eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب جریان شناسی نفوذ در تاریخ انقلاب اسلامی ایران.. جریان شناسی سیاسی سال های اخیر به خصو
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• در ساواک بخشی به نام روحانیون بود که قسمتی از آن به انجمن حجتیه اختصاص داشت و مستقیما زیر نظر شاه اداره می شد. در سندی که به امضای تیمسار نصیری رسیده و به رؤسای مراکز استان های ساواک ارسال شده تاکید شده که خط فکری حسینیه ارشاد و شخص شریعتی و رادیکالیسم اسلامی مشکل اساسی رژیم تلقی می شود و باید روحانیون تحت پوشش انجمن حجتیه از بالای منابر علیه جریان های فکری فوق سخن گفته و در توهین و طرد به دکتر علی شریعتی و آیت الله خمینی طبق برنامه عمل نمایند. خود انجمن نیز برآن معترف بود که کپی صورت جلسه های خود را در تمام موارد به ساواک می فرستاد تا به اصطلاح اگر سوء تفاهمی پیش آمد، بتواند مشکل را حل و فصل کند. این امر نشانگر آن است که ساواک چه قدر به آنها اعتماد داشته که صورت جلسه های انجمن ملاک عمل آنها قرار می گرفته است. ➖➖➖ ریچارد فرای از دهه 30 با عوامل مستقیم انگلیس در ایران مانند اسدالله علم(نخست وزیر و وزیر دربار پهلوی) و شجاع الدین شفا(معاون وزیر دربار و ایدئولوگ سلطنت پهلوی) آشنا شد؛ و ضیافت های متعددی به افتخار این جاسوس انگلیسی_آمریکایی در ایران برپا گردید. فرای که پیش از انقلاب همه انرژی خود را معطوف به تبلیغ "تاریخ ایران باستان" و اثبات صحت ادعاهای حقوق بشری "منشور کوروش" کرده بود، پس از انقلاب اسلامی توانست نفوذ خود را در حیاط خلوت دولت های کارگزاران، اصلاحات و احمدی نژاد احیاء کند. 📌 بخش هایی از کتاب @ketabekhoobam
یڪ نفـر یڪ خبـر از یـآر نـدارد بدهـد؟! صد جمعه دیده‌ایم و شما را ندیده‌ایم از درد گفته‌ایم و دوا را ندیده‌ایم...💔
"مهم ترین کاری که دشمن می خواهد بکند، تصویرسازی غلط از وضع کشور است؛ نه فقط برای اغوای افکار عمومی دنیا، بلکه حتی برای اغوای افکار عمومی داخل خود کشور.. با تصویر سازی غلط سعی می کنند افکار ملت ایران را منحرف کنند: هم تصویر غلط درباره ایران، هم تصویر غلط درباره خودشان، هم تصویر غلط درباره اوضاع منطقه.." در کتاب پیش رو که ثمره تلاش نزدیک به 70 نفر از نخبگان حوزوی و دانشگاهی و مطالعه بیش از 17 هزار ساعت است، تلاش شده است میزان دستیابی جمهوری اسلامی ایران به آرمان‌هایی از قبیل عدالت، استقلال، معنویت، آزادی، کرامت زن، مردم‌سالاری دینی، گسترش رفاه عمومی و... را با استفاده از نزدیک‌ترین و متناسب‌ترین شاخصه‌های بین‌المللی به آرمان‌های انقلاب اسلامی، بررسی شود. ارجاعات این کتاب به معتبرترین منابع بین‌المللی نظیر داده‌های اطلاعاتی سازمان ملل، بانک جهانی، سازمان جهانی غذا و کشاورزی، سازمان جهانی سلامت، دفتر برنامه توسعه ملل متحد و دیگر مراجع آماری جهانی مستند شده است. ذکر این نکته لازم است که بیان دستاورد های انقلاب، بدین معنا نیست که جمهوری اسلامی در این 40 سال خالی از اشکال بوده است؛ بلکه بدان معناست که در مسیر پیشرفت قرار داشته است و به آرمان های خود نزدیک تر شده است؛ هرچند که در برهه هایی از زمان، سرعت حرکتش کند شده است که در فصل آخر کتاب، به اختصار به دلایل آن نیز اشاره شده است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب "مهم ترین کاری که دشمن می خواهد بکند، تصویرسازی غلط از وضع کشور است؛ نه فقط برای اغوای
✂️ (۱) اسدالله عَلَم در خاطرات 30 بهمن 1348 نوشته است: امروز بعدازظهر که به حضور شاه رفتم، وسط کار ماساژ و حمام بودند. دو ساعتی با هم صحبت کردیم. عرض کردم به نظر من ایشان هم در ورزش و هم در فعالیت های شبانه{!} افراط می کنند...! به تذکرم خندید... . بار دیگر پیشنهاد کردم به حد کافی خارج از مملکت بوده ایم و اکنون بهتر است برگردیم. مثل این {بود} که دنیا را بر سرش خراب کرده باشم! اما وظیفه من ایجاب می کند که به اطلاع برسانم که پادشاه ایران نمی تواند 45 روز را خارج از وطنش و صرفا بابت استراحت و سرگرمی بگذراند. مردم این چیزها را تحمل نمی کنند. این ها مربوط به دورانی است که قیمت برخی اقلام سه برابر شده بوده است. عَلَم در خاطرات روزهای بعد خود، ضمن تشریح سفر به ژنو که صرفا به منظور معاینه چشم هایش صورت گرفته بود، نوشته است: از تهران خبرهای بد می رسد، بلیط اتوبوس ها ناگهان سه برابر شده است که باعث اعتراض شدید مردم شده: دانشجویان از حاضرشدن سر کلاس ها خودداری کرده اند و چند اتوبوس را آتش زده اند. آن ها از حمایت مردم برخوردارند و تظاهراتشان رو به تشدید... . ✂️ برشی از کتاب (۲) بر اساس نتایجی که پایگاه استنادی اسکوپوس(Scopus)، منتشر کرده است تعداد مدارک علمی ثبت شده از جمهوری اسلامی ایران در سال 1996 برابر با 842 مورد بوده و در سال 2017، تعداد مدارک و مستندات علمی کشور به رقم 54388 مورد افزایش یافته است و نسبت به سال 1996 رشد 64.59 برابری را نشان می‌دهد و در این سال، جایگاه ایران در دنیا، به رتبه 16 ارتقاء یافته است. ذکر این نکته لازم است که به گزارش دو پایگاه معتبر علمی « New Scientist» و«Science Metrix»، جمهوری اسلامی ایران با نرخ رشد 11 برابر متوسط جهانی، رتبه نخست رشد علمی را در بین سال‌های 1980-2009 دارا بوده است. ➖➖➖➖ 👇🇮🇷👇🇮🇷👇🇮🇷👇🇮🇷👇🇮🇷👇🇮🇷👇 https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mohammad Golriz - Khojaste Bad In Piroozi (128).mp3
7M
🎙خجسته باد این پیروزی.. بیست و دوم بهمن ماه، سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارک 🇮🇷 🌹 یاد شهیدان و امام شهدا گرامی باد..
قرآنی کنار میز بود. توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم. در دلم گفتم: خدایا، این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده، می خواهم درمورد نام این مجموعه نظر قرآن را جویا شوم! بعد به خدای خود گفتم: تا اینجای کار همه اش لطف شما بوده، من نه ابراهیم را دیده بودم، نه سن و سالم می خورد که به جبهه بروم. اما همه گونه محبت خود را شامل ما کردی تا این مجموعه تهیه شد. خدایا من نه استخاره بلد هستم نه می توانم مفهوم آیات را درست برداشت کنم. بعد بسم الله گفتم. سوره حمد را خواندم و قرآن را باز کردم. آن را روی میز گذاشتم. صفحه ای که باز شده بود را با دقت نگاه کردم. با دیدن آیات بالای صفحه رنگ از چهره ام پرید! سرم داغ شده بود، بی اختیار اشک در چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه آیات ۱۰۹ به بعد سوره صافات جلوه گری می کرد که می فرماید: سلام بر ابراهیم اینگونه نیکوکاران را جزا می دهیم به درستی که او از بندگان مؤمن ما بود ۱ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب قرآنی کنار میز بود. توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم. در دلم گفتم: خدایا، این کار ب
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بود. دبیر ورزش دبیرستان شهدا بودم. در کنار مدرسه ما دبیرستان ابوریحان بود. ابراهیم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به دیدنش. کلی با هم صحبت کردیم. شیفته مرام و اخلاق ابراهیم شدم. آخر وقت بود. گفت: تک به تک والیبال بزنیم!؟ خنده ام گرفت. من با تیم ملی والیبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک می دانستم. حالا این آقا می خواد...! گفتم باشه. توی دلم گفتم: ضعیف بازی می کنم تا ضایع نشه! سرویس اول را زد. آنقدر محکم بود که نتوانستم بگیرم! دومی، سومی و... رنگ چهره ام پریده بود. جلوی دانش آموزان کم آوردم! ضرب دست عجیبی داشت. گرفتن سرویس ها واقعا مشکل بود. دور تا دور زمین را بچه ها گرفته بودند. نگاهی به من کرد. این بار آهسته زد. امتیاز اول را گرفتم. امتیاز بعدی و بعدی و... . می خواست ضایع نشم. عمدا توپ ها را خراب می کرد! رسیدم به ابراهیم. بازی به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم که سرویس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدایی آمد. الله اکبر... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. نماز که تمام شد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زیباست که با رفاقت باشد. 📌 بخشی از کتاب ۱ @ketabekhoobam
اَللّهُمَ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج . 💔 . اين‌پرسش‌دو‌دیده‌ےبارانےمن‌اسٺ‌ پس‌ڪےزمان‌دیدن‌روےٺو‌میرسد؟ .
حکایت این مجموعه به جوانی اختصاص دارد که علاقه عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت. همیشه سعی می کرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از شهید هادی را جلوی موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسیار بزرگ بود. با اینکه بعداز جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت. کتاب سلام بر ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او، همه دوستان را به یاد شهید ابراهیم هادی می انداخت. او ابراهیم هادی از نسل سوم انقلاب بود. زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری.. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب حکایت این مجموعه به جوانی اختصاص دارد که علاقه عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت. همیشه
✂️ (۱) یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد هادی گفت: بچه ها حالش رو دارید بریم زیارت؟ گفتیم: کجا؟! وسیله نداریم. هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو میارم. بعد با هم بریم زیارت شاه عبدالعظیم علیه السلام. گفتیم: باشه، ما هستیم. هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچه ها که هادی را نمی شناختند، فکر می کردند یک ماشین مدل بالا و... چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد. فکر کنم تنها جای سالم این ماشین موتورش بود که کار می کرد و ماشین راه می رفت. نه بدنه داشت، نه صندلی درست و حسابی و... از همه بدتر اینکه برق نداشت. یعنی لامپ های ماشین کار نمی کرد! رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند. هرکسی ماشین را می دید می گفت: اینکه تا سر چهارراه هم نمی تونه بره، چه برسه به شهر ری. اما با آن شرایط حرکت کردیم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طی مسیر از نور چراغ قوه استفاده می کردیم. وقتی هم می خواستیم راهنما بزنیم، چراغ قوه را بیرون می گرفتیم و به سمت عقب راهنما می زدیم. خلاصه اینکه آن شب خیلی خندیدیم. زیارت عجیبی شد و این خاطره برای مدت ها نقل محافل شده بود. بعضی بچه ها شوخی می کردند و می گفتند: می خواهیم برای شب عروسی، ماشین هادی را بگیریم... ✂️ برشی از کتاب (۲) در طی مسیر یک باره به مقابل درب دانشگاه رسیدیم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد. هادی وقتی این صحنه را مشاهده کرد دیگر نتوانست تحمل کند! به من گفت: همین جا بمون... سریع پیاده شد و دوید به سمت درب اصلی دانشگاه. من همین طور داد می زدم: هادی برگرد، تو تنهایی میخوای چی کار کنی؟ هادی.. هادی.. اما انگار حرف های من را نمی شنید. چشمانش را اشک گرفته بود. به اعتقادات او جسارت می شد و نمی توانست تحمل کند. همین طور که هادی به سمت درب دانشگاه می دوید یک باره آماج سنگ ها قرار گرفت. من از دور نگاه می کردم. می دانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و از هیچ چیزی هم نمی ترسد. اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود. همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک پاره آجر محکم به صورت هادی و زیر چشم او اصابت کرد. من دیدم که هادی یک دفعه سر جای خودش ایستاد. می خواست حرکت کند اما نتوانست! خواست برگردد اما روی زمین افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخید و باز روی زمین افتاد.. ✂️ برشی از کتاب (۳) چند دقیقه ای نگذشت که یک بولدوزر از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه این بولدوزر با ورق های آهن پوشیده شده و حالت ضدگلوله پیدا کرده بود. به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند: انتحاری، انتحاری مواظب باشید... برخی می خواستند راننده را بزنند اما هیچ کدام ممکن نشد! حتی گلوله آرپی جی روی بدنه آن اثر نداشت. هرچه تیراندازی کردیم بی فایده بود. فاصله ما با هادی ذوالفقاری و دیگر دوستان زیاد بود. یک باره حدس زدیم که این خودرو به سمت آن ها می رود. هرچه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آن ها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله ها مانع از رسیدن صدای ما می شد. هادی و دوستان رزمنده ای که در آنجا جمع شده بودند،متوجه صدای ما نشدند. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! ➖➖➖➖ 👇🦋👇🦋👇🦋👇🦋👇🦋👇🦋👇 https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046