eitaa logo
کتابــ کدهــ تسنیمــ
1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
225 ویدیو
49 فایل
خوش اومدین به اینجا 💐 کتابکده تسنیم با گلچینی از کتاب ها و محصولات ناب فرهنگی ،آموزشی برای شما خوبان ✨ فروش به صورت مجازی و ارسال وحضوری ⇦دامغان ،میدان امام (ره) ، زیرزمین پاساژ ولی عصر (عج) ، روبه روی حمام کاج سنتی ⇨ @Jo_zm_sh🆔 ۰۹۱۹۶۶۹۲۷۱۶📲
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب: 🖋 نویسنده: 🪴 رده سنی: 📖 تعداد صفحه: ۱۰۶ صفحه 💳 قیمت ۴۰/۰۰۰تومان ▪️اگر در روز شهادت این امام بزرگوار(ع) تصمیم گرفتید که چند ساعت وقت بگذارید تا ایشان را بهتر و بیشتر بشناسید، پیشنهاد میکنم کتاب را تهیه کنید . 📚@ketabkadeh_tasnim
_📖_ صدای تکبیر در فضای مسجد پیچید. پیرمرد لبخندزنان از جا برخاست. او دید که رافع و یارانش به‌ سوی امام رفتند و با او دست دادند. پیرمرد در موجی از شادی باعجله بیرون آمد. می‌خواست زود بارش را ببرد و برای نماز مغرب به مسجد بازگردد. گیوه‌اش را پوشید و به‌ سوی الاغش رفت. خورشید داشت کم‌کم غروب می‌کرد و نسیم ملایمی می‌وزید. پیرمرد با خود اندیشید:  «باید دریایی باشد تا جویبارها ورودها به او بپیوندند، در او بریزند.  آری همیشه باید دریایی باشد.» دو کودک هنوز زیر درخت نشسته بودند. با دیدن پیرمرد با خوش‌حالی جلو آمدند. پیرمرد سر کیسه‌ای را شل کرد. مقداری از خوشه‌های خارک را بر دامن بچه‌ها ریخت و گفت: «بگیرید که این‌ها نیز از خیروبرکت علی است.» 🍉 🌊 ع 📚@ketabkadeh_tasnim
_📖_ صدای تکبیر در فضای مسجد پیچید. پیرمرد لبخندزنان از جا برخاست. او دید که رافع و یارانش به‌ سوی امام (محمد باقر علیه السلام )رفتند و با او دست دادند. پیرمرد در موجی از شادی باعجله بیرون آمد. می‌خواست زود بارش را ببرد و برای نماز مغرب به مسجد بازگردد. گیوه‌اش را پوشید و به‌ سوی الاغش رفت. خورشید داشت کم‌کم غروب می‌کرد و نسیم ملایمی می‌وزید. پیرمرد با خود اندیشید:  «باید دریایی باشد تا جویبارها ورودها به او بپیوندند، در او بریزند.  آری همیشه باید دریایی باشد.» دو کودک هنوز زیر درخت نشسته بودند. با دیدن پیرمرد با خوش‌حالی جلو آمدند. پیرمرد سر کیسه‌ای را شل کرد. مقداری از خوشه‌های خارک را بر دامن بچه‌ها ریخت و گفت: «بگیرید که این‌ها نیز از خیروبرکت علی است.» 🍉 🌊 📚@ketabkadeh_tasnim
کتابــ کدهــ تسنیمــ
📔باید دریایی باشد این کتاب، زندگی داستانی امام محمدباقر(علیه السلام) با عنوان «باید دریایی باشد» اس
_📖_ صدای تکبیر در فضای مسجد پیچید. پیرمرد لبخندزنان از جا برخاست. او دید که رافع و یارانش به‌ سوی امام (محمد باقر علیه السلام )رفتند و با او دست دادند. پیرمرد در موجی از شادی باعجله بیرون آمد. می‌خواست زود بارش را ببرد و برای نماز مغرب به مسجد بازگردد. گیوه‌اش را پوشید و به‌ سوی الاغش رفت. خورشید داشت کم‌کم غروب می‌کرد و نسیم ملایمی می‌وزید. پیرمرد با خود اندیشید:  «باید دریایی باشد تا جویبارها ورودها به او بپیوندند، در او بریزند.  آری همیشه باید دریایی باشد.» دو کودک هنوز زیر درخت نشسته بودند. با دیدن پیرمرد با خوش‌حالی جلو آمدند. پیرمرد سر کیسه‌ای را شل کرد. مقداری از خوشه‌های خارک را بر دامن بچه‌ها ریخت و گفت: «بگیرید که این‌ها نیز از خیروبرکت علی است.» 🍉 🌊 🌻 📚@ketabkadeh_tasnim
_📖_ صدای تکبیر در فضای مسجد پیچید. پیرمرد لبخندزنان از جا برخاست. او دید که رافع و یارانش به‌ سوی امام (محمد باقر علیه السلام )رفتند و با او دست دادند. پیرمرد در موجی از شادی باعجله بیرون آمد. می‌خواست زود بارش را ببرد و برای نماز مغرب به مسجد بازگردد. گیوه‌اش را پوشید و به‌ سوی الاغش رفت. خورشید داشت کم‌کم غروب می‌کرد و نسیم ملایمی می‌وزید. پیرمرد با خود اندیشید:  «باید دریایی باشد تا جویبارها ورودها به او بپیوندند، در او بریزند.  آری همیشه باید دریایی باشد.» دو کودک هنوز زیر درخت نشسته بودند. با دیدن پیرمرد با خوش‌حالی جلو آمدند. پیرمرد سر کیسه‌ای را شل کرد. مقداری از خوشه‌های خارک را بر دامن بچه‌ها ریخت و گفت: «بگیرید که این‌ها نیز از خیروبرکت علی است.» 🍉 🌊 🌻 بهای کتاب :)۵۰/۰۰۰ تومان 📚@ketabkadeh_tasnim