#کتاب_خواندم
#جایی_که_خیابان_ها_نام_داشت
#رنده_عبدالفتاح
🌱پنجره های قوس داری که رو به تپه ها باز می شد جلوی چشمم است. هر پنجره چارچوبی سنگی داشت. می توانم بوی درخت های یاس و بادامِ باغم را حس کنم و درختان زیتونی را که میوه اش چیده شده به یاد بیاورم... شش مایل بیشتر با قدس فاصله ندارم ولی نمی توانم به آنجا بروم. هیچ وقت مکانی را که توی آن به دنیا آمدم و خانه ای را که با لباس عروس واردش شدم نخواهم دید. درختانِ زیتونم حیات! چقدر دلم برایشان تنگ شده!... »🌱
این حرف ها دلتنگی های مادربزرگی است که برای نوه اش - حیات - بازگو می شود و باعث می شود این دختر نوجوان یک روز تصمیم بگیرد برای آوردن کمی خاک از زمین های اجدادیشان به فلسطین اشغالی برود.
قصه های شبانه بی بی زینب از خانه و زندگی اش توی قدس، حیات را مصمم می کند که با همدستی دوستش روزی نقشه ی رفتن به قدس را بکشند. داستان کتاب، ماجراجویی حیات سیزده ساله هست که تلاش می کند به همراه دوستش سامی خودش را به قدس برساند و.....
@ketabkhanemadarane
#حظ کتابخوانی راجع به فلسطین
دید بهتری پیدا کردم نسبت به آوارگی از وطن و اشغالگری😞
«وقتی تعداد کسانی که امید دارند از تعداد کسانی که از ناامیدی پر شدهاند بیشتر بشود، عدالت خواهد آمد. امید نیرویی است که نمیشود آن را نادیده گرفت یا از جایگاهش کم کرد حیات!» (برشی از کتاب)
.
«جایی که خیابانها نام داشت» داستان دختری فلسطینی به نام حیات است که با خانوادهاش در کرانهی باختری زندگی میکند. آنها از شهر خودشان رانده شدهاند و خانهشان توسط رژیم اشغال گر صهیونیستی تخریب شده است😔 سالها قبلتر همین اتفاق برای مادربزرگ حیات که ساکن روستایی نزدیک قدس بوده افتاده و حالا او هم با آنها زندگی میکند. حالا حیات برای اینکه آرزوی مادربزرگش را برای دوباره بوییدن خاک سرزمینش قبل از مرگ، برآورده کند خطر میکند و به سمت قدس میرود تا ذرهای از خاک روستای بیبی زینب را برای او بیاورد...
#جایی_که_خیابان_ها_نام_داشت
#رنده_عبدالفتاح
#مجتبی_ساقینی
#نشر_آرما
@ketabkhanemadarane