فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن کتاب #پایی_که_جا_ماند اثرجانباز وآزاده سید ناصرحسینی پور
قسمت۲۱
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
حمید وقتی از ماموریت آمد و وضعیت را دید خیلی ناراحت شد.. سرش را پایین انداخته بود و خجالت می کشید..
بهمن ماه من و حمید بعنوان همراه برای دوره تربیتی مهدویت بچه های دانشگاه رو بردیم قم..
دوره خیلی خوبی بود..تنها کسی که یادداشت برداری می کرد حمید بود..
بقیه یا خواب بودند یا حواسشان پرت بود..ولی حمید مرتب با سوال هایش بحث را چالشی می کرد..
انگار نه انگار که دوره برای ماست و حمید فقط بعنوان همراه آمده است...
☘
روز دوم بعداز ناهار من را صدا کرد که یک حدیث از حضرت زهرا سلام الله علیها انتخاب کنم..
وقتی علت را جویا شدم به خطاطی که انتهای راهرو بود اشاره کرد و گفت:" من خواسته ام نام حضرت زهرا سلام الله علیها را داخل یک برگه خطاطی کند
تو هم یک حدیث بگو که هردو را کنار هم قاب کنیم".
🖍
نمونه کارهای آن خطاط را دیدم..بسیار لذت بردم..حدیث را انتخاب کردم و آن آقا با رنگ سبز برایمان نوشت...
☘
بعداز۴روز دوره تمام شد و برگشتیم..همین که رسیدیم قزوین حمید آه بلندی کشید و گفت:" آخیش! دلم برات تنگ شده بود".
باتعجب پرسیدم: ما که از هم جدا نبودیم که؟
🌹گفت:" جلوی بقیه راحت نمیتونستم بهت نگاه کنم..اما الان راحت شدم..میدونی چقدر دلتنگی کشیدم".
اعتقاد داشت این طور جاها چون افراد مجرد بین ما هستند ما که متاهلیم باید خیلی رعایت کنیم..
مبادا دل کسی بشکند..
🍃
فردای آن روز برگه های خطاطی شده نام حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث را قاب کرد و به دیوار زد تا همیشه جلوی چشممان باشد....
پایان فصل هفتم
🌷۱۹۳
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
4_5994514953430631543.apk
932K
خاطرات #شهید_شاهرخ_ضرغام⬆️⬆️
📚
@ketabkhanehmodafean
سه روز محاصره-۲.pdf
2.42M
📘کتاب
« #سه_روز_محاصره
خاطرات محمد هادی از سه روز محاصره در دل دشمن
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
بهمن ماه من و حمید بعنوان همراه برای دوره تربیتی مهدویت بچه های دانشگاه رو بردیم قم.. دوره خیلی خوبی
📌فصل هشتم
عشق یعنی آشنایی با خدا
مهدی صاحب زمان ازمارضا
خیلی دیر کرده بودم..باید زودتر از بقیه می رسیدم تا وسایل فرهنگی اتوبوس را تحویل بگیرم..
قرار گذاشته بودیم امسال هم بعنوان خادم به مناطق عملیاتی جنوب برویم..ولی حمید سه روز قبل بدلیل ماموریتی که پیش آمده بود برنامه ی آمدنش کنسل شد..
🎒
ساکم را برداشتم و ترک موتور حمید سوار شدم..با اینکه عجله داشتیم ولی حمید مثل همیشه باحوصله رانندگی می کرد..حتی وقتهایی که من سوار موتورش نبودم آرام می رفت..جوری که رفقایش سوار موتورش نمی شدند..می گفتند:" حمید تو خیلی آروم میری ، ترک موتور تو سوار بشیم غروب هم نمی رسیم!".
🏍
روی موتور یک مجلس کامل از آهنگ های مختلف را اجرا کردیم ، کمی حمید مداحی کرد ..جاهای خلوت که کسی نبود من شعرهای هم آوایی که از اردوهای جنوب حفظ بودم را میخواندم و حمید همراهی می کرد:...
🌷🌷🌷
السلام ای زمین خدایی
تو قدمگاه پاک رضایی
ای شلمچه دیار شهیدان
غرق عطرخوش کربلایی....
🚦
وقتی پشت چراغ قرمز رسیدیم ایستاد..بعضی از راننده ها بی توجه به قرمزبودن چراغ از۴راه ردشدند..
🌹حمیدگفت:" خیلی بده که چون اول صبحه و مامور نیست بعضی ها قانون رو رعایت نمیکنن...قانون برای همه و همه جاست..اول و آخرشب نداره..از مسئول بالادست گرفته تا کارگر همه باید قانون رو رعایت کنیم".
گفتم: این برمی گرده به سیویلیزیشن❗️
چشم های حمید تا پس کله رفت...گفتم: یعنی"تمدن..تربیت اجتماعی"
✍ادامه دارد...
🌷۱۹۴
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#رسم_کتابخوانی
#خاطرات_کتابخوانی
🔹من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است:
کسانى که وقتهاى ضایعشوندهاى دارند؛
مثلاً به اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند،
یا سوار وسیلهى نقلیهى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند،
یا در جاهایى مثل مطبّ پزشک در حال انتظار به سر مىبرند
و بههرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىکارى مىگذرانند،
در تمام این ساعات، #کتاب بخوانند.
📗☘
کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند.
وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانهاى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند.
📕🌹
🔸بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم!
البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم.
بنا به دلایلى نمىخواهم اسم کتاب را بگویم.
📒🌼
وضعیت و فضاى اتوبوسهاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمىتوانستیم تحمّل کنیم.
دلم مىخواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود.
ساعتى را که به این حالت مىگذراندم احساس نمىکردم ضایع مىشود
📘🦋
آن وقتها تقریباً یک ساعت طول مىکشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مىرفت.
بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مىکشید.
بههرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمىکردم که ضایع مىشود؛ چون کتاب مىخواندم.
📙🧡
🔹همه بایستى این طور عمل کنیم.
گاهى مىبینید یک نفر پاى تلویزیون نشسته و منتظر یک فیلم است.
تلویزیون آگهى تبلیغاتى پخش مىکند و گاهى پخش تبلیغات بیست دقیقه طول مىکشد.
یک وقت است کسى به آن تبلیغات احتیاج دارد.
اما کسى که احتیاج ندارد آگهی هاى تبلیغاتى را ببیند، این بیست دقیقه را چرا بىکار بنشیند؟!
📚💐
یک کتاب دم دستش باشد؛ بردارد و بیست دقیقه مطالعه کند.
🔸اگر مردم ما عادت کنند که از این وقتهاى ضایعشونده براى مطالعهى کتاب استفاده کنند، جامعه خیلى پیش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خیلى ترقّى خواهد کرد.
💎مقام معظم رهبری
۱۳۷۵/۰۲/۲۲
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
4_5830373844682016377.pdf
455.8K
#فوری
در بیانیه مستند و علمی آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران مطرح شد؛
علت وقع حادثه برای #هواپیمای_اوکراینی ریشه در دانش «سایبرنتیک» دارد/ نقش خطای انسانی منتفی است
📗☘
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚معرفی کتاب در برنامه تلویزیونی
" کتاب خوب"
کتاب " فواره گنجشکها " معرفی شده توسط خانم "ندا ملکی"
#کتاب_خوب
📗📘📙
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📌فصل هشتم عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان ازمارضا خیلی دیر کرده بودم..باید زودتر از بقیه م
قبل از ازدواجمان تا دوسه ترم مانده به تافل آموزشگاه زبان رفته بودم..ولی بعدازدواج فرصتش را نداشتم..
☘حمید کلاس زبان می رفت...می گفت بیا لغتهای انگلیسی را باهم تمرین کنیم..
من را که راهی کرده بود رفته بود سراغ همین واژه" سیویلیزیشن" از آن به بعد هروقت به چراغ قرمز می رسیدیم به من می گفت:" خانم سیویلایزد!" یعنی خانم متمدن!!
🍀
راهطان نور سال ۹۳ از سختترین سفرهایی بود که بدون حمید رفتم..از شانس ما گوشی من خراب شده بود ..من صدای حمید را داشتم ولی حمید صدایم را نمی شنید..
📩
۵روز فقط پیامک می دادیم..پیامک داده بود:" ناصرخسروی من کجایی"
از بس مسافرت هایم زیاد شده بود، من را به چشم ناصرخسرو و مارکوپلو می دید!
💢
وقتی برگشتم اولین کاری که کرد گوشی من را داخل سطل آشغال انداخت و گفت:" تونمیدونی من چی کشیدم این۵روز..وقتی نمیتونستم صداتو بشنوم دلم میخواست سربذارم به کوه و بیابون"!
💙
این حرفها را که می زد با تمام وجودم دلتنگی هایش را حس می کردم..دلم بیشتر قرص می شد که خدا صدایم را شنیده و فکر شهادت را از سرش انداخته است...
عشقی که حمید به من داشت را دلیل محکمی میدیدم برای ماندنش..
پیش خودم گفتم: حمید حالاحالاها موندنیه..بعید میدونم چیزی باارزش تر از این دلتنگی بخواد پیش بیاد که حمید و از من جدا کنه..
حداقل به این زودی ها نباید اتفاقی بیفته
🌹خانه که رسیدیم گفت:" زائرشهدا چادرتو همینجا داخل اتاق و پذیرایی بتکون بذار خونه رنگ و بوی شهدابگیره"....
✍ادامه دارد...
🌷۱۹۵
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
ebook9404[www.takbook.com].pdf
1.4M
#داستانهای_شهرک_الفبا
اگر کودک در زمینهی درس فارسی و یادگیری حروف الفبا مشکل دارد، یکی از راههای خوب برای تقویت درسی کودکان کلاس اول و دوم ابتدایی، داستان و قصه سرایی با حروف الفباست.
📚😊
@ketabkhanehmodafean
MardShojae.pdf
1.71M
#داستان_کودکانه_مرد_شجاع
به همراه رنگ آمیزی
تقدیم به روح بلند شهید حاج قاسم سلیمانی
🌷📙
@ketabkhanehmodafean