eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🔴 #سه_دقیقه_تا_قیامت (قسمت ۶) 💥هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود.. اعمال خوب من همه ا
🔴 (قسمت ۷) 📝مقدمه: ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر داشته که توفیق خوندن این داستان رو بهتون داده... همه چیز مطابق با احادیث و روایات اهل بیت هست و واقعا مطالبیه که آدم رو زیر و رو میکنه... ♻️ادامه ماجرا: 💠خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که می‌توانستم گناهانم را گردن او بیاندازم و اعمال خوبش را بگیرم. اما هرچی میگذشت بدتر میشد.. 🔆جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا هیچ ارزشی ندارد. اعمال خالصت را نشان بده تا کارت سریع حل شود. ✅ همانطور که با ناراحتی کتاب اعمال را ورق می زدم ناگهان دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده: 🔅نجات یک انسان🔅 🔷خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. به خودم افتخار کردم وگفتم: خدا راشکر این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم. 🔮 ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای شنا کردن اطراف سد زاینده رود رفته بودیم. رودخانه پر از آب بود. 🛡ناگهان صدای جیغ و داد یک زن و مرد همه را میخکوب کرد. یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد. 🔵 من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدن آنها گفتند اینجا نزدیک سد است و خطرناک... 🔸 اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب. خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم .او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. ♦️پدر و مادرش از من تشکر کردند و شماره تماس و آدرس من را گرفتند. 💠 این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود.خوشحال بودم که لااقل یه کار خوب با نیت الهی پیدا کردم. ⛔️اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شده است!! ❗️ با ناراحتی گفتم:مگر نگفتی فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ می‌شود؟؟ من این کار را فقط برای خدا انجام دادم،پس چرا دارد پاک میشود؟؟ ☘جوان لبخندی زد و گفت: درست می‌گویی اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟ ⚡️یکباره فیلم آن لحظات را دیدم.. نیت درونی من مشغول صحبت بود! من با خودم می گفتم: خیلی کار مهمی کردم.. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. 💥اگر من جای مسئولین استان بودم یک هدیه حسابی تهیه می‌کردم و مراسم ویژه می گرفتم اصلا باید خبرنگاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کنند.. ❄️خلاصه فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد، روزنامه‌ها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند. ✨جوان پشت میز گفت: اول برای رضای خدا کار کردی اما بعد خرابش کردی! آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی درسته؟ 🍂گفتم راست می گویی.. همه اینها درست است. بعد با حسرت عظیمی گفتم: چه کار کنم دستم خیلی خالیه. ☘جوان پشت میز گفت:خیلی ها کارهایشان را برای خدا انجام می‌دهند اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در همان دنیا نابود می‌کنند! 🌾حسابی به مشکل خورده بودم.. اعمال خوبم به خاطر شوخی ها و صحبت های پشت سر مردم و غیبت‌ها نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند. 🍃البته وقتایی که یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می‌شد،چرا که در قرآن آمده بود: ان الحسنات یذهبن السیئات..کارهای نیک گناهان را‌ پاک میکند. 🌿زیارت های اهل بیت در نامه عمل من بسیار تاثیر مثبت داشت.البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود. 🌕اما خیلی سخت بود! هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی می‌شد کوچکترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت. 🍀به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد! 🥀 یکدفعه جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله الحسین ۵ سال از اعمال شما را بخشیدیم و این ۵ سال بدون حساب طی می شود. 💥با تعجب پرسیدم یعنی چی؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند. ❄️نمیدانید چقدر خوشحال شدم.۵ سال بدون حساب و کتاب!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟ 🍀 همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند.. ادامه دارد.. @ketabkhanehmodafean ☘☘🌸🌺☘☘🌸🌺☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی قرآنش نگهدارتان آینه اش روشنایی زندگیتان سکه اش برکت عمرتان سبزیش طراوت و شادابی دلتان ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد 🌸🍃🌸 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
ادامه‌دار است 👆
سلام و آخر هفته‌تون پر از سرزندگی ☘ ☘☘ پارت‌های پایانی از کتاب صوتی رو باهم می‌شنویم.
Part24_گلستان سعدی.mp3
12.74M
📗کتاب صوتی با روایت دکتر اسماعیل آذر قسمت 4⃣2⃣ 🎧📙 @ketabkhanehmodafean
Part25_گلستان سعدی.mp3
12.88M
📗کتاب صوتی با روایت دکتر اسماعیل آذر قسمت 5⃣2⃣ 🎧📙 @ketabkhanehmodafean
Part26_گلستان سعدی.mp3
13.55M
📗کتاب صوتی با روایت دکتر اسماعیل آذر قسمت 6⃣2⃣ 🎧📙 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😁 بگفتند تا ساعت هفت اذان همه حمله كردند پير و جوان به هنگام افطار هر پيرزن شود جنگجويي قوي و خفن يكي بربری را به دندان كشيد يكي بره اي را چو گرگي دريد به يك آن بشد محو ديس پلو بشد قيمه بر روي سفره ولو يكي نسل خرما بكند از زمين بغل دستي اش زد به فرق و جبين يكي چاي شيرين بزد با پنير به زندان دل، مرغ ها كرد اسير! يكي يك تنه كاسه اي دوغ خورد فشارش بيافتاد و گويا كه مرد تو گويي مغول حمله كرده است باز به هر خوردني دست هايي دراز چه خوش گفت آن پير روشن ضمير كه بايد تو باشي به نفست امير بود روزه قلاده اي بهر نفس كه بايد به دستت شود خار و حبس بكن وقت افطار آن را مهار و الا شود روي كولت سوار اگر "عاصی" از اين شكم وارهي تو را گويمت برتر از صد شهي... "عاصی" 😁😁😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🔴 #سه_دقیقه_تا_قیامت (قسمت ۷) 📝مقدمه: ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر د
🔴 (قسمت ۸) 💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟ 🔰خیلی دوست داشتم‌ مثل تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم. ♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا‌ گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد. 🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمی‌گشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم. ✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه می‌گویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است... 🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم. ♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد... 🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد. 🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند. بید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم. 🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود. 💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم. ❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم. ♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟ 💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. 🔷 صدای خس پای من بر روی برف از دور شنیده می‌شد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم... 🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد. 🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند! می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند. 🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. 📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیرمرد رد پایم را در داخل برگرفت و دنبال من آمد. 🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت . 🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم! 🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم. ⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن می‌گرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد. وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت. 💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. 💥سپس به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند. من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند. 💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن می‌خواند چرا برنگشتی؟ دیگر حرفی برای گفتن نداشتم... ♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...! ادامه دارد.. @ketabkhanehmodafean 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 جای کتاب را هیچ چیز نمی‌گیرد 🔹تا حالا به جای خالیش تو سبد خانواده‌تون فکر کردید؟ 🔹وقت ندارید؟! 🔹پس ببینید کجاها میتونید براش وقت بذارید... 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙هلال ماه رمضان هلال ماه رمضان رخ نمود بی آن که هلال رخت رخی بنماید. باز هم رمضان دیگری آمد و تو نیامدی من فقط به امشبی نگاه می‌کنم که هلال را دیدم و تو را ندیدم امّا آرزوی این که شاید سحر بیاید و تو هم بیایی را از دلم بیرون نمی‌کنم. نه این که می‌شود بیرون کرد ولی من بنایش را ندارم اصلاً این آرزوها بیرون کردنی نیستند مگر می‌شود بدون این آرزوها زندگی کرد؟ من در این خیال امشب را می‌خوابم که وقتی بیدار شدم وضو بسازم و سر به شانۀ تو دعای سحر بخوانم یا نه، سکوت کنم و سر به شانه‌ات دعای سحر را از زبان تو نوش جان کنم. آقا! دعای سحر را که خواندی خودم سفره پهن می‌کنم برایت ما فردا سحر با هم سحری می‌خوریم. هر چه میل داری برای سحر بگو آماده کنم و بخوابم. نماز صبح اولین روز ماه رمضان را پشت سر تو اقامه خواهم کرد. بعد از نماز هم اوّلین یا علی و یا عظیم را همراه تو زمزمه می‌کنم و به اللهم ادخل علی اهل القبور السرور تو آمین می‌گویم. دعای روز اوّل را که خواندی رحل قرآن برایت می‌آورم و قرآن خودم را در برابرت می‌گذارم. تو که قرآن بخوانی من فقط گوش می‌کنم. گوش که کردم مست می‌شوم این مستی که روزه را باطل نمی‌کند آقا! ‌می‌کند؟ صبحت بخیر تنها آرزوی من! 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
miraase mandegaar.mp3
23.82M
📚 📻بر اساس خاطره‌ای از زندگانی مرحوم حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی 🎭 سید شهاب مرعشی در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف و در کمال فقر و نیازمندی درس می خواند. او روزه‌ی استیجاری می گیرد و پول حاصل از ان را صرف خرید و جمع آوری کتب تاریخی شیعه می کند. از طرفی کاظم دجیلی دلال انگلیسی ها مامور شده تا کتب شیعه را که مظهر تمدن اسلامی است در هر کجای عراق پیدا کرده و بخرد و برای سفارت بریتانیا در عراق بفرستد. روزی شهاب کتاب نایاب ریاض العلما را دست زنی در بازار می بیند و قصد خرید ان را دارد که کاظم سر می رسد و .‌. 🎙 این نمایش رادیویی کاری ست از محسن صباغ‌زاده، با بازی مهدی مهدوی راد، علیرضا نائینی، امیرحسین یاوری، سید‌محسن ساجدی، محمد فتوحی، حسین نیکروش، علیرضا مهدی‌زاده، محمد خسروی و مریم السادات صدرپور و نویسندگی و کارگردانی الهه حیدری و گویندگی مصطفی اسماعیلی که در گروه نمایش اجرا شده است 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○❤️○📚○✨ رنج مقدس یک کتاب نیست یک زندگی است، زندگی که آرام آرام تو را سرزمین‌ها عبور می‌دهد باعث رشدت می‌شود شاید اولین بار بود رمانی می‌خواندم که می‌خواست یک زندگی متفات و دغدغه‌مند را نشان دهد نه تکرارِ دوباره زندگی‌های معمولیِ همه فقط با جذابیت بیشتر؛ توصیف یک زندگی صمیمانه و پر از فراز و نشیب که هم شادی دارد هم رنج... رنج‌هایی که گاهی احساس می‌کنی دیگر نمی‌توانی از پسشان بربیایی اما به لطف خدای مهربان پشت سر میگذاریشان هرچند خیلی سخت و هربار بزرگتر میشوی.. و همین آمیخته بودن رنج و لذت است که زندگی را زیباتر می‌کند... 🌸🌿 این که اصلا برای چه زندگی میکنم و آخرش چه میخواهم و به کجا باید برسم یکی از دغدغه ها و درگیری های ذهنی هر فردی است اما این رمان جذاب خیلی خوب توانسته بود تاحدودی به این مسئله بپردازد🧠💖 قلمی بسیار روان و جذاب داشت که تو را با خود همراه میکند🍃 زندگی یک رنگ نیست رنگین کمان است مربع هم نیست دایره است این را مصطفی می گوید.... 🌈🌦✨ پیشنهاد میکنم حتما بخوانید😍❤️ 💛| |@ketabkhanehmodafean |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 📗 گفتگوی و سید علیرضا قوامی پیرامون کتاب "انقلاب اسلامی و آینده جهان"، همراه با صحنه رونمایی کتاب. در همایش "صحنه نهایی" در نبرد تمدن‌ها هجدهم آذرماه۱۴۰۱ 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
🔴#سه_دقیقه_تا_قیامت (قسمت ۸) 💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی از ای
🔴 (قسمت ۹) ☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است. 💥 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم،کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم. ✔️ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت. 🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار بعد ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم،انشالله که سالم برمیگردی. 👌آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم. ✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی. 💠مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی!! ♨️می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بی‌مورد بهترین اعمال خوب من محو می‌شد... 🔘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم... 🍀 در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست. 🔮با تعجب گفتم:از کی حرف میزنی؟ 🔶ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد. خیلی ابراز ارادت کردوگفت:کجایی،چند سال منتظر تو هستم. 🔵بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم،برای همین آمدم که حلالم کنید. 📙آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در مسجد بودم،کارهای فرهنگی بسیج‌ و... 🔺ین پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت. به من تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد... 🔆آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. 🌼به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر. 🌺تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم: "هر کسی در روز جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد." 🌹جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید. 🌿یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند. 🍃اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی. ♦️با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه. 🔰 بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چاره‌ای نداشتیم. ☘ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. 🌾تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت.. 💥ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم... 🌴 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است. ✨امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرمایند: هرکس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 🍁ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه میکردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد. دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی.... ⚡️ بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می کند من هم نگاه می‌کردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی شد کرد. 🌾در دنیا انسان در دادگاه از خود دفاع می‌کند و خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می‌کند ♻️ اما اینجا مگر می‌شود چیزی گفت؟ حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است چه برسد به اعمال... ادامه دارد.. @ketabkhanehmodafean 🌿🌿🌿🌸🌿🌿🌿🌸🌿🌿🌿