eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب شنیدید خانم ها هم باید در فعالیت ها شرکت کنند و در اجتماع نقش موثر داشته باشند؛ این #
📌 و من شدم «ایران»! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف میبودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم. چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش. ➖➖➖➖ 📌 (2) گفتم:«پیامبر فرموده اند که هرکس دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی که به من وعده داده بشه، علی و ذریه اون رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما رو از در هدایت خارج نمیکنن و شما رو هیچوقت به ضلالت وارد نمیکنن. این هم یکی از اون احادیث!» رشید به سرعت گفت: «البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده.» گفتم:«این حدیث به نقل از منابع اهل سنّت بود و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده. من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم. موارد دیگه ای هم هست.» ریاض پرسید:«ما از کجا بدونیم این مواردی که شما میگید واقعا توی این کتابا وجود داره؟» گفتم:«اونی که براش پیدا کردن اهمیت داشته باشه خودش هم میره این کتابا رو پیدا میکنه و این موارد رو چک میکنه. من به درستی اون چیزی که گفتم شک ندارم. شما هم یا شک ندارید که پس بپذیرید، یا شک دارید که پس خودتون برید بخونید. 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند. خودش ته تغاری و لوس. توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت... ⬅ کتاب "ایرج خسته است"، کتابی با محوریت #دفاع_مقدس می باشد که داستان های #کوتاه و شیرینی را در خود گنجانده.. این کتاب زیبا نوشته آقای داوود امیریان است که برای #نوجوانان منتشر شده است. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر
📌 ایرج خواست سرجایش برگردد که حاچ آقا دستش را گرفت و گفت:" من نیمی از یک را می گویم و می خواهم ببینم که برادر ایرج باقی این حدیث را می داند یا نه؟" رنگ از روی ایرج پرید. قند توی دلم آب شد. حاج آقا سرفه ای کرد و گفت:" حدیث این است: النظافه من الایمان و...؟" حاج آقا انتظار داشت ایرج ساکت بماند و مثلا چهره در هم بکشد و بر و بر به حاجی نگاه کند. بعد به او بگوید که: خب، معلوم است، حدیث ادامه ندارد. اما ایرج نه گذاشت، نه برداشت و گفت:" و الکثافه من الشیطان!!" چشمان حاج آقا از تعجب گشاد شد. شلیک خنده بچه ها بلند شد.... 〰〰〰〰〰 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب اگر دلت یک رمان #عاشقانه میخواهد، ولی نه از جنس عاشقانه های همیشگی، نرگس پیشنهاد خوبیست. معشوقه های این داستان، خواهر و برادرند. همه چیز از آن جا شروع میشود که نرگس قصه ما از مدرسه اخراج میشوند. برادرش، وارد ماجرا میشود و خودش را به آب و آتش میزند. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب اگر دلت یک رمان #عاشقانه میخواهد، ولی نه از جنس عاشقانه های همیشگی، نرگس پیشنهاد خوبی
📌 می دوم؛ مثل جت. از لا به لای بچه ها دویدن، خیلی مشکل است. هنوز به وسط های راه نرسیده ام که یک دفعه یادم می افتد نرگس دیگر مدرسه نمی رود. انگار همه ی دنیا روی سرم خراب می شود. صدایی از دور می آید. برمی گردم. یک نفر دوان دوان می آید طرفم. نزدیک تر که می شود، می شناسمش. مصطفی است. نفس زنان می گوید:" یک دفعه کجا غیبت زد؟" -چه کار داری؟ -تو الان جایی کار داری؟ -نه. -پس بیا بریم تو راه بگم. راه می افتیم. مصطفی کمی مِن مِن می کند: ببین چیزه تو آبجی داری؟ گوش هایم سرخ می شود. به او چه که من آبجی دارم یا نه؟! می خواهم برگردم و یک جواب درست و حسابی بگذارم کف دستش. -اِ، یعنی منظورم اینه.... ➖➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🍃 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب فرشته ای در برهوت، #خواستگاری پر ماجرا که به چالش بین #سنی و #شیعه کشیده میشود. دانشجویی که در بین تمام دخترهای مسلمان دانشگاه، عاشق یک دختر سنی میشود!.. و سختی کار وقتی بالا میگیرد که میفهمد برای خواستگاری، باید به یک روستای بسیار دور و البته ناآشنا برود!!.. و تازه در آن روستاست که میفهمد برای بله گرفتن از #عروس باید.... @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب فرشته ای در برهوت، #خواستگاری پر ماجرا که به چالش بین #سنی و #شیعه کشیده میشود. دانش
📌 عبدالحمید پرسید: - اسم پدرت چیست؟ رسول گفت: - علی. عبدالحمید سری تکان داد و گفت: - باز هم علی. همه جا علی. انگار میان شما شیعه ها همیشه پای یک علی وسط است. اسم پدربزرگت چیست؟ رسول لبخندی زد و گفت: - اسم او هم علی ست. عبدالحمید با تعجب و حیرت نگاهش کرد و با صدای بلندی گفت: - هر دو علی؟ هم پدر و هم پسر؟ رسول گفت: - بله. چه اشکالی دارد؟ اتفاقا از امام حسین(ع) سوال کردند که چرا اسم تمام پسرهایت را علی گذاشته ای؟ امام جواب دادند اگر خدا پسرهای بیشتری به من میداد، من اسم تمام شان را علی می گذاشتم. از شدت علاقه زیاد به پدرشان امام علی(ع). عبدالحمید همان طور که حواسش به جاده بود، لبخندی زد و گفت: - باز خوب است اسم تو را رسول گذاشتند. رسول بی آنکه به عبدالحمید نگاه کند، گفت: - اسم من هم توی شناسنامه علی است. بچه های دانشگاه رسول صدایم می زنند. عبدالحمید دهانش از تعجب باز ماند...... 〰〰〰〰 🔹 کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود؛ تو #کاباره یهودی ها کار می کرد. بعد از #انقلاب حکم اعدامش هم اومد... @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود؛ تو #کاباره یهودی ها کار می
📌 توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ . در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی سنگین وزن مسابقات شد. در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از هم ردیفانش جدا می ساخت.. همیشه چهار یا پنج نفر به دنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان میکرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصر جهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!.... 〰〰〰〰〰 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🌷 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب داعش، #طالبان، #القاعده... چنان سر و صدا راه می اندازند که گوش عالم را کر میکند. این #رمان با همین چند صفحه داستان #جذاب، تو خالی بودن طبل هایشان را برایت روشن میکند و همچنین قدرت و عظمت تو را.. بعد از تمام شدن کتاب دلم خواست #گریه کنم به خاطر #مظلومیت #اسلام بین ما پیروانش. 😭 تا حالا به این فکر کرده اید #داعش از کجا سر و کله اش در آمد؟ این کتاب جواب سوال شماست.. @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داعش، #طالبان، #القاعده... چنان سر و صدا راه می اندازند که گوش عالم را کر میکند. این
📌 کشتن یک آدم خیلی سخت است. گفتنش سخت است. نوشتنش سخت است. تجربه اش سخت است؛ اما فکر کنم از آن سخت تر روز های بعدش باشد. نه... همان ثانیه های بعد... همان اولین ثانیه.. درست به اندازه یک تیکِ عقربه ثانیه شمار ساعت ها! سخت تر از کشتن آن است که مجبوری تا آخر عمر درباره اتفاقی که در چند ثانیه رخ داده است فکر کنی.. حتی اگر در کل یک نفر هم پیدا نشود که بفهمد دستت به سرخی خون کسی آغشته است، باز وقتی تو در برابر آینه ی اتاقت قرار می گیری، آینه تو را در شمایل یک نشان خواهد داد. این ذات آینه هاست که نمی گویند. شاید آینه ها کمی کدر و تار و غبار گرفته نشان دهند، اما هرگز اجازه ندارند واقعیتی را کتمان کنند! شاید برای همین است که قاتل ها نمی توانند لحظات طولانی برابر آینه بایستند.... 〰〰〰〰〰 🔹 کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🍁 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب «آقای سلیمان! میشود من بخوابم؟» به ماجرای پسری #ارمنی و دختری مسلمان میپردازد. داستانی مانند سایر داستان های #عاشقانه، از آن جهت که پسر عاشق دختر میشود و مشکلات #مسلمان شدن پسر و باقی قضایا.. اما این رمان فضای دیگری نسبت به سایر رمان های از جنس خود دارد و آن شک دختر در آداب، رسوم و قوانین مسلمانی و علاقه پسر به مسلمانی قبل از عاشقی است. در این رمان، نغمه، آزاد است تا بدون #سانسور هر چه در دلش دارد از قول جوان های امروزی بگوید؛ از اعتراض به #سیاست گرفته تا #حجاب اجباری و بی عدالتی حق زن و مرد در #اسلام و #نماز خواندن به زبان عربی و بسیاری دیگر از شبهه هایی که مطرح از زبان بعضی جوان ترها میشنویم و معمولا کسی به این سوالها جواب نمیدهد. نغمه لجبازی میکند و فرو می افتد و این #سقوط تا شرکت در #پارتی های مختلط پیش میرود و #نویسنده هیچ اصراری ندارد که او با اتفاقی ساده یا پیش پا افتاده به دنیای خودش برگردد، شیوه تحول نغمه عمیق و درونی است و کم کم روی میدهد. او قانع میشود و پاسخ میگیرد و کم کم روی خوش به نشانه های خدا نشان میدهد. @ketabekhoobam