✌#بیست_و_ششمین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
به نظر می اومد از اینکه من رو توی کلیسا می بینه، یکم ذوق زده ست.
گفت: کلیسای خیلی بزرگ و مجللیه! فوق العاده ست، نه؟
گفتم: بله. خیلی زیباست!
ادامه داد:
از این جهت گفتم که من قبلا به چندتا مسجد هم رفتم 😌و لبخندش رو یکم ببشتر کرد و با حرکت دست و سر حرفش رو مفهوم تر کرد.
...کوچولو و خیلی خیلی سادن.😐
گفتم: البته بستگی به مسجدش داره.
مثلا توی ایران مساجد زیادی هستن که شاهکار معمارین.
فوالعادن✌ اما...
بله داخل مسجد اغلب همونطوره که شما میگید.
_ملیت شما چیه؟
+من ایرانیم✌
_فارسی؟
+بله. زیبان ما فارسیه😌
_عجب🤔
پس حدس من اشتباه بود. اجازه بدید...
《کتابی جذاب و خوندنی از خاطرات خانومی که به عنوان سفیر کشورمون داخل جشنواره های مختلف ، علی الخصوص مدل های لباس شرکت میکنه و از خاطراتش برامون میگه
خوندنش رو خیلی پیشنهاد میکنم. عالللللیییههه❤️》
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#خاطرات_سفیر
#داستان
@ketabkhoone_zeinabioon
✌#بیست_و_هفتمین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
من در محاسبات نهایی زن را قوی تر از مرد می دانم.
اعتقادم این است که مرد هارت و هورتش زیاد است، اما آنکه بالاخره در یک مقابله، اگر این مقابله طول بکشد،پیروز خواهد شد، زن است؛ یعنی زن بالاخره با روش ها و وسایلی که خدای متعال در اختیار و طبیعت او گذاشته؛ بر مرد غالب میشود.
این یکی از زیبایی های طبیعت و از اسرار خلقت است.
《حضرت امام خامنه ای》
《کتابی خیلی عالی از جمع فرموده های #امام_خمینی و #حضرت آقا در مورد شکوه زن
خوندنش به خواهرا و خانومای گل خیلی خیلی پیشنهاد میشه😌❤️
حتما بخونیدش
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#قدرت_شکوه_زن
#امام_خمینی
#حضرت_ماه
@ketabkhoone_zeinabioon
✌#بیست_و_هشتمین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
...تنهایی همه ی وجودش را فرا گرفته بود.
در طول زندگیش هرگز تا این اندازه احساس تنهایی و نبود هم صحبت و همراه، اورا آزار نداده بود.😔
یعنی پس از جدایی از همسرش هرگز احساس تنهایی نکرده بود؛
شاید چون هرگز مانند این چند روز بی دغدغه و در آرامش و استراحت به سر نبرده بود.
ای کاش کسی بود تا با او صحبت کند...
تلفن همراهش زنگ خورد.
_بله...
+آبراهام!...
صدای خشن آقای الیاس نبود. دوستش آیهان از دفتر مجله بود.
+حالت چطور است؟
_خوبم دوست من...حال تو چطور است؟
_متشکرم.
+مسابقات بین المللی شنا تا چهار ساعت دیگر در تورینو برگزار می شود. قبلا همه ی برنامه ها برای ورود تو انجام شده. منتظر عکس هایت هستیم. خداحافظ.
آبراهام، با کمک پذیرش هتل توانست محل برگزاری مسابقات را بیابد و با تاکسی به محل برگزاری رفت.
آن روز به لطف مسابقات شنا وقتش پر شد و برای چندساعتی از تنهایی در آمد...
《رمانی جذاب و خوندنی که از خوندنش لذت می برید
پر از هیجان و فراز و نشیبه
حتما خوندنشو امتحان کنید😁
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#یک_دقیقه_سکوت
#رمان
#رمان_جذاب
@ketabkhoone_zeinabioon
✌#بیست_و_نهمین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
پدر گفت:
_بیعت نمی کنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آنجا این بود که شما از انصار به پیامبر نزدیک تر بوده اید، پس خلافت از آن شماست.
من بر مبنای همین استدلالتان به شما می گویم که خلافت حق من است.
هیچکس به پیامبر نزدیکتر از من نبوده و نیست، اگر از خدا می ترسید، انصاف دهید.
هیچکدام حرفی برای گفتن نداشتند.
اما عمر گفت:
_رهایت نمی کنیم تا بیعت کنی.
پدر رو به عمر کرد و گفت:
+گره خلافت را برای ابوبکر محکم می کنی تا او فردا آن را برای تو باز کند.
از این پستان بدوش تا سهم شیر خودت را ببری.
بخدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم.
تو وقتی به هوش آمدی از فضه پرسیدی:
~علی کجاست؟
فضه گفت که اورا به مسجد بردند...
من نمی دانم تو با کدام توان به سوی مسجد دویدی و وقتی علی را در چنگال دشمنان دیدی و شمشیر را بالای سرش، فریاد کشیدی...
《کتابی خیلی زیبا در مورد زندگانی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) ،
مطمئنم از خوندنش لذت می برید❤️
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کشتی_پهلو_گرفته
@ketabkhoone_zeinabioon
✌#سیمین_کتاب
🍃بسم رب الشهدا🍃
...گاهی اگر وسیله و پارچه ی نو و زیبایی داشت می داد به عروس های فقیر.
خودش لباس های ساده و تکراری اش را می پوشید.
نگاهش به دنیا متفاوت از نگاه دیگران بود. خوش نداشت پولش زیادتر از نیازش باشد.
چون دختر خانواده ی پولداری بود و پدر هم وضعش خوب بود طبیعتا مادر هم باید خیلی پولدار میشد که نشد.
همه ی ارث و میراث و پول را رد می کرد و ...
《...عزیز دلم!
یک سال و نیم دنبالت گشتیم، اما همه اش جواب سربالا بود و توهین و بی احترامی .
این یک ساله و نیم آب خوردم یاد تو افتادم، غذا خوردم گفتم: محمدعلیم چه می کند؟!
لباس هایت را شستم وتا کردم تا اگر آمدی، آماده باشد؛
ولی یک شب خواب دیدم که خبر شهادتت را به هم می دهند.
توی خواب هم گفتم:
راضیم به رضای خدا...》
{کتابی پر از خاطره های قشنگ از مادر چندتا از شهدای عزیز دفاع مقدس
خوندنش پیشنهاد میشه
خیلی قشنگه❤️}
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#مادر_شمشادها
#شهیدان_موحدی
#دفاع_مقدس
@ketqbkhoone_zeinabioon
✌#سی_و_یکمین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
کوتاه اما زیبا...❤️
《دخترک از پنجره بیرون را نگاه کرد.
آفتاب با گل های درخشان باغچه حرف می زد و درخت بزرگ، با گنجشک هایی که دوستشان داشت.
ناگهان صدای نازک نوزاد با فواره ی گنجشک های روی درخت پر کشید...》
{از قشنگ ترین و جذاب ترین رمانامونه😌
خوندنش به شدت #پیشنهاد
میشه...}
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#رمان
#فواره_ی_گنجشک_ها
@ketabkhoone_zeinabioon
سلام علیکم
فردا سفارشات کتابای اردکانمون ان شاءالله ارسال میشه.
به خاطر تاخیر در رسوندن کتابا حلالمون کنید...🙏
دوستان و رفقای عزیز اردکانی، سفارش کتاباتون رو زود داخل شخصی بنده اعلام کنید که ان شاءالله فردا براتون ارسال کنیم.
از همراهیتون ممنونیم❤️
@Horre_Shohada69
@ketabkhoone_zeinabioon
کتابخانه ی زینبیون
~♡~
آی رفیقا حرم کرب و بلا یادش بخیر...😭
#دلم_برات_تنگ_شده...
#جامانده
#اربعین_کربلایم_نبری_میمیرم
#نای_دل
@ketabkhoone_zeinabioon
~♡~
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟
در شهر خویش هستم و در کربلاست دلم...
#نای_دل
✌#سی_و_دومین_کتاب
🍃بسم رب الشهدا🍃
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین (ع) است.
این جا در کربلا، در سرچشمه ی جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است.
شیطان اکنون در گیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد.
از خون عاشق...
خون شهید...
《کتابی به قلم شهید اهل قلم، آقا سیدمرتضی آوینی
روایتی از محرم سال۶۱ قمری که علاوه برتاریخ دقیق، به یک نوشته ی شیوا و جذاب برخورد می کنید.
خوندنش رو به همه ی شما بزرگواران #پیشنهاد میکنم
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#فتح_خون
#روایت_محرم
#سیدمرتضی_آوینی
#شهید_اهل_قلم
@ketabkhoone_zeinabioon
✌#سی_و_سومین_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
یک دفعه در خود فرو رفت.
انگار می خواست حرفی را به زبان بیاورد.
نگاه مختصری به من کرد و گفت:( مامان، من یه آرزویی دارم...
دعا می کنین براورده بشه؟)
التماس دعایش، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود.
خندان پرسیدم:( دختر من چه آرزویی داره؟)
از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کرد.
_مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرش رو به کعبه باز بشه...
《یک رمان خیلی عالی و جذاب و مقداری دخترونه😊
پر از داستان های هیجان انگیز و جالبه
خوندنش رو پیشنهاد میکنم مخصوصا به دختر خانوما❤️》
@Horre_Shohada69
#کتابخونه_زینبیون
#ما_ملت_امام_حسینیم
#راض_بابا
#رمان
#رمان_جذاب
@ketabkhoone_zeinabioon