ساختار تمامیت خواه سران این تشکیلات مخوف، فساد مالی، اخلاقی، بی بند وباری و هرزگی اعضای تشکیلات بهائی از جمله مواردی است که نویسنده در روایت ماجرا به یکایک آنها اشاره می‌کند. تا در نهایت خواننده دریابد که ترفندهای مبلغان بهائی برای جلب و جذب جوانان چگونه است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب فریب ماجرای دختری است که با اشتباهات ساده مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. نویسنده در
📌 گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟ الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظرش هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم. گفتم: اما ما مسلمان‌ها معتقدیم که وقتی قیامت برپا می‌شه، اتفاق‌هایی که در قرآن از آن یاد شده مثل زلزله و از هم پاشیده شدن کوه‌ها و غیره به‌حدی وحشتناکه که مادر، فرزندش رو رها می‌کنه و به فکر نجات خودش می‌افته و همهٔ مرده‌ها زنده می‌شن و بعد در محکمهٔ عدل الهی به سزای اعمالشون می‌رسن. همهٔ اینها رو در بیش‌تر آیات قرآن خوندیم. اگر شما به قرآن معتقد باشید باید به همهٔ این‌چیزها معتقد باشید. درحالی‌که می‌دونید هیچ‌کدوم از این اتفاقات رخ نداده، چه‌طور می‌گید که قیامت برپا شده! الهام گفت: همهٔ این چیزها که گفتی طور دیگه‌ای تفسیر می‌شه. حضرت باب که ظهور کرد، قرآن رو تفسیر کرد. اسم باب که آمد، به‌خاطرم رسید که در مدرسه دربارهٔ فرقهٔ بابیه و اظهار مهدویت سیدعلی‌محمد باب چیزهایی خوانده بودیم. حتی عکس باب در یک کتاب به‌خاطرم آمد که به دستور امیرکبیر به دار آویخته شد و حتی این‌که باب، توبه‌نامه‌ای به خط خودش دارد و همچنان در آرشیو کتابخانهٔ ملی موجود است. گفتم: من قصد اهانت ندارم، اما باب که توبه کرد. شما چه‌طور پیرو او هستید؟ الهام گفت: حضرت باب تقیه کرد و توبهٔ او در آن زمان لازم بود. گفتم: اما امام که نباید در اصول و مسائل اساسی دین تقیه کند. همین‌طور بحث و گفت‌وگوی ما به درازا کشید. یک کنجکاوی بیهوده مرا وادار می‌کرد که به بحث ادامه دهم و آن این بود که دختر تحصیل‌کرده‌ای مثل الهام چه‌طور به یک فرقهٔ سیاسی معتقد بود. دنبال کشف این راز بودم. چه چیزی در بهاییت و یا در بابیت بود که او را جذب کرده بود؟ چه چیزی می‌توانست کسی مثل او را که از نظر من دختر باشعوری بود مسحور کند؟ او چگونه توانسته بود یک فرقهٔ منزوی و منحرف را به عنوان یک دین بپذیرد؟ دلم می‌خواست احساسش را می‌فهمیدم. آیا نیازهای معنوی الهام در این فرقه اشباع می‌شد؟ راستش من خودم خیلی مقید به انجام فرایض دینی نبودم. گاهی که مسیرمان به زیارتگاهی می‌خورد به احترام صاحب آن زیارتگاه دو رکعت نماز می‌خواندم و گاهی که اتفاقی برایم می‌افتاد که واقعاً مستأصل می‌شدم به خدا پناه می‌بردم و نماز می‌خواندم و نذر و نیاز می‌کردم و نیازهای معنوی‌ام ارضا می‌شد. بعضی از فامیل و همهٔ اعضای خانواده‌ام هم همین‌طور بودند. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046