eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
228 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب متاب🌿📖
. عمار حلب🌱 این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «#عمار_حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شه
. برشی از کتاب عمار حلب:🕊🌻 صبح بین ساعت شش و هفت بود⏱ که آن مکالمات پشت بی‌سیم را می‌شنیدیم ، فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت اتفاقی در محور کناری ما افتاده ، الان مسلحین از نقطه‌ای می‌خواهند به این محور نفوذ کنند ، اگر آنجا سقوط کند محور ما هم آسیب می‌بیند...💥 او با این که شناختی از آن زمین و آن و آن محور کنار دستی نداشت ، قبول کرد . شب قبلش می‌گفت : « متنفرم از این که توی زمینی که نمی‌شناسم عملیات کنم... » این بار را به دوش کشید به خاطر این که زحمات چند روز گذشته بچه‌ها هدر نرود و خط شکسته نشود.. آنجا نقطه او نبود..✨🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. گردان به تو می نازد🌸🌾 شهید سرلک🕊 زهرا اسدی در کتاب «گردان به تو می ‌نازد» با جمع‌آوری خاطرات شهید مدافع‌حرم شهید به روایتی زیبا از زندگانی مردی می پردازد که همرزم روح الله قربانی و محمدحسین محمدخانی بوده‌است...✨🌱 ✍🏻نویسنده:زهرا اسدی ▫️ناشر:روایت فتح ▫️قالب کتاب:زندگینامه داستانی 📖تعداد صفحات:۲۳۲ صفحه 💳 قیمت ۶۵ ت با تخفیف ۶۰ ت🕊 ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب متاب🌿📖
. گردان به تو می نازد🌸🌾 شهید سرلک🕊 زهرا اسدی در کتاب «گردان به تو می ‌نازد» با جمع‌آوری خاطرات شهید
۱. یه قاچ از کتاب🍉🌼 زیارت حرم سید الکریم هم کار همیشگی‌اش بود..اوایل ربیع‌الاول ، ساعت حدود یازده شب، قدیر و داوود با چند نفر از بچه‌های مسجد جمع شدند..که به زیارت سید الکریم بروند. از در شرقی حرم وارد خیابان شدند..که قدیر صدای فریاد یک زن را شنید.. سرش را که برگرداند، ماشین عروسی را دید که سر کوچه نگه داشته‌است! با داوود و علی سریع خودشان را به ماشین عروس رساندند.. چند نفر از ارازل و اوباش، با چاقو 🔪و قمه‌های بلند..جلو ماشین عروس را گرفته بودند.و عروس و داماد هم یک گوشه کوچه ایستاده بودند... .
کتاب متاب🌿📖
۱. یه قاچ از کتاب🍉🌼 زیارت حرم سید الکریم هم کار همیشگی‌اش بود..اوایل ربیع‌الاول ، ساعت حدود یازده ش
۲. یکی از نامردها..داشت عروس را وادار می‌کرد که سوار ماشین بشود..داماد هم از وحشت زبانش بند آمده بود..قدیر و داوود بدون معطلی از دو طرف ماشین عروس دور زدند..و خودشان را به عروس و داماد رساندند.. بعد از چند دقیقه آن اراذل پا به فرار گذاشتند..یک‌مرتبه نگاه قدیر به داوود افتاد که دست به پهلو به ماشین تکیه داده.و دستش پر از خون شده بود. جلوتر که رفت دید پهلویش را با چاقو زده‌اند....🌿🌩 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. امیدوارم رفیقِ کتابخونی داشته باشی که اینجوری با هم پیر شین😍🌾 .
. گاهی برای خدا هدیه‌ای بفرست، مثلا یه نفر رو بخاطر خدا ببخش، آسمون دلت صاف میشه...💛🔓 شبتون بخیر🌱🌚
. سلام و نور🌱👋 بچه ها امروز پنجشنبه های کتابخوریه 😍ان شاالله شرکت کنید و چند صفحه بیشتر از روزای دیگه بخونید... منتظر برش های قشنگتون و یا تصاویر و توضیح و خلاصه از کتاب هستم🤍🗞
📙 🌱🌱 گریستن برای چَشم ها، تنها چاره است. این چشم ها بیشتر از دل حرف شنوی دارند تا از عقل. چون دل تنگ شوند، جز گریه دستشان به جایی بند نیست! 🏖