-
-
انّ أعظم أعمال هؤلاء المعصومين الّذي
به بلغوا الي المقام المحمود، الّذي ليس
فوقه مقام من المقامات و درجة من الدّرجات
كان هو البكاء علي الحسين -عليه السّلام-
عظیمترین و بزرگترین عمل اهل بیت
عصمت و طهارت که به واسطه آن عمل
به مقام محمود رسیدند، مقامی که بالاتر
از آن مقام، مقام و درجهای نیست، گریه
کردن بر امام حسین -علیه السلام- بود.
📚 بشارت الباکین، تبریزی، ص١٦٦
@ketabkhaneh_fazael
4_5960732153724538628.mp3
8.58M
چی شد قول و قرارامون
کویر دل مرده تو حسرت بارون
کتابخانه فضائل
-
-
-
جبرئیل آمد و نوح را به کشتی ساختن امر
کرد و هشت کشتی را بر پا نمود و امر کرد
ساختن کشتیها را از چوب درخت خرما،
جبرئیل صندوقی آورد و در آن صندوق
صد و نود هزار مسمار [میخ] بود یکی
یکی را به نوح میداد و میگفت بفلان
موضع کشتی بکوب، تا آنکه پنج میخ
بزرگ ماند، نوح یکی را برداشت ناگاه
نوری از آن ساطع گردید که عالم از آن
روشن شد، نوح ترسید، میخ به زبان آمد
و گفت نترس، محمد -ﷺوآله- پیغمبر
آخر الزمان میباشم، نوح از جبرئیل
پرسید این چه سرّی است؟ جبرئیل
گفت ای نوح این میخ به اسم حبیب
خداست، آنرا به کشتی بکوب تا از
غرق سالم مانی! نوح او را پیش روی
کشتی طرف راست راست کوبید، میخی
دیگر برداشت عالم روشن شد، جبرئیل
گفت این به اسم زهراست او را نزدیک
مسمار والد بزرگوارش بکوب، مسمار دیگر
برداشت عالم روشن شد گفت این به اسم
حسن مجتبی -علیهالسلام- است، او را
نزدیک مسمار والد بزرگوار بکوب، چون
مسمار پنجم را برداشت عالم سرخ شد،
دست نوح خون آلود شد و تعجب کرد!
جبرئیل گفت این مسمار به اسم فرزند
زهراست او را با لب تشنه شهید میکنند،
نوح و جبرئیل بسیار گریه کردند.
📚مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص۲۷۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
از سه موضع جناب سیدالشهدا نور
ساطع بود، میان دو ابرو و لبهای
مبارک و گلو. و این از اثر بوسه
لبهای مبارک جناب رسول خدا
بود که مکرر این سه موضع را میبوسید.
📚مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص٢٤٦
@ketabkhaneh_fazael
-
-
راوی میگوید چنان زبانش خشک بود،
چون به کام میمالید، مثل این بود که
چوب خشکی به چوب خشکی مالیده
شود، بلی نوشتهاند که در آن جناب
هفتاد سبب از اسباب تشنگی جمع بود.
📚مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص٢٧٦
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
-
-
-
شریح قاضی از زمان ابابکر و عمر
-لعنهما الله- تا روزگار یزید در کوفه
مشغول قضاوت بود و مردم به او
وثوق تامّ داشتند، وقتی امیرالمومنین
خواست شریح را از قضاوت معزول
کند، اهل کوفه از جهت اخلاصی که
به شریح قاضی داشتند، اجماع کرده
هلهله کردند، صدای وا عمرا بلند کردند،
حضرت لابدّ شده و او را در قضاوت
باقی گذاشت. والحاصل همینکه شریح
حاضر شد ابن زیاد امر کرد که فتوای
قتل سیدالشهدا را بنویسد، آن حرامزاده
اِبا کرد که سهل است، از روی غیظ و
غضب قلمدان خود را بر سر خود
زده سر خود را شکست که من کجا،
فتوای قتل فرزند پیامبر کجا! برخواست
به منزل خود رفت. عبیدالله لعین چون
شب شد چند بدره [کیسه] زر از برای او
فرستاد، چون صبح شد شریح ملعون
آمده به منزل ابن زیاد ملعون ...
شریح گفت من امشب خیلی تامل
کردم، قتل حسین بن علی -علیهما
السلام- را واجب دیدم! زیرا که به امام
زمان خروج نموده و بنای فساد دارد،
دفع مفسد و خارجی لازم است..
📚 مزامیر الاولیا، گنجوی، ص۱۳٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
در کتب اخبار از امام بیمار ماثور است که
فرمود عمّه مکرّمه ام زینب با آن کثرت
رنج و تعب از کربلا تا شام به نافلۀ شب
اقدام مینمود و با وجود گرفتاری خویش
و پرستاری عیال دلریش و تحمّل زاری
اطفال و تفقّد جمعی پریشان حال از
مراسم عبادت غافل نبود!
در یکی از منازل آن مظلومه را نشسته
مشغول نماز دیدم و از سبب ضعف آن
دختر امیر عرب پرسیدم گفت سه شب
است حصّه خود را به اطفال خردسال
داده و امشب از شدّت گرسنگی از پا
در افتادهام زیرا که هریک از طفلان را
برای قوت لا یموت در یک شبانه روز
زیاده از یک قرص نان نمیدادند برای
ایشان کافی نبود!
📚 تحفه الذاکرین، کرمانشاهی ص ۱۳۱
@ketabkhaneh_fazael
-
-
فاضل بحرینی نوشته که جائی که حضرت
از زین به زمین افتاد، همان جائی است
که حال مدفون است و اینکه مقتل آن
حضرت چند قدم از مدفنش دور است
و آن سردابی است که حال معروف است
به قتلگاه، این است که آن مظلوم زانو
به زانو خود را به خیمه گاه کشیدند.
📚 مبکی العیون، نجفی اصفهانی، ص۸۲
@ketabkhaneh_fazael
-
-
روزی ابوحمزه ثمالی به محضر امام سجاد -علیهالسلام- رسید، آن حضرت را با حال
گریان مشاهده میکرد! عرضه داشت: ای
آقایمن! این گریه و اندوه شما کی تمام
میشود؟ مگر قتل برای شما خاندان، عادت
نبود؟! مگر شهادت، کرامتی از جانب خدای
متعال برای شما نبود؟! در این هنگام امام
سجاد -علیهالسّلام- به او فرمودند:
وَ هَلْ سَبْيُ النِّساءِ لَنا عٰادَةٌ؟!
اما آیا به اسیری بُردن زنها،
برای ما خانواده، عادت بود؟!
يا أبا حمزة! وَاللّهِ مٰا نَظَرتُ إلىٰ
عَمّاتِي وَ أخَواتي إلّا ذَكَرتُ فَرارَهُنَّ
فِي البَيداءِ مِنْ خَيمَةٍ إلىٰ خَيمَة
ای اباحمزه! به خدا قسم تا نگاهم به
عمهها و خواهرانم میافتد به یاد میآورم
آن ساعاتی را که چگونه بر روی ریگ و رمل
بیابانها میدویدند و از دست دشمنان از
خیمهای به خیمه دیگر فرار میکردند؛
وَ المُنادي يُنادِي أحرِقوا بُيوتَ الظالمِين!
در همان حال هم یک نفر از
لشکر دشمن دائماً فریاد میزد:
خانه ستمکاران را به آتش بکشید!
📚مجمع مصائب أهل البيت عليهم السلام
الشيخ محمد الهنداوي ج٣، ص٣١١
@ketabkhaneh_fazael
4_5782704183052341845.mp3
15.42M
-
همچون انار خونِدل
از خویش میخوریم
غم پروریم و حوصله
شرح قصه نیست!
-
-
شخصی بود به نام سعید میگوید وارد
در سرّ من رای [سامّرا] شدم، دیدم که
قیامت شده، مردم ناله و فریاد میکنند.
پرسیدم این چه ناله و فریاد است؟
گفتند جناب امام حسن عسکری -صلوات
الله علیه- از دنیا رفته است و شیعیان بر
در دولتسرایش نوحه میکنند.
با خود فکر کردم که آیا حجّت خدا بر
ما بعد از این حضرت که خواهد بود!
ناگاه دیدم کودکی از خانه آمد که از
نور روی مبارکش دیده خیره میشود،
و دستمالی در دست دارد و گریه میکند
و مردم او را تعزیة میگویند، گفتم آیا این
کودک که باشد؟ حضرت فرمود: ای سعید
بیا، چون رفتم پیشانی مرا بوسید، فرمود:
ای سعید من حجّت توام، محمدبنحسن
-علیهما السّلام- عرض کردم: ای آقا چرا
از میان اینجماعت پیشانی مرا بوسیدی؟
فرمود: از جهت اینکه تو به تعزیه جدّم
حسین را میداری ، شیعیان مرا از من
دعا برسان که ماتم جدّم را در دوشنبه
و جمعه فراموش نکنند!
📚 بیاض مقتل ۳۶۹
کتابخانه ملی، ص٢٢٤
@ketabkhaneh_fazael
عظّم اللهُ لكم الأجرَ بشهادةِ طِفلةِ الحسينِ
الحبيبة، شهيدةِ الشام، وحليفةِ الغُربةِ
والآلام، المظلومةِ المهضومةِ الّتي ماتت
على رأسِ أبيها الحسين في خرابةِ الشام؛
مولاتِنا السيّدة رقيّة -سلام اللهُ عليها-
والّلعنةُ الدائمةُ الوبيلةُ على أعداءِ آلِ
مُحمّدٍ مِن الأوّلين والآخرين وضاعفَ
عليهم العذابَ الأليم
[ به احترام مصائب ذوات مقدسه،
با معرفت و در شرایط مناسب خوانده شود. ]
-
-
حضرت رقیه -سلام الله علیها- فرمود:
«بابا! هرگاه در این سفر از خستگی
مینالیدم، به من دشنام می دادند!»
📚 عدد السنه، سبزواری، ص۱۳۱
@ketabkhaneh_fazael
[ به احترام مصائب ذوات مقدسه،
با معرفت و در شرایط مناسب خوانده شود. ]
-
-
درباره غسل دادن حضرت رقیه
-علیها السلام- نوشته اند:
«غساله رفت. مشغول غسل دادن شد.
یک مرتبه چشمش بر پهلوی کبود شده
طفل افتاد!
پرسید: از چه مرضی از دنیا رفته؟
گفتند: غیر از یتیمی درد دیگر نداشته،
و از بس که کعب نیزه و تازیانه در راه
شام بر او زده اند، پهلویش سیاه شده!»
📚جامع التنبیهات، یزدی، ص۸۱
@ketabkhaneh_fazael
۵.pdf
369.3K
🏴 #تقویم
مجلس شهادت بنت الحسین
در خرابه شام مشهور به رقیه
بنت الحسین -علیهما السلام-
📚 نجات الخافقین، واعظ قائنی
@ketabkhaneh_fazael
-
-
هنگام شهادت امام حسن علیه السّلام،
زینب خاتون میگوید که برادرم حسن
عليه السلام مارا یکایک در آغوش میگرفت
و میبوسید و وداع میکرد چون نوبت به
قاسم رسید، دیدم قاسم را در بر گرفت و بر
روی سینه خود چسبانید و روبرویش نهاد و
آهی کشید و او را از همه بیشتر بوسید.
من عرض کردم که ای برادر گویا قاسم
عليه السلام را از همه بیشتر دوست داری؟
آن حضرت فرمود: بله، عرض کردم چرا؟
فرمود: به جهت آنکه قاسم جان نثار برادرم
خواهد بود در زمانیکه بی مدد کار باشد.
عرض کردم: دیگر کسی هست که تو، او را از
قاسم بیشتر دوست داشته باشی؟
فرمود: بله، عرض کردم کیست؟
فرمود: کسی که بر تشنگی و بی کسی
برادرم حسین صلوات الله علیه گریه کند
ایشان را از قاسم بیشتر دوست دارم.
📚مقتل خطی نقی بروجردی ص٨٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
تَجَمّلتِ تَبَغّلتِ وَلو عِشتِ تفیلتِ لک
التُسعُ مِن الثُّمنِ وفی الکلِّ تمّلکت
أترید یا عائشه أن تطفئ نورالله و تقاتلي
أولياء الله، دخلت بين رسول الله و حبيبه،
فلمّا سمعت كلامه فعند ذلك صاحت والله
لا أدع أن يدفن الحسن هيهنا الي أن يكون
شعرة واحدة في رأسي، فكثّر بينهما الكلام
حتّي إنتهي الأمر بالنّزاع و أنّ أعوانها و
أنصارها رمو السّهام علي جنازته حتّي وقع
علي جنازته سبعون سهما، فعند ذلك تلاطم
الأرض و السّماء و تزلزل جدار بيوت المدينة
واضطرب الخلق جميعا فرأي الحسين -عليه
السلام- ذلك فأمر بانصرف السرير، فمضي
الي قبر امّه ثمّ أخرجه فدفنه بالبقيع
وقتی خواستند پیکر امام مجتبی -علیه السلام- را دفن کنند کنار قبر پیامبر، عایشه نگذاشت و در این حین ابن عباس خطاب به عایشه صحبتهایی کرد:
یک روز سوار بر شتر شدی و یک روز سوار
بر استر شدی و اگر زنده بمانی یک روز
سوار فیل میشوی و به جنگ کعبه میروی
تو سهم ارثت که یک نهم بود را گرفتی ولی
کل ارث را مالک شدی و اجازه دادی آن دو
در منزل پیامبر دفن بشوند!
ای عایشه آیا میخواهی نور خدا را خاموش
کنی و با اولیای خدا بجنگی! و آیا بین رسول
خدا و حبیبش داخل شدی! [قصد کردی بین
پیامبر و حسن -علیهما السلام- فاصله افتد و
نگذازی دفن شود] و چون عایشه سخنان او
را شنید، فریاد زد: «به خدا قسم نمی گذارم
شمارا که حسن را اینجا دفن کنید تا زمانی
که یک تار موی سر من باشد، پس گفتگوی
بین آنها زیاد شد، تا اینکه امر به اختلاف و
نزاع کشیده شد و کمککاران و یاوران
عایشه شروع کردند به تیراندازی به سمت
پیکر و تابوت امام حسن -علیه السلام- و
هفتاد تیر به آن تابوت خورد، در آن هنگام
زمین و آسمان به تلاطم درآمد و دیوارهای
خانههای مدینه به لرزه درآمد و مردم همه
مضطرب شدند، پس حسین -علیهالسلام-
که این را دید، پس دستور داد به برگرداندن
تابوت. پس برده شد تابوت به سمت قبر
فاطمه بنت اسد و پیکر را خارج کرد و
در بقیع دفن کرد.
📚بشارت الباکین تبریزی، مجلس هفتم، ص۳۷
@ketabkhaneh_fazael