نه زائری،نه چراغی،نه بارگاه و ضریحی
مجسم است غم و غربت و غریبیات آقا...
#شهادت_امام_محمد_باقر 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نشانگر کتاب😌❤️
شماهم از این نشان کتابهای خوشگل دوست دارید؟😋
#نشانگر_کتاب🕊📔
__📙🌸
عجیب نیست یک #کتاب بعد از چندین بار خواندهشدن چاقتر میشود؟ انگار چیزی لابهلای صفحهها جا میمانَد ؛ چیزهایی مثل،احساسات،افکار،صداها ..🕊💙
.
(🌿📖)
"ترجمه الغارات"🌼🍃
این کتاب ترجمهای روان بر کتاب «الغارات» نوشتۀ «ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی » از علمای بنام شیعه است. کتاب غارات کهن ترین منبع موجود در رابطه با نیمۀ دوم حکومت امیرالمؤمنین(ع) و بحث غارات معاویه بوده و به صورت خاص به بررسی آنها پرداخته است.🔖 این نیمهٔ روایت نشدهٔ حکومت حضرت در تاریخ به اسم دورهٔ غارات نامگذاری کردند. دلیل این نامگذاری هم بخاطر غارتها و شبیخونهای مکرر لشکریان معاویه بر شهرها🏞 و مناطق تحت قلمرو حکومت امام علی بوده است..🌱
✍🏻نویسنده:سید محمود زارعی
▫️ناشر:بیان معنوی
▫️قالب کتاب:یاداشت
📖تعداد صفحات:۳۰۳ صفحه
💳قیمت ۱۰۰ ت با تخفیف ۹۵ ت🌼
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
(🌿📖) "ترجمه الغارات"🌼🍃 این کتاب ترجمهای روان بر کتاب «الغارات» نوشتۀ «ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی »
.
یه قاچ از کتاب🍉
#ترجمه_الغارات🌱🌱
اُف بر شما که از شما غم بسیار در دل دارم وای بر شما نه روزی که شما را آهسته فراخواندم و نه روزی که بلند صدا زدم کسی جواب مرا نداد💔و نه کسی در برادری صادق بود.. به خدا قسم من به دست شما گرفتار شدهام کر هستید و نمیشنوید لال هستید و سخن نمیگویید.. کور هستید و نمی بینید. الحمد لله رب العالمین وای بر شما به یاری برادرتان مالک بن کعب بروید که نعمان بن بشیر با جمعی از مردم شام که زیاد هم نیستند به جنگ او آمده است. برخیزید و آماده جنگ شوید شاید خدا به وسیله شما دست ستمکاران را قطع کند..✨🌾
حضرت این سخنان را فرمود و از منبر پایین آمد.. اما کسی آماده جنگیدن با دشمن نشد.. امام علی (ع) کسی را نزد سران و بزرگان کوفه فرستاد و به آنها فرمود که آنها کاری کنند و مردم را برای رفتن به جنگ ترغیب نمایند. اما آنها نیز کاری نکردند..🌻
#عید_غدیر
#امام_علی_ع
و آنکه دیرتر آمد🌸🕊
آنچه در کتاب و آنکه دیرتر آمد می خوانید گوشه ای است از کرامات بی نهایت حضرت صاحب الزمان علیه السلام✨ ولی عصر از کتاب نجم الثاقب، که نشان می دهد مولایمان هیچ گاه ما را از یاد نبرده، با بزرگواری گوشه چشمی به درماندگان نموده است. امید است با عمل به دستورات خداوند متعال و ائمه معصومین علیهم السلام لیاقت شناخت واقعی مولایمان را داشته، به وظایفمان در عصر غیبت عمل کنیم....🌱🌱🌱
✍🏻نویسنده:الهه بهشتی
▫️ناشر:جمکران
▫️قالب کتاب:داستان
📖تعداد صفحات:۵۲ صفحه
💳 قیمت ۳۵ت🧡
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
و آنکه دیرتر آمد🌸🕊 آنچه در کتاب و آنکه دیرتر آمد می خوانید گوشه ای است از کرامات بی نهایت حضرت صاحب
.
#بریده_کتاب
#و_آنکه_دیرتر_آمد🕊🧡
مرد دیگر جانماز را پهن کرده بود..📿 پارچه ای از جنس مخمل و به رنگ سبز و چنان چشمگیر که به عمرمان ندیده بودیم و عجیب اینکه آن جانماز برای بیش از دو نفر جا داشت..🌼🌱
مرد سپیدپوش اذان می گفت و حی علی خیر العمل را با چنان تحکمی ادا کرد که احساس کردیم ما را هم به خواندن #نماز دعوت می کند...گفتم : " منظورش این است که ما هم با آنها نماز بخوانیم ؟"
احمد گفت: "منظورش هرچه باشد من نمازم را با آنها می خوانم..."
به دست هایشان اشاره کردم و گفتم :
"نگاه کن ! آنها شیعه هستند...🌿
.
کتاب متاب🌿📖
تیک تاک یه ثانیه از عمرت رفت!⏰ #تلنگر🥺
.
الهی ک به بطالت
نگذره عمرمون🙂🌻
.
__📔🎈
ــ هر وقت شما رو دیدم، داشتین مطالعه میکردین، خسته نمیشین ؟
مگه ماهی از آب خسته میشه؟🐟
ــ چه جالب، یعنی شما با کتاب زندهاید ؟
طبیعتاً، #کتاب از رکود ذهن و فسیل شدن آدم جلوگیری میکنه🙂، آدم رو به جریان میندازه، در حالی که جسم آدم مجبوره یه جا ثابت بمونه؛
فکر و روح آدم رو پویا میکنه✨، احساس سکون و مرداب بودن به آدم دست نمیده ..🌱📚💯
@ketabmetabb
_●○🎈📘○●_
.
مهاجر سرزمین آفتاب 📔🥢
{روایت زندگی کونیکو یامامورا
(سبا بابایی) تنها مادرِ ژاپنی مادر شهید
محمد بابایی}🌱🌱🌱
کونیکو یامامورا که تا ۲۱ سالگیاش تحت آموزههای بودا پرورشیافته بود، آشنایی خود را با همسر مسلمانش، یک نقطۀ عطف میداند؛ نقطهای که همه چیز بعد از آن تغییر کرد و او را به دنیای جدیدی از ارزشهای #اسلامی و #انقلابی وارد کرد و ثمرۀ زندگی او، یعنی فرزند ۱۹سالهاش را در راه پاسداری از این ارزشها به مقام رفیع شهادت رسانید. کتاب مهاجر سرزمین آفتاب به روایت خاطرات کونیکویامامورا میپردازد...🌸🌾
▫️ناشر:سوره مهر
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۲۴۸ صفحه
✍🏻نویسنده:حمید حسام_مسعود امیرخانی
💳 قیمت ۱۴۸ت با تخفیف ۱۳۳ت💛
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#شهدایی
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. مهاجر سرزمین آفتاب 📔🥢 {روایت زندگی کونیکو یامامورا (سبا بابایی) تنها مادرِ ژاپنی مادر شهید محمد
یه قاچ خوشمزه 🍉
#مهاجر_سرزمین_آفتاب☀️
آن روز، آن روز فراموشنشدنی که مسیر زندگیام را تغییر داد؛ جوانی قدبلند و سفیدپوست، با موهای مجعد، را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام میداد.. دو کف دستش را جلوی صورتش گرفته بود و زیر لب به زبانی که نمیفهمیدم چیزهایی میگفت.. گاهی، مثل ما، تا کمر خم میشد و گاهی پیشانی روی زمین میگذاشت.. اما، برخلاف ما، مقابلش کسی نبود.. او برای چه کسی و به احترام چه کسی اینگونه میایستاد و خم میشد؟!🤨 بعد از این کار، پارچهای را که رویش این حرکات را انجام میداد جمع کرد.. به داخل اتاقی که ما بودیم آمد...🕊🌼
.
__🫀🌼
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
چون سایه عدم بود سراپای وجودم
بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی
وقتی که به اندازهی حسن تو حسودم
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم🕊
#فاضل_نظری👤
.
دنیا متعلق به آدماییه که صبح ها با یه عالمه آرزوهای قشنگ✨🕊 بیدار میشن !:)🌱📗
.
خانم کارکوب🕊📕
- این کتاب؛ خاطرات زنی است که با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، به همراه همسر و پنج فرزند برومندش راهی جبهههای #جنگ و دفاع از میهن شدند و با حوادث و فراز و فرودهای بسیار در زندگی دسته و پنجه نرم کردند. مجموعه خاطرات خانم ( زهرا کارکوب ) همسر رزمنده پاسدار ( خداداد کارکوب ) و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان، خواننده را با حوادث و سختی های زندگی و صبر و فداکاری یک مادر شهید همراه میکند...🌱🌱🌱
✍🏻نویسنده:رضیه غبیشی
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:زندگینامه داستانی
📖تعداد صفحات:۲۳۸ صفحه
💳 قیمت ۱۵۵ ت با تخفیف۱۳۹ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
خانم کارکوب🕊📕 - این کتاب؛ خاطرات زنی است که با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، به همراه همسر و پنج
برشی از کتاب🍓
#خانم_کارکوب🌱🌱
تسبیح میان انگشتانم می چرخید📿 و لب هایم می جنبید..صدای تلفن بلند شد..📞رویا گوشی را برداشت.. نگاهی به من کرد و گفت: یه آقایی میگه برای تکمیل فرم یارانه هاتون شب می آییم منزلتون.. با بی حالی گفتم: بهش بگو بیاد..🌱
شب از راه رسیده بود که زنگ درخانه به صدا در آمد.. رویا کمه آیفون را زد و به طرف در ورودی رفت.. صدای خانم همسایه را که با رویا احوالپرسی می کرد،شنیدم..سرم را به طرف در چرخاندم.. خانم همسایه داخل آمد. با هیجان حرف می زدو ناگهان صدای همهمه در حیاط را شنیدم.. بلند شدم.. حیاط پر از عکاس و فیلمبردار و محافظ شده بود.. رویا ذوق زده و حوشحال جیغی کشید.. به هول وولا افتاده بود. داخل آمد: مامانی آقا اومده.. پاشو، آقا! آقا اومده.. به سمت حیاط اشاره می کرد..🕊🌼
#شهدایی