#نکته از کتاب علی بی خیال یک روز پدرم برایش یک جفت کفش چرم قهوه ای خرید علی دوست نداشت بپوشه م یگفت: بعضی ها ندارند غصه می خورند . با اصرار مادرم پوشید ولی در حیاط خانه دیدم مقداری خاک از باغچه برداشت و به کفش ها مالید گفتم چرا کفش نو رو اینطوری می کنی؟ گفت نم یخوام بدونند کفش هایم نو است بعضی ها پول ندارند کفش بخرند اگر کفش نو بپوشم آنها غصه می خورند دوست ندارم آنها به خاطر من غصه بخورند یک شب خدا توفیق داد با یکی از دوستان علی بودیم من از ایشان سوال کردم چی شد علی به همچین مقامات عالیه رسید؟ ایشان گفت فکر نکنید که علی با دعا و نماز و عبادات به این مقامات رسید البته وقتی درهای حکمت به رویش باز شد اهل نماز شب و دعا شد و از مناجات با خدا لذت می برد اما استارت حالات معنوی او از چیز دیگری بود بعد ادامه داد: چند چیز درهای حکت رو برای علی باز کرد یکی اینکه خیلی به فکر فقرا بود خیلی برای گرسنه ها آه می کشید و غصه میخورد برای کسانی که نمی توانند تو سرمای زمستان لباس گرم بپوشند غصه می خورد علی می گفت: اگه ما نمی تونیم به فقرا کمک کنیم ولی می تونیم یه طوری زندگی کنیم که لااقل یک کم اونا رو درک کنیم اگه ما نمی تونیم به اون ها پول بدهیم که غذای خوبی بخورند لااقل می تونیم پرخوری نکنیم و با غذای خیلی ساده سپری کنیم #استارت_حالات_معنوی 📚 #معرفی_کتاب علی بی خیال : https://eitaa.com/ketabenab/23 ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم کانال کتاب ناب: @ketabenab