امروز یه کتاب آوردم براتون که مطمئنم شیفته اش خواهید شد😉
بریم برای معرفی🏃♀🏃♀
❌آیا از نخواندن تاریخ رنج می برید؟
❌آیا حس خواندن کتاب های خشک تاریخی را ندارید؟
❌آیا دوست دارید یه کتاب تاریخ با طعم طنز و قصه بخوانید؟
✅دیگران نگران نباشید😄 ما امروز به همه ی این رنج ها قراره خاتمه بدیم🙃😉
ببین چی آوردیم براتون🎁📚
یک کتاب تاریخی از جنس طنز و قصه های عاشقانه که شخصیت اصلی همشم خانم ها هستن😃🤔🤔🤔
🏡کتاب خانه مادرانه سبزوار🏡
#معرفی_کتاب
#دختر_مو_شرابی
#محمد_حسین_زاده
#کتابستان_معرفت
دختر موشرابی داستانی تاریخی درباره دختران ایرانی و زندگی آنهاست.
🌸دختر قجری، دختر میرزا، دختر شهر نو، دختر مشروطه، دختر گرجی، دختر نوغان، دختر کرد و "دختر موشرابی" هشت فصل این کتاب را تشکیل داده است.
🌸"محمد حسین زاده" در این کتاب قلمش را به سمت آنانی دراز میکند که صدایشان در وحشت و گرگ و میش تاریخ و لابه لای افسانه هایی که فقط از خوشی گفتهاند، خاموش شده است.
🌸 او در این کتاب داستان دخترانی را روایت می کند که هم پرچمدار تحولات بزرگ تاریخی بوده اند و هم قربانی آن تغییرات. آنها گاهی فریب خورده اند و زندگیشان در نتیجه تفکر ساده لوحانه خود و دیگری تباه گشته است.
🌸 داستان "دختر موشرابی" مجموعهای است
از حماسه، ماجراجویی، عشق و...
📚نویسنده در این کتاب، هشت دوره تاریخی را از نظر گذرانده که از امضای معاهدات گلستان و ترکمانچای آغاز شده و به تغییرات مدرن در کشور ختم شده است. با تحریف و فشار رسانههای خارجی و جوی که علیه تاریخ ایران القا میکنند، درک وقایع تاریخی برای عموم مردم کشور سخت است و مردم با کتب تاریخی ارتباط چندانی برقرار نکرده اند.
👈👈 بنابراین رمانهایی نظیر "دختر موشرابی" برخی از این وقایع تاریخی را با لحنی عاشقانه و کمی کمیک به مردم ارائه میکنند و آن را در ناخودآگاه جمعی مردم ثبت میکنند.
📚"محمد حسین زاده" ماجراهایی نظیر مشروطه، حوادث مسجد گوهرشاد، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد و ... را وقایع نگاری کرده است و به واسطه قوت قلم خود توانسته به چنین موفقیتی در نگارش این اثر دست یابد.
👈👈 خلاقیت او در شخصیت پردازی داستان، شفافیت در طول داستان، ساختار خلاقانه اثر و موضوع انتخاب شده، همگی از ویژگیهای برجستهی این اثر هستند.
@ketabkhanemadarane
سلام سلام روزتون بخیر🌸🌸🌸
امیدوارم امروز سرشار از خیر و برکت باشه براتون😃😃
و پر از تورق کتاب های خوشمزه😋😋😋😋
#ارسالی_مادران
#ماجراهای_منو_کتاب
اگه تاحالا خوندن کتابی که بیچارتون کرده باشه رو تجربه نکردید
پیشنهاد میکنم هیچ وقت تجربه نکنید
چند وقت پیش با ی کتاب این مدلی آشنا شدم
تا حالا چند بار خوندمش
اما دست از سرم برنمیداره
با اینکه سنگینه اما تقریبا همیشه تو کیفمه
تو دستمه
شبا تو بغلمه
اینقدر رو مغزم رژه میره که حد نداره
اجازه نمیده تنها باشم
تا فکرم آزاد میشه
میگه بیا دوباره ی خط بخون و خلاصه
اگه نمیخواین با این نوع کتابا برخورد داشته باشین
پیشنهاد میکنم هیچ وقت طرف کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن نرید.
از ما گفتن بود 😎
@ketabkhanemadarane
#ارسالی_مادران
درباره ی برنامه ریزی تحقیق میکنم ...روش های مختلف رو میخوانم و به روش مناسب خودم فکر میکنم
تو همین وادیا(؟!) بودم که به ذهنم رسید زندگی یک سخصیت برجسته ی دینی ملی رو بررسی کنم تا به نتیجه ی بهتری برسم ..یاد امام افتادم همیشه شنیدم که امام تو کارهاشون خیلی دقیق و با برنامه بودن
ولی دوست داشتم دقیق تر بدونم
رفتم سراغ کتاب هام ...این کتاب رو پیدا کردم
شروع کردم و خواندمش....البته درین کتاب راحع به زندگی خصوصی امام چیزی ننوشته بود ولی کتاب خوبی هست ...از خاطرات اقا درباره ی روزهای قبل از انقلاب تا رحلت امام
یکی از جملات کلیدی کتاز از زمان امام اینه که" شما برای خدا کار کنید ، چه پیروز بشوید چه پیروز نشوید ،اگر خدا از شما راضی بود ، شما در حقیقت پیروزید"
نکته ی دیگه ای که برای من قابل توجه بود توکل و حسن ظن بسیار قوی امام نسبت به خدای متعال هست...اینکه امام در تمام سختی های اون روز ها توکل شون روز به روز قوی تر میشده و ارام و با حسن ظن میگفتن خدا درست میکنه...این برای من خیلی درس داره
و اینکه امام با اون مقام و منزلت همچنان درحال پیشرفت خودشون بودن و راکد نمیماندن...
با خواندن این کتاب مشتاق تر شدم به دونستن زوایای دیگه ی زندگی این مرد بزرگ ،حالا باید برم دنبال یک کتاب دیگه درباره ی امام بزرگوارمون
@katabkhanemadarane
#ارسالی_مادران
مثل همیشه موقع کار کتاب صوتی گذاشتم و مشغول کار شدم....
از زینب گفت....از درد ها و رنج هاش
از روزی که متولد شد از روزی که پیامبر رفت از روزی که مادر رفت از روزی که بابا رفت💔 از روزی که حسن جان رفت....
به حسین رسید....وسط کار چشمام تار میشد...اشک مجال نمیداد درست ببینم
یک دم گریه میکردم تا اروم بشم ....دقایقی اشک نمیامد....دوباره....
رسید به روز حادثه.... سکینه روی بابا افتاده و دل نمیکنه....
احساس میکنم دیگه نمیتونم تحمل کنم....احساس فشار و رنج زیاد روی قلبم دارم....
کتاب رو قطع میکنم و با خودم میگم ...دیگه تحملش ندارم
بقیه اش رو گوش نمیکنم....
میرم تو پخش موسیقی....مداحی رو پلی میکنم تا اروم بگیرم ...الحمد لله که مادرمی الحمد و لله که نوکرتم....
هر چی باشه مادر ،مادره...همیشه درد بچه هاش رو مادر درمون میکنه ، پس صداش میکنم تا درد قلبم اروم بگیره
@ketabkhanemadarane