📚 #معرفی_کتاب
" هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد، در یک حرکت بلند مدت، تاکتیک ها و اختیارهای موضعی خواهد داشت. گاهی ممکن است به عقب نشینی حکیمانه دست بزند، اما همان عقب نشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت و هدف داری او را می دانند، یک حرکت رو به جلو محسوب می شود.
با این دید، زندگی امیرالمومنین(ع) با زندگی امام مجتبی(ع) با زندگی حضرت ابی عبدالله(ع) با زندگی هشت امام دیگر-تا سال ۲۶۰- یک حرکت مستمر است. این را بنده در آن سال متوجه شدم و با این دید وارد زندگی آنها شدم. یک بار دیگر نگاه کردم و هرچه پیش رفتم این فکر تایید شد. " امام خامنه ای(مدظله العالی)
#انسان_250_ساله (حلقه دوم)
#مقام_معظم_رهبری (مدظله العالی)
📌 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب " هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد، در یک حرکت بلند مدت، تاکتیک ها و اختیارها
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
شاید برای شما باور کردنی نباشد اما این واقعیت است تبلیغات این است. تبلیغات مسموم ترین و خطرناک ترین ابزارهایی بوده که باطل از او استفاده کرده.
جریان حق از تبلیغ مثل باطل نمی تواند استفاده کند . برای اینکه تبلیغ اگر بخواهد به طور کامل ذهن را بپوشاند احتیاج دارد به بازیگری، احتیاج دارد به دروغ و فریب. جریان حق اهل دروغ و فریب نیست.
اینی که شما شنیدید وقتی امیرالمومنین(ع) در محراب به شهادت رسید، مردم شام تعجب کردند که علی(ع) توی محراب چه کار می کرده؟ محراب که مال نماز خوان هاست! بعضی باور نمی کنند این را، این واقعیت دارد. تبلیغ به نفع خاندان بنی امیه و معاویه و علیه خاندان پیغمبر(ص).
حدود چهل پنجاه سال بعد از امیرالمومنین(ع)، ایشان را بر روی منبر لعن می کردند. که بعد از اینکه عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید جلوی این کار را گرفت. اگرچه در دنیای اسلام اینگونه حرفهای چرندِ غلط رذل آمیز برچیده شد؛ اما خب یک رشحاتی از این ها بالاخره باقی ماند، در ذهن یک عده ای هم اثر گذاشت، این کاری بود که معاویه می کرد، تبلیغ.
🌷🌷🌷
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
نظامی که پیامبر(ص) ساخت، شاخص های گوناگونی دارد که در بین آن ها هفت شاخص از همه مهم تر است:
شاخص اول، ایمان و معنویت است. انگیزه و موتور پیش برنده حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم می جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در میآورد.
شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حق دار – بدون هیچ ملاحظه ای- است.
🌹🌹🌹
📌 #برشی_از_کتاب (۳):
در صحنه تعریف معنوی حضرت زهرا(س) وارد نمی شویم. لیکن در زندگی معمولی این بزرگوار، یک نکته مهم است و آن، جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و بین وظایف یک انسان مجاهد غیور خستگی ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم(ص) که به مسجد می آید و سخنرانی و موضع گیری و دفاع می کند و حرف می زند؛ و یک جهادگر به تمام معنا و خستگی ناپذیر و محنت پذیر و سختی تحمل کن است، از طرف دیگر.
همچنین از جهت سوم، یک عبادت گر و بپا دارنده نماز در شب های تار و قیام کننده لله و خاضع و خاشع برای پروردگار است و در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیای کهن الهی با خدا راز و نیاز و عبادت میکند. بعضی خیال میکنند اینها با هم منافات دارد. در حالی که از نظر اسلام، این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدیت که ندارد، در شخصیت انسان کامل، کمک کننده هم است.
🌷🌷🌷
📌 #برشی_از_کتاب (۴):
آنجا در مقابل آن مسئله (غصب خلافت)، بیست و پنج سال امیرالمومنین(ع) عکس العمل نشان نداد؛ اما اینجا در مقابل این قضیه ای که به ظاهر کمتر از آن قضیه به نظر میرسد _مسئله عدالت اجتماعی، مسئله احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردن بنای اسلامی مستحکمی که پیغمبر(ص) گذاشته بود_ در اینجا امیرالمومنین(ع) سه تا جنگ را تحمل کرد؛ جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان. ببینید چقدر این کار به نظر امیرالمومنین(ع) مهم بود. کار بزرگ امیرالمومنین(ع) این است.
➖➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#انسان_250_ساله (حلقه دوم)
📚 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب کتابی صمیمانه برای شناختن و گریستن برای غربت حضرت زهرا(س)... #کشتی_پهلو_گرفته #سید_م
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
-روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر!
این چه روزگاری است که راز آفرینش زن را در خود تحمل نمی کند؟ این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟
آنجا جای تو نیست. دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا.. تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی.. تو از بهشت آمده بودی...
🥀🥀🥀
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
گریه نکنید عزیزان من!
از این پس جای گریستن بسیار دارید.
بر هر کدام از شما مصیبت ها می رود که جگر کوه را کباب می کند و دل سنگ را آب.
حسن جان! این هنوز ابتدای مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور می کند.
مظلومیت جامه ای است که پس از پدر قاعده ی تن تو می شود...
حسین جان! زود است برای گریستن تو!
تو دیگر گریه نکن! تو خود دردانه ی #اشک آفرینشی....
➖➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#کشتی_پهلو_گرفته
📚 @ketabekhoobam
چقــدر امسال فاطمیه جای تو خالیست..... 🥀🖤
🔹مراسم عزاداری دانش آموزی
🔸ویژه ی دختران مقطع متوسطه
✨«دختـــران حـاج قاســم»✨
⭕️ زمان: سه شنبه| 8 بهمن
ساعت 15:30
⭕️ مکان: مقر کتاب نطنز
(مسجد الزهرا-جنب دفتر امام جمعه)
✨ @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
کتاب حاضر دربردارنده ی سه خاطره درباره ی تجربه ی مرگ و حاصل مصاحبه رو در رو با افرادی است که حیات پس از مرگ را تجربه کرده، به برزخ رفته و برگشته اند. مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد.
#آن_سوی_مرگ
#جمال_صادقی
#محمد_حسین_حاجی_ده_آبادی
⚡️ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب کتاب حاضر دربردارنده ی سه خاطره درباره ی تجربه ی مرگ و حاصل مصاحبه رو در رو با افرادی
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
_مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزار دهنده ای از دهان هر کدام شان خارج می شد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کُند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آن ها چه می گویند.
_ چه می گفتند؟
_ به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او القا می کردند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت:" می خواهی توبه کنی و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟ البته که یک وقت توبه می کنی، اما حالا، آن وقت نیست. همیشه روزهای دیگری وجود دارد. تو برای توبه به قدر کافی فرصت داری. به اندازه ی همه سال های پیش رویت فرصت داری. چرا نمی فهمی؟! تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است.،،، وانگهی، تو خیال می کنی که با زیر پا گذاشتن چند قانون، به جهنم خواهی رفت؟! مطلقا این طور نیست. خداوند، خیلی بخشنده و مهربان است. او در نهایتِ مهربانی با بندگانش رفتار می کند. آن ها را هر قدر هم که بد باشند، می بخشد... "
خلاصه کنم: مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مُهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت:" خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف می دهم که دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (...). " ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی درآمدند و رفته رفته، کاملا محو شدند.
🍂🌷🍃
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
_ در زمان دانشجویی، یک دوست تبریزی داشتم. پسر خوبی بود. او کتابی از کتابخانه دانشگاه به امانت گرفته بود. یک کتاب ارزشمند و کمیاب، و مرتبط با رشته دانشگاهی مان. یک روز،،،
سرش را با ندامت پایین انداخت:
_ یک روز، آن کتاب را از او دزدیدم و به خانه بردم.
_ چرا؟
_ چون می دانستم که همواره در طول تحصیل به آن کتاب احتیاج خواهم داشت. پس از دزدیدن کتاب، بارها گرفتار عذاب وجدان شدم؛ اما نه به حدی که باعث شود کتاب را به او پس بدهم. حتی در سال های بعد، سعی نکردم کتاب را به کتابخانه دانشگاه برگردانم. در وادی حق الناس، وکیل دوستم مرا به خاطر دزدیدن کتاب، بازخواست کرد. متاسفانه، در این مورد، او تنها بازخواست کننده من نبود. من، وکلای صدها دانشجو را دیدم که همه، مرا به خاطر عمل زشتم توبیخ می کردند. عده ای از آن وکلا، وکلای هم کلاس های خودم بودند؛ اما عده ای وکلای دانشجویانی بودند که در سال های بعد به دانشگاه رفته بودند.
🍂🌹🍃
📌 #برشی_از_کتاب (۳):
_ یادتان هست امروز موقع صرف صبحانه به من چه گفتید؟ گفتید وقتی کتابتان چاپ شد، نسخه ای از کتاب را برایم می آورید. به خاطر دارید که من چه گفتم؟ عرض کردم:" اگر واقعا این کار را خواهید کرد، می توانید به من وعده بدهید. در غیر این صورت، هیچ قولی، هیچ قولی به من ندهید. " می دانید چرا این را گفتم؟ چون اگر شما به کسی وعده بدهید، درواقع، برایش حقی ایجاد کرده اید. چنانچه به وعده خود عمل نکنید، این حق را از او گرفته اید. در نتیجه، در عالم برزخ معذب خواهید بود.
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#آن_سوی_مرگ
📚 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب اگر شنیده اید که دوران شاه خیلی بهتر از حالا بوده است و مردم آن زمان خیلی بهتر زندگی
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
پس از دو ساعت حرکت در جاده ی خاکی پر دست انداز و خیس از آب باران، کامیون ارتشی مقابل حوزه ی سنگ شهر متوقف شد. گروهبان سبیل کلفت بدزبانی، با فحاشی به استقبال مشمول ها آمد. بعد از شمارش مشمول ها و گرفتن آمار، با تندخویی همه را مانند گله ی گوسفند فرستاد توی کاهدان بزرگ پشت اصطبل حوزه. غیر از سی و پنج نفر مشمول اعزامی از پاسگاه باغ ده، صد نفری هم از محال اطراف، ساعتی جلوتر از ما رسیده بودند و زودتر از گروه ما آن ها را هم فرستاده بودند داخل کاه دان.
در اول کار، همه ساکت بودند. کاهدان سرد بود؛ بدون پنجره و نیمه تاریک. زیر راه آب ناودان هایش ریخته بود. پر از سوراخ های بزرگ بود؛ همه دور از دسترس آدم ها. زیر سقف تیر چوبی اش پُر بود از لانه ی گنجشک. آب باران از محل سوراخ های زیر ناودانی برگشته بود تو. کاه ها جا به جا خیس شده بودند و بوی کاه گل پیچیده بود توی کاه دان. در میان ما، چهار یا پنج بچه ی کوچک و بزرگ بودند و پیدا بود یا سرباز فراری اند یا از آن دسته مشمول هایی که از اول با کفالت و یا با تمارض به بیماری معافی گرفته اند.
🍁🍂🍁
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
هفت_ هشت نفر از زن ها و دخترهای بی حجاب کارمند و کارگر با شتاب از در کارخانه خارج شدند؛ پیچیدند و رفتند طرف مینی بوس. آقای مزلقانی با دیدن دختری چادری در میان آن ها، ناگهان دست از سر کارگرهای سرویس برداشت، سرش گشت به آن دست و رو به دختر چادری داد زد:" آهای ی ی خانم ابراهیم آباد... این چه ریختی است؟ عین کلاغ سیاه افتادی وسط خانم ها و همین طوری آمدی بیرون؟ دیروز آن همه دهانم کف کرد تا شماها را توجیه کنم. خانم منیژه ی ابراهیم آباد، حالا باز تو با این ریخت و شمایل آمدی بیرون؟ امروز حجاب و اُمل بازی در آوردن چه معنایی دارد؟ _ کارگرها گوش خوابانده بودند به هارت و پورت های استوار مزلقانی به طرف خانم ابراهیم آباد. _ زود باش آن چادر را از روی سرت برش دار تا بیش تر عصبانی نشدم! "
منیژه ابراهیم آباد در برابر کلمات پی در پی استوار مزلقانی، جلو رکاب مینی بوس مبهوت مانده بود. نه دل آن را داشت و می توانست جوابی بدهد و نه جرات برگشتن و "نه" گفتن را در خود می دید.
➖➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#تالار_پذیرایی_پایتخت
📚 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
شنیدید میگن یه نفر از این رو به اون رو شده!
قمار برایش حلال بود، شراب برایش حکم آب داشت. حرام برایش شیرین بود و کلا رنگ زندگی اش را خودش انتخاب می کرد. اما ته دلش یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می کرد و آخر هم…
#طیب
#شهید_طیب_حاج_رضایی
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
🌹 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب شنیدید میگن یه نفر از این رو به اون رو شده! قمار برایش حلال بود، شراب برایش حکم آب دا
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
طیب: وقتی در بیمارستان بیزن بشری بودم خونریزی داخلی پیدا کردم. آنجا باید می مردم.
همان شب در عالم بیهوشی دیدم سید نورانی به من گفتند: "دو روز دیگه محرم شروع می شه، پاشو برو هیئت رو راه بنداز." من وقتی به هوش آمدم دیگر هیچ مشکلی نداشتم. حتی دکتر هم باور نمی کرد که من خوب شده باشم.
این دفعه دیگه توبه واقعی کردم دیگه سراغ نجاست نمی رم چون این دفعه آقا امام حسین رو توی خواب دیدم که به من گفت:”طیب،بسه دیگه!”
🍃🌼🍃
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او اجازه گرفت و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقه بالا پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد آنجا یکی دیگر از دوستان طیب نیز حضور داشت. این دو نفر را نیم ساعت پشت در اتاق معطل کردند بعد هم که وارد شدند نصیری رو به دوست طیب کرد و شروع کرد به فحش دادن.
طیب خان سرش را بالا آورد و گفت: “….فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی.”
نصیری بلند شد و گفت: مثلا اگر به توی فلان فلان شده فحش بدم چه غلطی می کنی؟
یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت: به گور پدرت خندیدی و بعد …
🍃🌼🍃
📌 #برشی_از_کتاب (۳):
داشت از کوچه رد می شد، دید کلی اسباب و وسایل کنار خیابون گذاشته اند. با تعجب پرسید اینها چیه؟
گفتند:« مال این آقاست. اجاره نداشته بده، صاحب خونه اثاث ها رو ریخته کنار خیابون.» فهمید که مستأجر از سادات است بعد با عصبانیت درب خانه را به صدا در آورد صاحب خانه در را باز کرد، طیب با چهره ای در هم گفت: تو خجالت نکشیدی؟ برا چی اثاث این سید اولاد پیغمبر رو ریختی تو خیابون؟…..خونه ات چند می ارزه؟
صاحب خانه مکثی کرد و قیمتی گفت، طیب هم ادامه داد: همین الان اثاث این سید رو می بری داخل. پول خونه رو هم تا عصری برات میفرستم که سند رو به نام این سید کنی.
➖➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#طیب
#شهید_طیب_حاج_رضایی
📚 @ketabekhoobam
📖 پاتوق کتاب نطنز یه کانال برای شناختن و خریدن کتاب های جذاب و مفید که حال شما رو خوب میکنه
📚📚📚
🛍 در ضمن از طریق این کانال محصولات فرهنگی ای مثل دفترچه، سرسوییچی، پیکسل، کیف و... هم به فروش میرسه که همه ش ایرانیه 🇮🇷😎
📚📚📚
آدرس کانالمون هم بدین شرحه👇
@ketabekhoobam
برای سفارش کتاب و محصولاتمون هم میتونید به ادمین کانال مراجعه کنید👇
@sefaresh_ketabekhoobam