فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌙------------------
.
•
یک راه 🛤 میانبر و پر سرعت 💫 برای رسیدن به ...
•
.
👣| #مرد_میدان
🌱| #می_خواهم_مثل_او_باشم
❤️| #حاج_قاسم
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 📌فصل ۱۳ 🔷کشیش بعد از اینکه با پروفسور صحبت کرد، گوشی را گذاشت و همان جا کنار میز تلفن ایست
#قدّیس
🔶کشیش نفس عمیقی کشید. ضربان قلبش آرام شده بود و از شدت سرگیجه و سوزش زیر پوست، کاسته می شد.
فکر کرد خبری که پروفسور به او داده بود، در واقع خبر بدی نبوده است؛
چه بسا اگر این اتفاق نمی افتاد ، معلوم نبود او و ایرینا چه سرنوشتی در پیش داشتند و تا کی باید دور از خانه ، در بیروت بمانند.
حالا می توانستند بدون هیچ احساس خطری برگردند.
🔷کشیش با این فکرها آرامش خود را باز یافت. احساس کرد پس از یک ماه که فقط به خواندن کتاب گذشته بود؛ دلش برای مسکو و برای کلیسا تنگ شده است.
☎️
صدای زنگ تلفن افکار او را برید. با دستپاچگی گوشی را برداشت. فکر کرد پروفسور است، اما صدا از توی گوشی پرسید:" منزل آقای ایوانف؟"
🔸کشیش احساس کرد صدا آشناست. گفت:" بله ! بفرمایید".
صدا گفت:" شمایید پدر ایوانف؟ منم جرج. حال شما چطور است؟"
ایرینا با شتاب خود را به او رساند و آهسته پرسید:" کیست؟ پروفسور است؟"
ایرینا که به آشپزخانه برگشت، کشیش گفت:" من خوبم جرج. چه خوب شد که زنگ زدی."
جرج گفت :" نگو که منتظر تلفنم بودی؛ چون قرار نبود من به تو زنگ بزنم. تو هم که رفتی و پیدات نشد. لابد سرت حسابی گرم مطالعه ی کتاب بود؟..."
📚
🔶کشیش گفت:" من هیچوقت فراموشت نمی کنم جرج. مصاحبت با تو همیشه برایم لذت بخش بوده است."
جرج گفت:" زنگ زدم بگویم که یک جلد کتاب عالی پیدا کرده ام که به دردت می خورد. امروز عصر کجایی؟
میخواهم به نوشیدن قهوه ی تُرک دعوتت کنم ؛ آن هم در یک جای خوب که حتما" خاطرات تو را هم زنده می کند."
🔸🔸🔸
🔷کشیش گفت:" از سن و سال من و تو گذشته که برای خوردن یک فنجان فهوه در بیرون از خانه قرار بگذاریم.
اگر حوصله اش را داری بیا اینجا که حیاط خانه ی پسرم جای باصفایی است، یا من می آیم به باغ باصفای تو که شاخ درخت هایش پر از کتاب است."
🔹🔹🔹
جرج گفت:" نه باغ من، نه حیاط مصفای خانه ی تو ؛ می خواهم دعوتت کنم به ساحل دریا، کنار صخره های "الروشه".
گمان نکنم بدت بیاید که لبی با خاطرات گذشته مان تر کنیم پدر!"
😃
صدای خنده ی جرج ، لبخندی بر لبان کشیش نشاند.
گفت:" چه جمله ی زیبایی ، الحق که شاعری جرج! قبول می کنم جرج.
قرارمان امروز عصر کنار صخره های الروشه."
جرج گفت:" ساعت ۴عصر منتظرت هستیم ."
🔸کشیش گفت:" بسیار خوب، می بینمت جرج."
ادامه دارد...
🎚۱۶۷
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
💌 #یه_حرف_قشنگ
اونی که راهیِ سفری
🍁 طولانی و کمی سخت شده،
با شنیدن خبر از جایی که
به اون تعلق داره و
بهش برمیگرده، هم
آروم میشه و هم پر از شوق..
شاید برای همین بود
🔆 که خدای مهربون توی قرآن،
با کلمههای ساده و قشنگ،
برای قلبهای پاک،
از زیباییهای بهشت گفت... 🌱
🌿 گفت تا اگه روی زمین
دلمون بیقرار شد، شبیهِ
ساکنای اونجا بشیم؛ بلکه
عطر بهشت رو حس کنیم... 💤
💫 مثلاً بعد از گفتن دربارۀ
نوشیدنیهای اونجا و
فرشتههاش،
فرمود:
.... #لایسمعون_فیها_لغوا ....
🌸 اونایی که توی بهشت نفس میکشن،
پایه شنیدن و گفتن حرفهای بیهوده نیستن...
🎀 برای ما (خصوصا خانمها)
حرف زدن و درددلکردن،
یه راه سادهست برای آرومشدن،
اما خوبه اگه دلمون
هوایی بهشت و لبخند خداست،
مراقب حرفهایی که میگیم و میشنویم، باشیم . . . 💚💜
📗 آیههای دخترونه. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا (علیه السلام)
📚
@ketabkhanehmodafean
2740-fa-bank-jame-ashar-madahan-j8.pdf
1.09M
📚عنوان : #بانکجامعاشعارمداحان
8⃣جلد۸، امام جعفرصادقعلیهالسلام
✍نویسنده : مهدی سروری
📖موضوع : شعر
ویژه همه مناسبت ها
📄تعداد صفحات : ۸۷ صفحه
#شعر
#جامع_اشعار_مداحان
🏴📓
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_معرفی_کتاب
🎥 #ببینید|
مجموعه ای از بهترین کتاب های شهید حاج قاسم سلیمانی
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔶کشیش نفس عمیقی کشید. ضربان قلبش آرام شده بود و از شدت سرگیجه و سوزش زیر پوست، کاسته می شد
#قدّیس
🌊
نسیمی که از سوی دریا می وزید، خنک بود.
🔶کشیش دکمه های قبایش را تا بالا بسته بود و کلاه پشمی اش را تا نیمه ی گوشهایش پایین کشیده بود.
جرج اما کتی زرشکی پوشیده بود با پیراهنی سفید و کراواتی قهوه ای.
🏞
رستورانی که آنها روی ایوانش نشسته بودند، رو به دریا بود و صخره های "الروشه" سمت چپ آنها قرار دانست و موج های دریا خود را به صخره ها می کوبیدند و کف های سفید ، متلاطم و ناآرام، به رقص در می آمدند..
به تعبیر جرج :" خون سفید جوشان آب در ستیز با صخره های عشاق ناکام."
☕️☕️
پیش از اینکه پیشخدمت دو فنجان قهوه را روی میز بگذارد، هر دو چشم به صخره ها دوخته بودند؛
صخره هایی که نماد بیروت بودند و برای ساکنان این شهر، خاطراتی را تداعی می کردند.بویژه برای کسی چون کشیش که از خاطرات بیروت فاصله گرفته بود.
◽️▫️◽️
سکوت آن دو را جرج شکست و گفت:" در افکار عمیقی فرورفته اید پدر!
البته حق دارید؛ صخره های الروشه در پشت زیبایی خاصش ، خاطرات زیادی را به خاطر می آورد."
🔸کشیش چشم به جرج دوخت و گفت:" خاطره ها متعلق به گذشته هستند و گذشته چیزی جز عبرت در خود ندارد..
آنچه فکر مرا به خود مشغول داشته، آینده است که مثل سرابی دست نیافتنی، در مقابلت گسترده است."
📓
جرج از توی پاکت پلاستیکی، کتابی را بیرون آورد، آن را به دست گرفت و گفت:" آینده چون سراب نیست پدر؛ در واقع امروز همان آینده است و آینده خیلی زود تبدیل به گذشته می شود.
اگر اشتباه نکنم شما از چیزی نگرانید پدر..."
🔶کشیش فنجان قهوه را به دست گرفت ؛ جرعه ای نوشید و گفت:" مشکلات کوچکی پیش آمده که باید هرچه زودتر به مسکو برگردم. البته از این بابت ناراحت نیستم..
چیزی که فکرم را مشغول کرده، علی است؛ از خودم می پرسم چرا اینهمه دیر؟
من اگر در سنین جوانی با علی آشنا می شدم و او را سرمشق زندگی خود قرار می دادم، شاید سرنوشت من و صدها مستمعی که پای موعظه های من نشستند فرق می کرد."
🔷🔸🔷
جرج تبسمی کرد و گفت:" البته حرفتان درست است پدر! اما چندان مطمئن نباش که با شناخت علی الزاما" سرنوشتتان تغییر می کرد..حالا هم دیر نشده است."..
ادامه دارد
🎚۱۶۸
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
قصهی تمام کشمکشهای دنیا ؛
بر مدارِ #طلب ِ انسانها می گردد...
"طلب" های بزرگ، محصولِ اندیشههای بزرگند!
🌱 قدّ دنیا، #بلند میشود ؛ اگر #طلب هایمان بزرگ شوند!
#جمعه_نوشت
#یامهدی_ادرکنا
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد..
سلام بر اهالی مهربان #کتابخانه_مدافعان...
🍎🍏
..روزتون پرروزی
🍏🍎
با ادامه ی کتاب صوتی #اندلس_یا_تاریخ_حکومت_مسلمین_در_اروپا در خدمتیم..
19.mp3
7.32M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا
✍اثر : مرحوم محمد آیتی
📼 قسمت نوزدهم
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
20.mp3
7.37M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا
✍اثر : مرحوم محمد آیتی
📼 قسمت بیستم
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
21.mp3
7.33M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا
✍اثر : مرحوم محمد آیتی
📼 قسمت بیست و یکم
🎧📘
@ketabkhanehmodafean