eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب خانه دل از مهمان خالی نیست! مهم این است که قلب، میزبان چه کسی خواهد شد!.. خوشا به حال
📚 (۱) هیچ کس به من نگفت که می شود برای سلامتی شما صدقه داد و صداقت را ثابت کرد که ما صادقانه و بی ریا، شما را دوست داریم،نه برای نانی و نامی ؛که می خواهیم نباشد آن نان و نامی که ما را از شما دور کرده و به جان یکدیگر انداخته است. 📚 برشی از کتاب (۲) هیچ کس به من نگفت که باید منتظر شما بود و انتظار شما چه اجر فراوانی دارد؛ مثل شمشیر زدن در سپاه رسول خدا و نگفتند که انتظار با نشستن و دست روی دست گذاشتن و آه کشیدن حاصل نمی شود که انتظار، حرکت است و پویایی و آنکه در انتظار عزیزی است، سر از پا نمی شناسد. در تلاش و تکاپو است تا اطراف و اطرافیانش را برای آمدن مهمان آماده سازد. 📚 برشی از کتاب (۳): تازه فهمیدم که در روز قیامت در و دیوار به کارهایم شهادت می دهند و فرشتگان از مشاهده کارهایم، تعریف می کنند و تو که مقامت از هر فرشته و انسانی بالاتر است، چگونه با خبر نباشی از کارهایم؟! حالا به یقین دانستم که می دیدی، اما چقدر بزرگوارانه مثل خدا که ستار و پرده پوش است، همه را مخفی کردی که هیچکس ندانست که من چه ها که نکرده ام. ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
کتاب حاضر، شرح زندگی نوجوانی است که امام راحل الگوی او قرار گرفت. علیرضای این کتاب، یکی از کسانی است که ره صدساله عارفان را یک شبه طی کرد و خود چراغی شد برای آیندگان. جمعی از دوستان و همرزمان، برادران و مادر این شهید، خاطراتی از وی نقل کرده اند که در این کتاب به رشته تحریر درآمده است. شهید علیرضا کریمی، در سن 17 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شده است. او مشکل سفر کربلای بسیاری از دوستان را حل کرده اصلا او با همه ی من و شما در کربلا وعده کرده، در پایان آخرین نامه اش این جملات را نوشته بود.. ~°~•~°~•~°~•~°~•~° ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب حاضر، شرح زندگی نوجوانی است که امام راحل الگوی او قرار گرفت. علیرضای این کتاب، یکی
📚 چهارساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند این بچه زنده نمی ماند . پدرش او را نذر آقا اباالفضل کرد روز بعد به طرز معجزه آسایی شفا یافت! هرچه بزرگتر می شد ارادت قلبی او به قمر بنی هاشم بیشتر می شد.در جبهه مسئول دسته گروهان اباالفضل از لشکر امام حسین بود. آخرین باری که رفت جبهه گفت : راه کربلا که باز شد بر می گردم ، پانزده سال بعد همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت پیکرش بازگشت . آمده بود به خواب مسئول تفحص گفت : زمانش رسیده که من برگردم ! محل حضورش را گفته بود!! عجیب بود پیکرش به شهر دیگر منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند . روزی که تشییع شد تاسوعا بود روز اباالفضل(ع) ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
رضا امیرخانی در سال ۸۸ سفری چند روزه به افغانستان داشت که حاصل این اتفاق یک سفرنامه با نام "جانستان کابلستان" شده است. این سفر که یک مسافرت شخصی و برای ملاقات با چند دوست افغان و دیدار از شهرهای مهم این کشور بود با ماجراهای غیرمنتظره و جالبی برای این نویسنده همراه شد که این ماجراها گاهی هیجان انگیز است، گاهی طنزآلود و گاهی هم به آشکار شدن حقایق دردناکی می انجامد. ~°~•~°~•~°~•~°~•~° ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب رضا امیرخانی در سال ۸۸ سفری چند روزه به افغانستان داشت که حاصل این اتفاق یک سفرنامه با
📚 هربار وقتی از سفری به ایران بر می گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و بر خاک سرزمینم بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین احساسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تنم را جاگذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکشِ هندوکش... ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
آیت الله سید حسن مدرس، ازجمله شخصیت هایی است که باوجود تاثیر بسیارش بر جریان های انقلابی پس از خود، آن چنان که باید، به آن پرداخته نشده است. مدرسی که هیچ گاه در مقابل ظلم سر خم نکرد و تا پای جان، به خاطر آرمان های خود ایستاد و ایستاده نیز به شهادت رسید. ~°~•~°~•~°~•~°~•~° ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب آیت الله سید حسن مدرس، ازجمله شخصیت هایی است که باوجود تاثیر بسیارش بر جریان های انقلاب
📚 یکی از وکلا که کنار وثوق الدوله ایستاده بود، با فریاد به مدرس گفت: «آقای مدرس! شما به ملت خیانت می کنید. کجای این قرارداد به ضرر ملت بود. شما هیچی از سیاست سرتان نمی شود.» مدرس عصبانی شد سرپا ایستاد. عبایش روی صندلی افتاده بود: «بله آقا! من فقط یک آخوندم. هیچ وقت هم ادعا نکردم از سیاست سر درمی آورم. من چیزی از سیاست نمی دانم، اما می دانم وقتی انگلیسی ها بخواهند استقلال ما را به رسمیت بشناسند، ما باید فاتحۀ خودمان را بخوانیم.» ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی، زندگی اش دست خوش تغییر می شود و.. ~°~•~°~•~°~•~°~•~° ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی، زند
📚 (۱) عمه‌ خورشید، در گوشه‌ ای از باغ بزرگ خانۀ ما، در حیاط پشتی زندگی می‌ کرد. حیاط او با دری کوچک به باغ متصل می‌ شد. او خواهر ناتنی پدرم بود و بارها از زبان مادرم و عمه‌ هایم شنیده بودم که مادر او دختر یک رعیت ساده و بی‌ اصل‌ و نسب بوده است. خانۀ عمه‌ خورشید، خانۀ آرزوهای کودکانه‌ ام بود. خانه‌ ای که پرندگان، بدون هیچ ترسی، در آن لانه می‌ کردند و کبوتر بچه‌ ها، روی‌ دست آدم می‌ نشستند و او به من یاد می‌ داد، چگونه آن‌ها را نوازش کنم و دوست بدارم. یادم هست، یک روز که تخم کبوترها را از لانه برداشته بودم، با صدایی بغض‌ آلود گفت: «سهراب‌ جان، این‌ ها بچه‌ های کبوترها هستند و اگر مادرشان ببیند که نیستند، گریه می‌ کند.» و آن‌ قدر گفت که رفتم و تخم کبوترها را در لانه گذاشتم. 📚 برشی از کتاب (۲) عمه‌ خورشید، قبل از آنکه به دنیای سکوت تبعید شود، قصه‌ هایی عجیب برایمان می‌ گفت. از پرنده‌ ها، از آهو های بیابانی و از گرگ‌ ها. در قصه‌ های او، همه‌ چیز، حتی آب و رنگ و درخت و ستاره‌ ها حرف می‌ زدند و هیچ‌ چیز محالی وجود نداشت. ثریا هم گاهی پیش ما می‌ آمد ولی وقتی بر می‌ گشت، ادای عمه را در می‌ آورد و او را مسخره می‌ کرد. او، از همان بچگی یاد گرفته بود که چه‌ طور می‌ شود دیگران را مسخره کرد و به آن‌ ها خندید. مادر، از رفتار ثریا خیلی راضی ‌بود ولی همیشه می‌ گفت: «می‌ ترسم سهراب به عمه‌ اش برود.» و بعد با نفرت ادامه می‌ داد: «مرده‌ شور نسلش را ببرد!» مادرم، همین قصه‌ ها را بهانه کرد و با این دستاویز که حرف‌ های عمه‌ خورشید بچه‌ ها را خرافاتی می‌ کند، ملاقات عمه را برای ما ممنوع کرد. ولی من می‌ رفتم. یواشکی پیش او می‌ رفتم. پشت دامن باجی‌‌ صغرا، تنها کسی‌ که حق داشت پیش عمه‌ خورشید برود، قایم می‌ شدم و می‌ رفتم. ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
جاساندویچی 📌 دست‌دوز، دارای سفره و قابل شستشو ✨ قیمت: 9000 تومان ❌موجودی: 3 عدد 🔹 @ketabekhoobam
جامدادی 📌 دست‌دوز و قابل شستشو ✨ قیمت: 9000 تومان ❌موجودی: 2 عدد 🔹 @ketabekhoobam
دفترچه یادداشت 📌 جلد پارچه‌ای، بدون خط، سیمی ✨ قیمت: 17000 تومان ❌موجودی: 9 عدد 🔹 @ketabekhoobam