بیقراریهایش بوی خواب داشت.
دنبال کتاب سبک و کوچکی میگشتم که در حین خواباندش بخوانم.
بیاختیار دستم رفت به سمت کتاب پروین اعتصامی. بیآنکه دنبال این کتاب باشم یا انگیزهای برای خواندش به جانم افتاده باشد. صرفا به خاطر سبک و کمحجم بودنش، قرعه به نامش افتاده و دستم به سمتش رفته بود.
کتاب را باز کردم. همان صفحات اولیه کتاب چنگی به دلم زد که جداشدنی نبود.
مبهوت و حیران لابلای صفحات کتاب میدویدم و میخواندم. چشمانم از شدت شوق و یک کشف بزرگ اشک را در خود جای داده بودند.
دلم میخواست فریاد بزنم.
دوست داشتم هیچ کس دوروبرم نبود و میتوانستم با خط به خط کتاب بلندبلند گریه کنم. سبک زندگی و نگاه پروین در تاروپود اشعارش موج میزد.
حس میکردم پابرهنه به ژرفای اشعارش سفر کردهام.
درِ خانهی هر شعر و هر روزنی از زندگیاش را که میزدم،
بر شوق و شعفم اضافه میشد.
شاید اگر این کتاب را چند ماه قبل میخواندم چنین حسی نداشتم.
این چند وقت که مانوس بودهام با اندیشهی امام خمینی و تازه از دوره "حامیم" برگشتهام و سطرهای کتاب "جدال دو اسلام" جلویِ چشمم رژه میروند،
انگار این سبک زندگی و نگرش و محتوای این اشعار را، تجلی اندیشه امام و اسلام ناب میبینم.
انگار پروین سر کلاس اندیشهی امام نشسته، قبل از اینکه به دوران امام برسد.
چقدر هم چیز خوب بهم گره خورده است.....
ادامه دارد....🏃♂
#حظمطالعه
#پرویناعتصامی
#ارسالی_مادران
@ketabkhanemadarane