⬅ یک کتاب ویژه و ناب! «تابِ طناب دار» نوشته مهدی پناهیان رمانی است #عاشقانه و #جذاب بر پایه اتفاقات واقعی در سال 1388. داستانی مملو از گره و اتفاق های گیرا که مخاطب را گاهی در فضایی #سیاسی و گاهی در فضایی دور از #سیاست و درگیر با احساساتی نهفته در قلب شخصیت ها پیش می برد.
«تابِ طنابِ دار» رمانی است با سه شخصیت اصلی؛ شخصیت هایی متضاد در فکر و عقیده و در جناح بندی سیاسی که هر کدام از آنها روایتی خاص خود را دارند. روایت هایی که هر کدام نشان از حرف ها و درد دل های بخشی از جامعه در ابعاد گوناگون دارد. از جوان دانشجویی که درگیر به ثمر نشاندن تلاش های خود و دوستانش در ستاد سبز دانشجویی است تا شخصیت دیگری که داستان ورودش به ماجرایی #خطرناک را روایت می کند.
تنوع روایت و #شخصیت در کتاب موجب شده تا مخاطب بدون وجود رد پایی از نویسنده، خود از بین روایت های مختلف تصمیم گیرنده #چالش های پیش روی داستان باشد.
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#معرفی_کتاب
#تاب_طناب_دار
#مهدی_پناهیان
#حماسه_9_دی
#روز_بصیرت
#فتنه88
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
داستان از آنجا شروع می شود که مردی با همسرش برای #تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن به خیال اینکه آنجا کسی نیست شالش را برمیدارد. اتفاقا مردی که آنجا پنهان شده بود آن زن را می بیند و یک دل نه صد دل...
این داستان پیچیده و #زیبا را با خواندن #کتاب پی بگیرید.
کرشمه خسروانی، #عاشقانه ای پیچیده ولی #جذاب...
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
«آقای سلیمان! میشود من بخوابم؟» به ماجرای پسری #ارمنی و دختری مسلمان میپردازد. داستانی مانند سایر داستان های #عاشقانه، از آن جهت که پسر عاشق دختر میشود و مشکلات #مسلمان شدن پسر و باقی قضایا.. اما این رمان فضای دیگری نسبت به سایر رمان های از جنس خود دارد و آن شک دختر در آداب، رسوم و قوانین مسلمانی و علاقه پسر به مسلمانی قبل از عاشقی است.
در این رمان، نغمه، آزاد است تا بدون #سانسور هر چه در دلش دارد از قول جوان های امروزی بگوید؛ از اعتراض به #سیاست گرفته تا #حجاب اجباری و بی عدالتی حق زن و مرد در #اسلام و #نماز خواندن به زبان عربی و بسیاری دیگر از شبهه هایی که مطرح از زبان بعضی جوان ترها میشنویم و معمولا کسی به این سوالها جواب نمیدهد. نغمه لجبازی میکند و فرو می افتد و این #سقوط تا شرکت در #پارتی های مختلط پیش میرود و #نویسنده هیچ اصراری ندارد که او با اتفاقی ساده یا پیش پا افتاده به دنیای خودش برگردد، شیوه تحول نغمه عمیق و درونی است و کم کم روی میدهد. او قانع میشود و پاسخ میگیرد و کم کم روی خوش به نشانه های خدا نشان میدهد.
@ketabekhoobam
📌 #برشی_از_کتاب
در آن میانه که شوری بر پاست و هر کس به شادی مشغول، من نزدیک بانویم خدیجه ایستاده و گوش تیز کرده ام. چشمان سرورم محمد امین می خندد و دریایی از محبت به پای بانویم میریزد که بانویم او را به نخستین نجوای #عاشقانه میهمان میکند:
-خانه ام خانه توست و من کنیزت، یا روحی!
بانویم میگوید و رخساره اش چون سیب سرخی میشود و سر به زیر می افکند و دندان به لب میگذارد. سرورم، محمد امین، لحظه ای کوتاه خدیجه را مینگرد به نخستین نگاه عاشقانه. آنگاه چشم میبندد و می گشاید و با لبخندی گرم که در پسِ حیایی دلخواه، پنهانش میدارد و از هزار تهنیت خوش تر است، میگوید:
-و رزقی!
خدیجه شیرین تر از پیش:
-و نفسی!
محمد امین دست بر قلبش میگذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
-و ساکن قلبی!
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#یوما
#مریم_راهی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
در آن میانه که شوری بر پاست و هر کس به شادی مشغول، من نزدیک بانویم خدیجه ایستاده و گوش تیز کرده ام. چشمان سرورم محمد امین می خندد و دریایی از محبت به پای بانویم میریزد که بانویم او را به نخستین نجوای #عاشقانه میهمان میکند:
-خانه ام خانه توست و من کنیزت، یا روحی!
بانویم میگوید و رخساره اش چون سیب سرخی میشود و سر به زیر می افکند و دندان به لب میگذارد. سرورم، محمد امین، لحظه ای کوتاه خدیجه را مینگرد به نخستین نگاه عاشقانه. آنگاه چشم میبندد و می گشاید و با لبخندی گرم که در پسِ حیایی دلخواه، پنهانش میدارد و از هزار تهنیت خوش تر است، میگوید:
-و رزقی!
خدیجه شیرین تر از پیش:
-و نفسی!
محمد امین دست بر قلبش میگذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
-و ساکن قلبی!
✂️ برشی از کتاب #یوما
@ketabekhoobam