-
-
از سه موضع جناب سیدالشهدا نور
ساطع بود، میان دو ابرو و لبهای
مبارک و گلو. و این از اثر بوسه
لبهای مبارک جناب رسول خدا
بود که مکرر این سه موضع را میبوسید.
📚مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص٢٤٦
@ketabkhaneh_fazael
-
-
راوی میگوید چنان زبانش خشک بود،
چون به کام میمالید، مثل این بود که
چوب خشکی به چوب خشکی مالیده
شود، بلی نوشتهاند که در آن جناب
هفتاد سبب از اسباب تشنگی جمع بود.
📚مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص٢٧٦
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
-
-
-
شریح قاضی از زمان ابابکر و عمر
-لعنهما الله- تا روزگار یزید در کوفه
مشغول قضاوت بود و مردم به او
وثوق تامّ داشتند، وقتی امیرالمومنین
خواست شریح را از قضاوت معزول
کند، اهل کوفه از جهت اخلاصی که
به شریح قاضی داشتند، اجماع کرده
هلهله کردند، صدای وا عمرا بلند کردند،
حضرت لابدّ شده و او را در قضاوت
باقی گذاشت. والحاصل همینکه شریح
حاضر شد ابن زیاد امر کرد که فتوای
قتل سیدالشهدا را بنویسد، آن حرامزاده
اِبا کرد که سهل است، از روی غیظ و
غضب قلمدان خود را بر سر خود
زده سر خود را شکست که من کجا،
فتوای قتل فرزند پیامبر کجا! برخواست
به منزل خود رفت. عبیدالله لعین چون
شب شد چند بدره [کیسه] زر از برای او
فرستاد، چون صبح شد شریح ملعون
آمده به منزل ابن زیاد ملعون ...
شریح گفت من امشب خیلی تامل
کردم، قتل حسین بن علی -علیهما
السلام- را واجب دیدم! زیرا که به امام
زمان خروج نموده و بنای فساد دارد،
دفع مفسد و خارجی لازم است..
📚 مزامیر الاولیا، گنجوی، ص۱۳٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
در کتب اخبار از امام بیمار ماثور است که
فرمود عمّه مکرّمه ام زینب با آن کثرت
رنج و تعب از کربلا تا شام به نافلۀ شب
اقدام مینمود و با وجود گرفتاری خویش
و پرستاری عیال دلریش و تحمّل زاری
اطفال و تفقّد جمعی پریشان حال از
مراسم عبادت غافل نبود!
در یکی از منازل آن مظلومه را نشسته
مشغول نماز دیدم و از سبب ضعف آن
دختر امیر عرب پرسیدم گفت سه شب
است حصّه خود را به اطفال خردسال
داده و امشب از شدّت گرسنگی از پا
در افتادهام زیرا که هریک از طفلان را
برای قوت لا یموت در یک شبانه روز
زیاده از یک قرص نان نمیدادند برای
ایشان کافی نبود!
📚 تحفه الذاکرین، کرمانشاهی ص ۱۳۱
@ketabkhaneh_fazael
-
-
فاضل بحرینی نوشته که جائی که حضرت
از زین به زمین افتاد، همان جائی است
که حال مدفون است و اینکه مقتل آن
حضرت چند قدم از مدفنش دور است
و آن سردابی است که حال معروف است
به قتلگاه، این است که آن مظلوم زانو
به زانو خود را به خیمه گاه کشیدند.
📚 مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص۸۲
@ketabkhaneh_fazael
-
-
روزی ابوحمزه ثمالی به محضر امام سجاد -علیهالسلام- رسید، آن حضرت را با حال
گریان مشاهده میکرد! عرضه داشت: ای
آقایمن! این گریه و اندوه شما کی تمام
میشود؟ مگر قتل برای شما خاندان، عادت
نبود؟! مگر شهادت، کرامتی از جانب خدای
متعال برای شما نبود؟! در این هنگام امام
سجاد -علیهالسّلام- به او فرمودند:
وَ هَلْ سَبْيُ النِّساءِ لَنا عٰادَةٌ؟!
اما آیا به اسیری بُردن زنها،
برای ما خانواده، عادت بود؟!
يا أبا حمزة! وَاللّهِ مٰا نَظَرتُ إلىٰ
عَمّاتِي وَ أخَواتي إلّا ذَكَرتُ فَرارَهُنَّ
فِي البَيداءِ مِنْ خَيمَةٍ إلىٰ خَيمَة
ای اباحمزه! به خدا قسم تا نگاهم به
عمهها و خواهرانم میافتد به یاد میآورم
آن ساعاتی را که چگونه بر روی ریگ و رمل
بیابانها میدویدند و از دست دشمنان از
خیمهای به خیمه دیگر فرار میکردند؛
وَ المُنادي يُنادِي أحرِقوا بُيوتَ الظالمِين!
در همان حال هم یک نفر از
لشکر دشمن دائماً فریاد میزد:
خانه ستمکاران را به آتش بکشید!
📚مجمع مصائب أهل البيت عليهم السلام
الشيخ محمد الهنداوي ج٣، ص٣١١
@ketabkhaneh_fazael
4_5782704183052341845.mp3
15.42M
-
همچون انار خونِدل
از خویش میخوریم
غم پروریم و حوصله
شرح قصه نیست!