🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋
💧آخرین قسمت خطبه فدکیه در امتداد حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص)💧
🦋...ثُمَّ انْكَفَأَتْ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَيْهِ وَ يَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَيْهِ فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ
قَالَتْ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِينِ نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْأَجْدَلِ فَخَانَكَ رِيشُ الْأَعْزَلِ هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نِحْلَةَ أَبِي وَ بُلْغَةَ ابْنَيَّ لَقَدْ أَجْهَدَ فِي خِصَامِي وَ أَلْفَيْتُهُ أَلَدَّ فِي كَلَامِي حَتَّى حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ خَرَجْتُ كَاظِمَةً وَ عُدْتُ رَاغِمَةً أَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ أَضَعْتَ حَدَّكَ افْتَرَسْتَ الذِّئَابَ وَ افْتَرَشْتَ التُّرَابَ مَا كَفَفْتَ قَائِلًا وَ لَا أَغْنَيْتَ طَائِلًا وَ لَا خِيَارَ لِي لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هُنَيْئَتِي وَ دُونَ ذِلَّتِي عَذِيرِي اللَّهُ مِنْهُ عَادِياً وَ مِنْكَ حَامِياً وَيْلَاي فِي كُلِّ شَارِقٍ وَيْلَايَ فِي كُلِّ غَارِبٍ مَاتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ شَكْوَايَ إِلَى أَبِي وَ عَدْوَايَ إِلَى رَبِّي اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلًا وَ أَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكِيلًا
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) لَا وَيْلَ لَكِ بَلِ الْوَيْلُ لِشَانِئِكِ ثُمَّ نَهْنِهِي عَنْ وَجْدِكِ يَا ابْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ فَمَا وَنَيْتُ عَنْ دِينِي وَ لَا أَخْطَأْتُ مَقْدُورِي فَإِنْ كُنْتِ تُرِيدِينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ وَ كَفِيلُكِ مَأْمُونٌ وَ مَا أُعِدَّ لَكِ أَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ فَاحْتَسِبِي اللَّهَ.
فَقَالَتْ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ أَمْسَكَتْ.
...سپس آن حضرت (ع) به منزل بازگشت در حالى كه حضرت امير (ع) در انتظار مراجعت و درخشش سيماى مبارك او بود، چون در خانه قرار يافت؛ از شدّت تأثّر شروع به ملامت حضرت امير (ع) كرده و فرمود:
اى فرزند أبو طالب، چرا همچون كودك در جنين پنهان شده و مانند افراد تهمت زده در كنج خانه نشسته اى؟
تو كسى بودى كه شاه پرهاى بازها را درهم می شكستى، چطور شده كه اكنون از پر و بال مرغان ناتوان فرو مانده اى؟!
اين فرزند أبو قحافه، هديّه پدر و قوت و معيشت فرزندانم را به ظلم ستانده، و در مخالفت با من به سختى می كوشد، و جسورانه مجادله می كند، آنچنان كه جماعت انصار دست از يارى من برداشته و مهاجرين رشته دوستى را گسسته، و همه تنهايم گذاشته اند، نه مدافعى دارم و نه مانعى، از خانه با دلى آكنده از خشم خارج شدم و در نهايت خوارى بازگشتم،
آرى آن روزى شكست خوردى كه تندى و خشونت خود را ضايع نمودى،
آرى روزگارى در شكار گرگان بوده و پاره می كردى، و حال خاك نشينى را اختيار نموده اى!!
نه پاسخ گوينده اى را می دهى، و نه سخن ياوه اى را ممنوع می سازى،
من نيز ديگر هر چاره اى را از كف داده ام،
اى كاش پيش از اين خوارى مرده بودم، عذرخواه، من در تمام اين حرفها كه با تو گفتم و كم حرمتى كه صادر شد
همانا خداى من است، چه مرا وابگذارى و يا حمايت نمايى!
واى بر من در هر طلوع آفتاب!
تكيه گاهم از دنيا رفت، و بازويم ناتوان شد، شكايت نزد پدر می برم!
و از خداوند دادخواهى می كنم!
خدايا !
نيرو و قدرت تو از همه افزونتر؛ و عذاب و نكال تو از همه شديدتر است!.
آنگاه مولاى متّقيان از در تسليت به آن حضرت عليهما السلام گفت:
اى دختر بهترين انبياء بر تو هيچ ويل و واى مباد !
كه ويل و واى براى دشمن بدخواه تو است !
اى دختر برگزيده عالميان و يادگار آخر الزّمان، غم و اندوه خود فرو نشان، و بدان كه من هرگز در دينم سستى نكرده و از حدّ توانم خارج نشده ام،
اگر مقصود شما روزى به قدر كفاف است كه آن را خداوند ضمانت فرموده، و او ضامنى استوار و امين است، و آنچه براى تو مهيّا و آماده
فرموده برتر از آن است كه از شما به غارت رفته، پس كار را به خدا واگذار !.
پس حضرت زهرا عليها السّلام آرام گشته و عرض كرد: خدا مرا كافى است و او بهترين وكيل است، و ديگر چيزى نگفت.
پایان خطبه فدکیه
حوادث بعد از رحلت ادامه دارد....
🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋
🎥 کلیپ دیدنی از دیدار دیروز رهبر معظم انقلاب با خانواده سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🔹در بخشی از کلیپ، دختر شهید سلیمانی در این دیدار نامهای از آن شهید والامقام که چند ماه پیش از شهادت ایشان نوشته شده را قرائت میکند که بسیار جالب است.
🌺🌺🌺🌺
🌺🍀🍀
🌺🍀
🌺
🍀 ادامه ی خطبه تُطُنجیه 🍀
🍀🌺.....أيّها الناس، أنيبوا إلى شيعتي، و التزموا بيعتي، و واظبوا على الدين بحسن اليقين،
و تمسّكوا بوصي نبيّكم الذي به نجاتكم،
و بحبّه يوم الحشر منجاتكم، فأنا الأمل و المأمول.
أنا الواقف على التُطنجين، أنا الناظر إلى المغربين و المشرقين،
رأيت رحمة اللّه و الفردوس رأي العين، و هو في البحر السابع يجري في الفلك في زخاخيره النجوم و الحبك،
و رأيت الأرض ملتفة كالتفاف الثوب القصور، و هي في خزف من التطنج الأيمن ممّا يلي المشرق و التطنجان، خليجان من ماء كأنهما أيسار تطنجين، و أنا المتولي دائرتها، و ما الفردوس؟
و ما هم فيه إلّا كالخاتم في الإصبع، و لقد رأيت الشمس عند غروبها و هي كالطاير المنصرف إلى و كره،....
🌺🍀....ای مردم !
بسوی شیعیان من رجوع کنید ، به بیعت با من پایبند باشید ،
با یقین نیکو در دین خود مواظبت نمایید ،
به وصیّ پیامبرتان تمسک جویید که نجات شما بدست اوست .
در روز محشر با محبت او نجات می یابید ، پس من امید و آرزو هستم.
من بر روی دو تُطُنج (خلیج ) ایستادم ، به دو مغرب و دو مشرق نگاه کردم ، با همین چشم رحمت خداوند و فردوس را دیدم ،
در حالی که آن در دریای هفتم و در فلک جاری بود ، و در امواج خروشان آن ستارگان قرار دارند .
دیدم زمین در هم پیچیده است مانند در هم پیچیدن لباس کوتاه .
زمین در شکاف تُطنج راست قرار داشت که در امتداد مشرق و دو تُطُنج دو خلیج آب قرار داشت که گویا سمت چپ دو تُطُنج قرار دارند . من در امتداد دایره آن بودم ، و فردوس چیست ؟
اینها در برابر فردوس مانند انگشتر در انگشت بودند . من خورشید را به هنگام غروب دیدم که مانند پرنده ای بود که به لانه باز می گشت،......
ادامه دارد......
#خطبه_تطنجیه
#ادامه_خطبه_تطنجیه3
@ketabezendagi
🌺
🌺🍀
🌺🍀🍀
🌺🌺🌺🌺
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🌾🍁🌾🍁
🍁🌾
🍁نقشه حمله به خانه حضرت در امتداد حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص)🍁
وقتى على عليه السّلام خوار كردن مردم و ترك يارى او را، و متحد شدنشان با ابو بكر و اطاعت و تعظيمشان نسبت به او را ديد، خانه نشينى اختيار كرد.
عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارى كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر باقى نمانده مگر آنكه بيعت كرده اند.
ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگتر و دورانديشتر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشنتر بود. ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟
عمر گفت: قنفذ را می فرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است و نيز از طايفه بنى عدى بن كعب است.
ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين (ع) فرستاد و عده اى كمك نيز به همراهش قرار داد.
او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد.
اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد.
عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گرنه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند.
حضرت زهرا عليها السّلام فرمود:
«به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد».
همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند.
آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خوددارى كرديم.
عمر عصبانى شد و گفت:
ما را با زنان چه كار است !!
سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان( ع )قرار دادند.
سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت:
«بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش می كشم» !
حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟
جواب داد: در را باز كن و گر نه خانه تان را به آتش می كشيم !
فرمود: «اى عمر، از خدا نمی ترسى كه به خانه من وارد می شوى» ؟!
ولى عمر اِبا كرد از اينكه برگردد ....
ادامه دارد....
🍁🌾
🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
کتاب زندگی
*إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاء.*
*ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم که اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشه کن مینمودند.*
(امام مهدی عج ؛ بحارالانوار ، ج۵۳، ص ۱۷۵)
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
💚☘💚☘💚☘💚
☘💚☘💚
💚☘
☘ ادامه خطبه تُطُنجیه ☘
💚☘....و لو لا اصطكاك رأس الفردوس، و صرير الفلك،
يسمع من في السّماوات و الأرض رميم حميم دخولها في الماء الأسود،
و هي العين الحمئة، و لقد علمت من عجائب خلق اللّه ما لا يعلمه إلّا اللّه، و عرفت ما كان و ما يكون و ما كان في الذر الأوّل مع من تقدّم من آدم الأول، و لقد كشف لي فعرفت، و علمني ربي فتعلّمت،
ألا فعوا و لا تضجوا و لا ترتجوا فلولا خوفي عليكم أن تقولوا جن أو ارتد لأخبرتكم بما كانوا و ما أنتم فيه و ما تلقونه إلى يوم القيامة، علم أو عز إلي فعلمت،
و لقد ستر علمه عن جميع النبيين إلّا صاحب شريعتكم هذه صلوات اللّه عليه و آله، فعلّمني علمه، و علمته علمي
💚☘....و اگر نبود اصطکاك سر فردوس و مخلوط شدن دو تُطنج و صدای فلک ،
همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند صدای خاکستر شدن آتش ناشی از ورود خورشید به آب سیاه را می شنیدند .
این آب سیاه ، چشمه حمئه است.
من چیزهایی از عجایب مخلوقات خداوند دانستم که کسی جز خداوند نمی داند .
شناختم آنچه تا کنون اتفاق افتاده است و آنچه اتفاق خواهد افتاد و آنچه در عالم ذر اول برای آدم اول که مقدم بوده ، اتفاق افتاده است ،
و اینها براي من مکاشفه گردید و من معرفت پیدا کردم .
پروردگارم به من تعلیم داد و من آموختم .
پس اینها را درك کنید و ضجه نزنید و مضطرب نشوید .
اگر من نمی ترسیدم که بگویید او جنّی شده و یا اینکه او مرتد شده است به شما خبر می دادم که آنها چه وضعیتی داشتند.
و شما امروز چه وضعیتی دارید و تا روز قیامت چه مسایلی خواهید داشت.
اینها علمی است که به من داده شده است و من آن را آموختم و این علم از همه پیامبران پنهان نگه داشته شده است مگر صاحب شریعت شما ،
پس این پیامبر علمش را به من آموخت و من نیز علم خود را به او آموختم.......
ادامه دارد.....
#خطبه_تطنجیه
#ادامه_خطبه_تطنجیه4
@ketabezendagi
💚☘
☘💚☘💚
💚☘💚☘💚☘💚☘