#حساب_کتاب
"تو درست بشو نیستی"
- گاهی حواسمان نیست و حتیٰ با نگاهمان این جمله را به عزیزان و اطرافیان خود منتقل میکنیم؛
همان کسانیکه بارها خطا کردهاند اما میخواهند تغییر کنند، اگر ما بگذاریم...
🔥 انتقال این باور، یعنی تزریق ناامیدی...
و آنها دیگــر ترجیح میدهند در اشتباه و خطای خود باقی بمانند، بجای اینکه تمام وقت و انرژی خود را برای تغییـر نگاه و باور ما هدر دهند.
※ خانم جان، آقا جان!
همانگونه که عینک خود را قبل از به چشم زدن، خوب پاک میکنیم تا بهتــر ببینیم، واجب است بر ما، هر روز صبح که بیدار میشویم نگاهمان را برق بیندازیم. ✨
💥مبادا پای تخته سیاه ذهنمان، بدها از خوبها جدا شوند، که این سرآغاز سقوط است؛
یعنی افتادن از چشم خـــدا...
#انگیزشی
#روانشناسی
📚
@ketabkhanehmodafean
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹نماهنگ | امسال قول میدهم...
🔹توصیه های شهید حاج قاسم سلیمانی برای شروع سال نو
.
.
#حاج_قاسم
#امام_زمان
#منشور
📚🌹
@ketabkhanehmodafean
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_بیست_هشتم
همون جا قرارهای بعدی رو گذاشتیم. دیگه هر روز هم رو می دیدیم و در ارتباط بودیم. خیلی پر کار و سر شلوغ بود. خیلی تلفن های عجیب و غریب داشت. تماس از داخل و خارج.
اوائل درگیری هاش برام مفهوم نبود. فقط خیلی خوشم می آومد که داره یه عالمه آدم رو، با سر انگشتش می چرخونه.
قدرت مدیریت خوبی داشت. یعنی خب همه چیز تموم بود. هم زیبایی، هم روابط بالا. پول هم که اصلاً براش مسئله نبود.
همون موبایلی که دیدید، کادویی بود که تو شمال بهم داد. یه مجتمعی بود تو شمال اسمش صحرا بود. خیلی وقت ها قرق گروه ما بود. اون جا بهم کادو داد.
من رو وابسته ی خودش کرد. با همین خرجایی که برام می کرد، منم کم کم هر چی می گفت انجام می دادم!
راستش کم کم دیگه من تنظیم برنامه ها رو انجام می دادم. یعنی خب من برای این که خودی نشون بدم خیلی از کارا رو براش می کردم.
یه وقتی می شه که آدم دلش می خواد که همه بهش احترام بذارن، همه قبولش داشته باشن، بشینه یه جا و بقیه ازش سوال کنن و اون دستور بده!
این احساس قدرت خیلی لذت بخشه مخصوصا برای من که سرخورده شده بودم از شکستایی که توی زندگیم داشتم و سرزنشایی که شنیده بودم؛ این جبران می کرد همه ی نداری هامو.
هر کسی هم یه جوری انتقام خودش رو از دنیا می گیره و به خواسته هاش می رسه!
من این جوری به خواستم می رسیدم و از این لذت می بردم. برام هم مهم نبود که کسی این وسط آسیب ببینه یا نه، من خودم آروم می شدم!
لبخند پهنی که نشست روی صورتش زیبا نبود و کم کم شد بغضی که تلخ بود:
– لذت می بردم؟ خیلی! فقط بعدش انگار موریانه افتاده توی دل و رودم، خرد می شدم. خیلی از شب ها حالم بد بود. حالم بد می شد! از کی حالم این طور شد؟ خودمم نفهمیدم. حالم که خیلی وقت ها سگی بود اما از وقتی که بعضی کارا رو به عهده گرفته بودم و انجام می دادم آن قدر به هم ریخته می شدم که یه روانکاو برای خودم گرفتم. یعنی من فقط نبودم که پیشش می رفتم، همه ی اعضا داشتن. مدام لحظات خوبی رو که برامون اتفاق می افتاد رو یاد آوریمون می کرد تا از تنش های روحیمون کم کنه! و الا که مثل سگ و گربه همو تکه پاره می کردیم!
مدام برای خودمون برنامه ی شاد می ذاشتیم؛ مثلا یه بار همون شمالی که رفتیم، تولد من رو با کلی سروصدا گرفت و اون موبایل رو کادو داد. چشم و گوشم تا چند روز منگ بود بس که خوشحال بودم. جشن هم خیلی پر شر و شور بود. چند تا ماشین دختر و پسر از تهران اومده بودند. تا صبح… دخترا و پسرا غریبه بودن و خودشون هم من رو نمی شناختن. اونا میومدن برای تفریح و ما هم براشون برنامه می ریختیم. بالاخره این همه خرج که نباید هدر می رفت، احمق هم نبودیم که بی خود برای کسی بریز و بپاش کنیم!
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى
خدا کارم را چنانکه سزاوار آنى بر عهده گیر،خدایا به سوى من با فضلت بازگرد،به سوى گناهکارى که جهلش سراپایش را پوشانده،خدایا گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى،که بر پوشاندن آن در آخرت محتاجترم.
#هرشب_یکفراز
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
ویکتور هوگو:
خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.😊
#کتابخوانی
@ketabkhanehmodafean