در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب هم درس خوان بود هم ورزشکار جوانی خوش بر و رو و متفاوت با همه جوان ها... اگر سودای متف
📌 #برشی_از_کتاب (1)
تا #ابراهیم وارد باشگاه شد بهش گفتم تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.تو راه دو تا دختر پشت سرت مدام از تو حرف می زدن. خیلی ناراحت شد. فردا که اومد باشگاه خنده ام گرفت. پیراهن بلند و شلوار گشاد پوشیده بود. و لباس هایش را به جای ساک ورزشی داخل کیسه پلاستیکی انداخته بود.
➖➖➖➖➖
📌 #برشی_از_کتاب (2)
-ببین دوست عزیز، همسر تو برای خودته، نباید اون رو جلوی دیگران به نمایش بذاری. می دونی چقدر جوونای مردم هستن که با دیدن همسر بد #حجاب شما به #گناه می افتن؟ یا اینکه وقتی شما مسئول کارمند توی اداره هستی نباید حرف های زشت یا شوخی های نامربوط اون هم با کارمندای زن داشته باشی.
بعد هم از #انقلاب گفت، از خون #شهدا، از امام و از دشمنان مملکت. ابراهیم آخر حرفاش گفت: ببین عزیز من، این نامه انفصال از خدمت شماست؛ و سپس نامه رو پاره کرد و ریخت توی جوی آب، بعد گفت: دوست عزیز به حرفام خوب فکر کن.
یکی دو ماه بعد، از همان اداره گزارش رسید که: جناب رئیس بسیار تغییر کرده و اخلاق و رفتارش داخل اداره خیلی عوض شده. حتی خانم این آقا با حجاب کامل به محل کار مراجعه می کند.
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#سلام_بر_ابراهیم1
#شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_خوب_بخوانیم
🍁 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
وقتی حرف از پسر #نوح میشود همه توجه آدم میرود پی اینکه چه میشود پسر یک #پیامبر معجزه پدر را ببیند و به او ایمان نیاورد و یا چه میشود #ابراهیم در خانه یک بت ساز، بزرگ شود و بت شکن شود. این کتاب پاسخ سؤالهای شما را خواهد داد.
کتاب دارای دو قصه جالب و #جذاب است. قصه اول مربوط به چگونگی جدایی #کنعان پسر نوح از قوم یکتاپرستان است و قصه دوم خلاصه زندگی ابراهیم و چگونگی انجام رسالت اوست که علی موذنی با قلم توانمند و ذهن خلاقش، قطعه مهمی از تاریخ را بسیار خواندنی رقم زده است.
⬅️ داستان دوم خیلی خوبه ولی اولی یه جور عجیبی خوبه. 👌
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب وقتی حرف از پسر #نوح میشود همه توجه آدم میرود پی اینکه چه میشود پسر یک #پیامبر معجزه
📌 #برشی_از_کتاب (1)
مشعل را به دیوار تکیه داد و ابراهیم را در آغوش گرفت. گفت: هیچ میدانی که من تا کنون حتی کودکان خود را در آغوش نگرفته ام؟ فکر این که وارث تاج و تختم میشوند، مرا از آنان بیزار میکند، اما چشمان تو.. نکند فرزند ابر و بارانی؟
ابراهیم را بر یک کف نشاند و برابر خود گرفت. ابراهیم گفت:«رب»! #نمرود خندید و گفت: آهان.. پس مرا صدا میزنی.. یعنی این قدر باهوشی که #رب خود را شناخته ای؟ ابراهیم صورت نمرود را چنگ زد و خروشید و گریست. ابراهیم چهره اش را در دستانش پوشانده بود و میگریست. نمرود گفت: نکند گرسنه ای؟
گفت: این هم شیر. ابراهیم به زیر ظرف شیر زد، و به اذن من انگشت شستش را به دهان برد. از آن شیر جاری شد. نمرود دید. وحشت زده ایستاد.
〰〰〰〰
📌 #برشی_از_کتاب (2)
ابلیس گفت: پاداش من از آن همه #ستایش #خدا چه بود؟ هیچ!
به جای آن که مرا ارج گذارد، اینک به تیر #شهاب از بالا رفتن بازم میدارد. به لعن خود گرفتارم کرده است.
#ابراهیم گفت: لعنی که ابدی است.
#ابلیس گفت: اگر آنقدر نادانی که از مشاهده وضع من پند نمیگیری، پس به خواست او عمل کن تا #عذاب ها بینی.
ابراهیم به سوی او حمله برد و گفت: از من دور شو ای ملعون که پند تو مرا نیش است و سختی راه رضای او مرا نوش.
ابلیس از برابر او گریخت و گفت:
پس بدان، اینان که به #سجده ستاره ای در افتاده اند، سپاه منند، نه اینان که جز عده ای قلیل، هر آنچه آدم بر روی #زمین است، جزء سپاه من است. و همه خوار و ذلیل.
و خندید و ادامه داد: آن وقت او خود را #حکیم میداند!!! و از من خواست بر اینان سجده برم!!!
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#کشتیبان_دوست
#علی_موذنی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam