در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب درد... درد هایی که آدم ناچار باشد، بسازد و بسوزد... و از دست کسی کاری بر نیاد... مثل
📌 #برشی_از_کتاب
مرتضی در شب ها و روزهای گذشته با درد نجوا کرده بود:
"اگر دوست داری، بیا! قربان قدمت! اگر میخواهی به استقبالت بیایم.
بیا که من و تو سال هاست که مَحرمِ یکدیگریم. ساعت های #خلوت من و تو، بهترین ساعت #عمر من بوده. تو بهترین واسطه وصل من به #خدا بوده ای.
#دوستت_دارم
هر وقت دلت خواست بیا.
البته یک تبصره هم دارد. فردا اگر صلاح دانستی، اجازه بده تو #مسابقه فینال تنهایت بگذارم و به فکر کسب آبروی جهانی برای #ایران باشم..."
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#میل_لیلی
#مجتبی_رحماندوست
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب اگر دنبال کتابی برای آرامش روح، برای پیدا کردن راه یا حتی برای هدیه دادن به عزیزانتا
📌 #برشی_از_کتاب
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛
با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»
گفت: «کاش میشد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه».
گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم، منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم؛ لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون #حضرت_زینب(س) هر کجا تونستی تماس بگیر».
گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از #سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛
به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای #دوستت_دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم».
از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله ها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چند باری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»
لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#یادت_باشد
#محمدرسول_ملاحسنی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam