eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 #معرفی_کتاب «فرمانروای مه»، رمانی است درباره چند خانم که برای سیر و #سلوک و ورود به دنیای #عرفان دست به دامن استادی میشوند که پیش از این، بارها او را آزموده اند و کرامات مختلفی از او دیده اند. با انجام دستوراتی که استاد به آنها میدهد و همچنین با #تزکیه نفس، هر کدام به توفیقاتی دست می یابند که به صورت عادی غیرممکن به نظر میرسد. در میانه راه، آنچه بیش از همه آزارشان میدهد، شکی است که به استاد خود دارند. شکی که مثل خوره به جانشان می افتد و رهایی از آن، گسستن ارتباطات تنگاتنگ است. اینکه استاد عرفان آنها، واقعا با #معصومین در ارتباط است، یا.. وقتی یکی از آنها مستجاب الدعوه میشود، یا به چشم #بصیرت میرسد و دیگری توان طی الارض پیدا میکند، جایی برای شک باقی نمی ماند. آن ها، یقین میکنند و جلو میروند تا شخصا به حقیقت دست پیدا کنند. کراماتی که زنهای گروه به دست می آورند، روز به روز بیشتر میشود... فرمانروای مه، رمانی است بدیع و #جذاب و کارآمد؛ به ویژه در دوره ای که دین نماهای کاذب، تلاش میکنند با تبلیغات دروغین، جایگاه ویژه ای بین جوانان، به خصوص #مسلمانان بیابند. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب «فرمانروای مه»، رمانی است درباره چند خانم که برای سیر و #سلوک و ورود به دنیای #عرفان
📌 (1) سایه ای روی دیوار نقش می بندد.واضح نیست. نمیدانم سایه چیست.هرجا را که نگاه می کنم سایه ای میبینم. کم کم سایه ها برایم واضح میشوند. تصویر زنی است.تصویر چند زن دیگر هم، روی دیوار دیده میشود.همه روی صندلی نشسته اند. انگار کلاس دیگری رو به روی من تشکیل شده. خوب که دقت میکنم کلاس خودمان را میبینم. چند روزی است که من هرچه را نگاه میکنم، بدون اینکه بخواهم، تصویرش فورا روی دیوار منعکس می شود. چشم های من، مانند یک دستگاه کپی عمل میکند... ➖➖➖➖➖ 📌 (2) فرشته به من اشاره میکند که به اتاق بچه ها بروم. دنبالش می روم. میگویم: چیزی شده؟ -نمیخواستم مامانم و زن دایی چیزی بفهمن. امروز سودابه به من زنگ زد. -پس چرا به من چیزی نگفت؟ -بعد از اینکه با تو صحبت کرد، به من زنگ زد.گفت: امروز (س) تو جسمش حلول کرده، انگار به تو هم گفته. -با تعجب می گویم: چی! مطمئنی گفت حضرت زهرا؟ -آره چند مرتبه هم گفت. -ولی به من گفت: یه فرشته تو جسمش حلول کرده، بدجوری قاطی کرده. این قدر این روزا دروغ میگه که خودش یادش میره به کی چی گفته. -چطور به خودش اجازه میده این حرفا رو بزنه؟ -باید باهاش چیکار کنیم؟ -کاش می دونستم! -راستش دیگه نمیتونم درست قبولش کنم. اصلا حالا بیشتر ردش می کنم تا قبول. 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب قسمتی از این کتاب درباره خود آمریکایی ها و تاریخ شان است. قسمتی دیگر در خصوص آمریکا و "ماست" و بخشی هم به آمریکا و دیگران (غیر از ما!) اختصاص یافته! هدف این کتاب، آموزش تاریخ نیست بلکه روایت آن است. به همین دلیل هرچه در این کتاب میخوانید #مستند است. یعنی منابع و اسنادش موجود است و هیچ مطلبی بدون #سند نیامده! تاریخ ایالات متحده آمریکا خیلی جدی است! آنقدر جدی که حتی بخش ها و قسمت های شوخی آن هم جدی است! (تعجب نکنید! آنهایی که تاریخ را میشناسند، میدانند قسمت هایی از تاریخِ هر جایی شوخی است! یعنی همه جای یک تاریخ نمیتواند جدی باشد! مثلا ساختن مناره با کله مردم کرمان توسط آقامحمدخان قاجار به نظر شما شوخی نیست؟) و طبیعی است شوخی کردن با این #تاریخ بسیار جدی، کار ساده ای نیست، چون آمریکایی ها بر خلاف ظاهرشان بیش از حدِ مجاز جدی اند! واقعا چه جوری باید با تاریخ ملتی که اسطوره اش "کابوی"، نماد هویتی اش "غرب وحشی"، پیروزی شاخصش "انفجار بمب های اتمی در #ژاپن"، غذای ملّی اش "همبرگر"، عامل برتری اش "هزاران موشک و #بمب_هسته_ای" و هنرمند اخراجی اش "#چارلی_چاپلین" است، شوخی کرد؟ (لابد میدانید چاپلین سالهای سال در #تبعید زندگی کرد، چون مقامات آمریکا او را اخراج کرده بودند! او پس از جنگ جهانی دوم تا لحظه مرگش امکان زندگی در #آمریکا را نیافت، چون بعضی فیلم هایش به مذاق سیاستمداران آمریکایی خوش نیامده بود.) توصیه میکنم این کتاب را که در قالب #طنز در بیان "تاریخ پاک و مطهر آمریکا(!)" نوشته شده حتما بخوانید! @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب قسمتی از این کتاب درباره خود آمریکایی ها و تاریخ شان است. قسمتی دیگر در خصوص آمریکا و
📌 اگر بدانید آمریکا با چشمانی اشکبار و دلی پرخون؛ دستور حمله به و را صادر کرد؛ قطعا نظرتان عوض خواهد شد! مگر انگیزه آمریکا از اتمی این دو شهر چه میتوانست باشد جز متقاعد کردن ژاپنی ها به ؟ هرچند در این حملات 150 هزار نفر درجا تبخیر شدند و همین تعداد هم ذره ذره آب شدند تا بمیرند! اما چون جنگ طلبی ژاپن زیر سر بچه ها و زن ها و شهروندان غیرنظامی بود، اگر آنها تبخیر نمیشدند معلوم نبود کی تمام شود!... 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🌱 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب داستان از آنجا شروع می شود که مردی با همسرش برای #تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن به خیال اینکه آنجا کسی نیست شالش را برمیدارد. اتفاقا مردی که آنجا پنهان شده بود آن زن را می بیند و یک دل نه صد دل... این داستان پیچیده و #زیبا را با خواندن #کتاب پی بگیرید. کرشمه خسروانی، #عاشقانه ای پیچیده ولی #جذاب... @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داستان از آنجا شروع می شود که مردی با همسرش برای #تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن
📌 رفته بودم که به کمند بیندازم که به کمند آهو درآمد. آهوی زنده می خواستم که از قهاری احمقانه، صید آن به گردنم افتاده بود. در صحرایی دورتر از شام و نزدیک تر به عراق که اسمش را گذاشتم صحرای ، چشمه و جویبار و برکه ای است... آنجا منتظر آمدن آهوها بودم که صدای پای دو اسب که به منطقه نزدیک و نزدیک تر می شدند شنیدم. حدس زدم رهگذرانی باشند در طلب آب. اما آنچه را که تصورش را هم نمیکردم این بود که یکی از آن دو سوار زن باشند. آن هم چه زنی!.. شاید اگر دستار از سرش برنداشته بود و موهایش را رها نکرده بود دل من هم فرو نمی ریخت ولی این کارش نشان داد که زنی نیست که بتوان از او گذشت. @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب مجبور بود صبح زود هنوز هوا روشن نشده بزند به جاده، غروب هم به خاطر بازیگوشی اش در دل #تاریکی از بیابان راهی خانه میشد و این دل شیر میخواست... این رمان داستان #نوجوان شجاعی است که دل نترسش یک منطقه را نجات میدهد و... ماجرایش خواندنی و #پرهیجان است.. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب مجبور بود صبح زود هنوز هوا روشن نشده بزند به جاده، غروب هم به خاطر بازیگوشی اش در دل
📌 (1) اول فکر کردم کسی دارد سر به سرم می گذارد. فکر کردم نبیل است و بعد صدا بیشتر شد و فکر کردم نبیل و عائد هستند. داد زدم:" مسخره بازی در نیاورید!" و پیدا و ناپیدایی را دیدم که ایستاد و هم رنگ تاریکی شد و گم شد و دیگر ندیدمش. دوباره بلند شد. این بار بیشتر از دو تا بود. کم کم داشتم نگران می شدم. داد زدم:" کی آنجاست؟" به جای جواب جیغ کشیدند. صدایشان مثل صدای بچه ای بود که می کند. یکهو حال بدی به من دست داد و مورمورم شد. بیشتر از یکی و دو تا و سه تا بودند. این بار دیگر راستی راستی برم داشت. عرق سردی بر تیره پشتم می لغزید. چوب دستی ام را توی مشت فشردم و.... 〰〰〰〰 📌 (2) بابا بلند شد و رفت کنار پنجره از پشت توری بیرون را نگاه کرد و برگشت. سگ دیگری به صدا درآمد. یک بند زوزه میکشید. انگار کسی افتاده بود دنبالش و کتکش میزد. بابا گفت: " یکی تان بلند شود ببیند چه شده" حکیمه را که از میخ دیوار آویزان بود، برداشت. فتیله اش را کشید بالا و رفت طرف در. پرده را کنار زد کشید و خودش را پرت کرد عقب. چیزی خورده بود توی صورتش. مادرم گفت: " چه شد؟ چه بود؟" نفسش بند آمده بود. به سختی گفت:"مَمَ ... مــ..." 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب شنیدید خانم ها هم باید در فعالیت ها شرکت کنند و در اجتماع نقش موثر داشته باشند؛ این #کتاب را خانم ها با لذت بخوانند و ببینند یک دختر #جوان چطور میتواند در جامعه پر شور و پر شعور باشد.. داخل و خارج هم ندارد. همراه دختر داستان شوید در دانشگاه #فرانسه... ❌ کتابی که #رهبر معظم #انقلاب توصیه کردند خانم ها بخوانند. ❌ #جذاب و مناسب برای دختران نوجوان و جوان، و همه خانمها در تمامی سنین.👌 این اثر بخشی از مجموعه #خاطرات نویسنده از دوران دانشجویی اش در کشور فرانسه به عنوان یک #مسلمان ایرانی است. این کتاب شامل خاطراتی است که ابتدا در وبلاگی به همین نام «سفیر» توسط #نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است. نویسنده میگوید: آن زمانی که من شروع به مکتوب کردن این خاطرات کردم تعدادی از دانشجویان را میدیدم که همان اتفاقاتی که برای من پیش آمده برای بعضی از اینها نیز افتاده بود. اینها در برخورد با این اتفاقات واکنش های خوبی بروز نداده بودند. زیرا در آنجا با پوشش و #حجاب خانم ها برخورد خوبی ندارند از این رو تصمیم گرفتم خاطراتم را که بخشی از آن مربوط به برخورد با این گونه رفتارها بود را مکتوب کنم تا از این طریق آموزشی نیز داده باشم. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب شنیدید خانم ها هم باید در فعالیت ها شرکت کنند و در اجتماع نقش موثر داشته باشند؛ این #
📌 و من شدم «ایران»! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف میبودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم. چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش. ➖➖➖➖ 📌 (2) گفتم:«پیامبر فرموده اند که هرکس دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی که به من وعده داده بشه، علی و ذریه اون رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما رو از در هدایت خارج نمیکنن و شما رو هیچوقت به ضلالت وارد نمیکنن. این هم یکی از اون احادیث!» رشید به سرعت گفت: «البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده.» گفتم:«این حدیث به نقل از منابع اهل سنّت بود و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده. من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم. موارد دیگه ای هم هست.» ریاض پرسید:«ما از کجا بدونیم این مواردی که شما میگید واقعا توی این کتابا وجود داره؟» گفتم:«اونی که براش پیدا کردن اهمیت داشته باشه خودش هم میره این کتابا رو پیدا میکنه و این موارد رو چک میکنه. من به درستی اون چیزی که گفتم شک ندارم. شما هم یا شک ندارید که پس بپذیرید، یا شک دارید که پس خودتون برید بخونید. 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند. خودش ته تغاری و لوس. توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت... ⬅ کتاب "ایرج خسته است"، کتابی با محوریت #دفاع_مقدس می باشد که داستان های #کوتاه و شیرینی را در خود گنجانده.. این کتاب زیبا نوشته آقای داوود امیریان است که برای #نوجوانان منتشر شده است. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر
📌 ایرج خواست سرجایش برگردد که حاچ آقا دستش را گرفت و گفت:" من نیمی از یک را می گویم و می خواهم ببینم که برادر ایرج باقی این حدیث را می داند یا نه؟" رنگ از روی ایرج پرید. قند توی دلم آب شد. حاج آقا سرفه ای کرد و گفت:" حدیث این است: النظافه من الایمان و...؟" حاج آقا انتظار داشت ایرج ساکت بماند و مثلا چهره در هم بکشد و بر و بر به حاجی نگاه کند. بعد به او بگوید که: خب، معلوم است، حدیث ادامه ندارد. اما ایرج نه گذاشت، نه برداشت و گفت:" و الکثافه من الشیطان!!" چشمان حاج آقا از تعجب گشاد شد. شلیک خنده بچه ها بلند شد.... 〰〰〰〰〰 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam