eitaa logo
فرهنگ کتابخوانی
121 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
545 ویدیو
89 فایل
نشر و گسترش #فرهنگ_کتابخوانی و #ارزشهای_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهنگ کتابخوانی
📚گزیده ای از کتاب ؛ #دنیای_سوفی اثر #یاستین_گوردر 🛑سه #فیلسوف از #میلتوس : 🖋 سومین فیلسوف اهل ملیت
📚گزیده ای از کتاب ؛ اثر 🛑هیچ چیز تواند از _وجود_بیاید. 🖋 هر سه فیلسوف میلتوسی درصدد بودند یک و فقط تشکیل دهنده همه چیزهای دیگر را پیدا کنند. اما چطور یک ماده می‌تواند تغییر کند و به چیز کاملا متفاوتی تبدیل بشود؟ می توانیم این مسئله را بنامیم . تعدادی فیلسوف در مستعمره یونانی در جنوب ایتالیا زندگی می کردند و به این جور سوالات می پرداختند. مشهور ترین انها ( حدود ۵۴۰_ ۴۸۰ ق.م) بود . پارمنیدس عقیده داشت هر چیزی که وجود داردهمیشه به همین شکل بوده است. این تصور بین یونانی ها متداول بود. انها همه چیز در را می دانستند. پارمنیدس عقیده داشت هیچ چیزی نمی تواند از هیچ به وجود بیاید و هیچ چیز ی که از قبل وجود دارد نمی توانداز بین برود. او می گفت نیست .در نتیجه هیچ چیز نمی تواندبه چیز دیگری بشود. البته پارمنیدس مید انست که را به نمایش می گذارد. او با حواس خودش تغییرات مختلفی را ثبت می کرد. اما ثبت این تغییرات با حواس چندگانه, با او جور در نمی اید .چون فیلسوف بود وظیفه خودش می دانست که همه انواع فریبهای حسی را فاش کند. اعتقاد قوی او به را می نامند. خردگرا فردی است که اعتقاد زیادی به عقل انسان به عنوان منبع اصلی دارد. ادامه دارد....» 🍀🌺🍀🌸🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
🌹 در قرآن شماره ۴۵: «سؤال از صفحۀ چهل و پنجم قرآن کریم» ❇️ : ﺑﻪ ﻫﺮﻛﺲ ..... ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻴﺮ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ است... الف) ثروت ب) حکمت ج) عقل د) علم 🌼تدبر کنندگان عزیز ، لطفا پاسخ خودتان به همراه نام و نام خانوادگی را حداکثر تا ساعت ۱۲ ظهر به پی وی بنده ارسال نمائید .👇👇 @Ya_Shfaatolhossin 🍃🌺🍃🍃🌺🍃🌺🍃
🍀سلام و وقت بخیر 🍀 ✨جواب در قرآن شماره ۴۵ 🌺«پاسخ سؤال صفحۀ چهل و پنج قرآن کریم» ✅ : پاسخ صحیح «ب » است . «پاسخ سوال صفحه ۴۵ قرآن کریم» ✅ پاسخ صحیح، گزینۀ «ب» است. 🌺يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ🌺 🌼ﺧﺪﺍ ﺑﻪ هرکسی که بخواهد (مانند ﺍﻧﻔﺎﻕ‌ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﺎﺍﺧﻠﺎﺹ) ﺣﻜﻤﺖ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮﻛﺲ ﺣﻜﻤﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻴﺮ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺩم ﻋﺎﻗﻞ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻧﺪ🌼.(٢٦٩) ✅👈تدبر کننده عزیز مهین عباسی ✅👈 تدبر کننده عزیز حنانه منصوری ✅👈 تدبر کننده عزیز آسیه منصوری ✅👈تدبر کننده عزیز الهه جمالیان ✅👈 تدبر کننده عزیز فرشته انجم شعاع ✅👈 تدبر کننده عزیز فرزانه کریمی ✅👈تدبر کننده عزیز ثریا مهدی نوه سی ✅👈 تدبر کننده عزیز علی کرمی ✅👈 تدبر کننده عزیز مکیه انجم شعاع ✅👈 تدبر کننده عزیز فاطمه بیاضی ✅👈تدبر کننده عزیز فاطمه منصوری ✅👈 تدبر کننده عزیز زهرا مهدی پور ✅👈 تدبر کننده عزیز شهلا حسنی ✅👈 تدبر کننده عزیز اعظم بیاضی ✅👈 تدبر کننده عزیز رقیه غیبعلی 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
سبک زندگی شاد 02.mp3
9.58M
۲ دو تا عامل مهم، برای تمام غمزدگی ها و اضطراب هات؛ و هست❗️ میگی نه؟ پس چرا هنوز معنایِ حقیقی شادی و باطنِ شادی بخشِ دینت رو نشناختی؟ 🌹💥🌹
فرهنگ کتابخوانی
📚 گزیده ای از کتاب؛ #آتش_به_اختیار اثر: حجت #ایروانی 🌟خاطرات جواد محمدی : 🖋... ساعت یک نیمه شب بود
📚 گزیده ای از کتاب؛ اثر: حجت 🌟خاطرات جواد محمدی : ... وقتی چشم هایم را باز کردم ،بچه ها به صورت ستون حرکت کرده بودند و من تک و تنها مانده بودم . خواب به چشم هایم حمله ور شد، چند بار بیدار شدم ،اما خستگی حدی نداشت، دوباره خوابم برد. آخرین بار که بیدار شدم هوا رو به روشنی بود. رفتم زیر درختی که در نزدیکی ام قرار داشت .نماز صبح آنجا خواندم . ۴۰ کیلومتر پیاده روی با تجهیزات و بی سیم ،بدون غذای درست و حسابی و استراحت ،شاید توجیه خوبی برای این خواب سنگین باشد . وسایلی که همراه داشتم بی سیم ،اسلحه و قطب نما بود .هوا که روشن شد با استفاده از قطب نما سمت شرق را گرفته، به راه افتادم . بعد از مدتی پیاده روی به یک میدان مین برخوردم . پشت میدان مین چند سنگر به چشم خود می خورد؛ ولی کسی دیده نمی شد . با خواندن آیت الکرسی و وجعلنا.... پا به میدان مین گذاشتم و سالم از روی پل نامریی دعا رد شدم . از کنار سنگرهایی رد شدم که خالی بودند . کسی در آن حوالی به چشم نمی‌خورد. آهسته به مسیر خود ادامه می دادم که از پشت سر به سمتم تیراندازی شد. برگشتم .چهار نفر در فاصله های ۸۰۰ متری دنبالم می آمدند و به عربی هم چیزهایی می گفتند. فرار کردم. همچنان به سویم تیراندازی می کردند، برای اینکه بارم سبک شود ،بی سیم را گذاشتم زمین با چند تیر بی سیم را تخریب کردم . در حالی که به سمت عراق ها تیراندازی می کردم فاصله خودم را با آنها بیشتر کردم تا جایی که از دید آنها گم شدم. تا جایی که امکان داشت فرار کردم ، در همین زمان گرسنگی امانم را بریده بود، بعد از خوردن مقداری از علف های تازه، دوباره به حرکتم ادامه دادم . از ارتفاعات پوشیده از برف بود که فکر میکردم بلندیهای اورامانات است. بعد از مدتی پیاده روی رسیدم به چند درخت که ناگهان دوباره به سویم تیراندازی شد. از کجا ؟ معلوم نبود. خود را در میان درختان پنهان کردم. نشستم .از ظهر گذاشته بود. دست به دامن نماز شدم. نشسته آن را خواندم و دست دعا را به سویش بلند کردم..‌. خدایا کمکم کن ! ...دقایقی بعد هوا کاملا مه شد، به طوری که نیروهای دشمن دیگر من را نمی‌دیدند... خدایا شکرت .... وقت را غنیمت شمردم و دوباره به سمت ارتفاعات پوشیده از برفی که در شرق قرار داشت به راه افتادم . ... در دامنه کوه ، پاهایم تا زیر زانو داخل برف می شدند ‌.از شدت گرسنگی مانده بودم که چه کنم ! تا غروب، برف خوردم و راه رفتم . حوالی بعد از ظهر با سختی فراوان به راه خودم ادامه دادم که ارتفاعات برف تا کمرم می رسید. خیلی مشکل می توانستم راه بروم . بعد از مدتی پیاده روی، ناگهان متوجه شدم از سمت راستم صدایی می آید .دقت که کردم متوجه شدم یک نفر در حال خواندن آواز کردی است. احتمال دادم از کردهای مخالف رژیم عراق باشد. چند بار صدایش کردم، متوجه شد. کمک که خواستم به زبان کردی جوابم را داد. اما دقایقی بعد با بلندگو به عربی گفتند:« تعال ...تعال...» همین که فهمیدم عراقی هستند پشت تخته سنگی پناه گرفتم .نه توان و رمق فرار داشتم و نه موقعیت آن را . دستور کار بی سیم ،نقشه مدارک شناسایی را ه پاره و در زیر برف پنهان کردم . اگر می‌فهمیدند دیده بان هستم .... به مرور فاصله ام با آنها کمتر می شد. مرتب می‌گفتند: « الامام الخمینی، الجمهوری الاسلامی ، یا محمد یا علی و یا حسین .» عقیده ام عوض شد. احتمال دادم که از کردهای طرفدار ایران باشند. اما وقتی کاملا نزدیک آمدند دیدم لباس عراقی دارند. به من که رسیدند، اول اسلحه وخشاب هایم را گرفتند. بعد مرا بردند پیش فرمانده پایگاهشان . چون مترجم نداشتند، نتوانستند اطلاعاتی از من به دست بیاورند. «ادامه دارد....» 🌼برای سلامتی تمام رزمندگان این مرز و بوم که برای میهن اسلامی جانفشانی می کنند، صلوات🌼 🍀🌺🍀🌸🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1