eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
253 ویدیو
7 فایل
رقیه‌ام، و می‌خوام با معرفی کتاب‌های خوب، هم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،هم جامعه‌مون رو! 💪📚 #انقلاب_از_خودمان_آغاز_میشود🌿 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقه مفقوده🌱 📕این کتاب ارزشمند شیوه تقابل فرهنگی برابر غرب، انتشار عقاید اسلامی و پرورش جان جوانان مستعد جامعه را آموزش می‌دهد.🌱🌼 👈نوشتاری که در دل خود، یه سراغ مساله مهم اتحاد بین حوزه و دانشگاه رفته است و در جستجوی شیوه‌های عمومی و اسلامی برای انتشار علم است..👨‍🏫 این کتاب را به مربیان دغدغه‌مند و کنشگران حوزه فرهنگ و آموزش پیشنهاد می‌کنیم.🌿📖 ✍🏻نویسنده:علیرضا پناهیان ▫️ناشر:بیان معنوی ▫️قالب کتاب:یاداشت 📖تعداد صفحات:۱۱۲ صفحه 💳 قیمت ۴۵ ت با تخفیف ۴۰،۵۰۰ ت 🌱 ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78
حلقه مفقوده🌱 📕این کتاب ارزشمند شیوه تقابل فرهنگی برابر غرب، انتشار عقاید اسلامی و پرورش جان جوانان مستعد جامعه را آموزش می‌دهد.🌱🌼 👈نوشتاری که در دل خود، یه سراغ مساله مهم اتحاد بین حوزه و دانشگاه رفته است و در جستجوی شیوه‌های عمومی و اسلامی برای انتشار علم است..👨‍🏫 این کتاب را به مربیان دغدغه‌مند و کنشگران حوزه فرهنگ و آموزش پیشنهاد می‌کنیم.🌿📖 ✍🏻نویسنده:علیرضا پناهیان ▫️ناشر:بیان معنوی ▫️قالب کتاب:یاداشت 📖تعداد صفحات:۱۱۲ صفحه 💳 قیمت ۴۵ ت با تخفیف ۴۰،۵۰۰ ت 🌱 ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78
. قاچی از کتاب🍉🌿 فصل فیروزه🌙 تو عاشقش بودی اما وقتی دیدی که او را از دست داده‌ای، از پای درنیامدی.. می‌بینم که زنده‌ای و قرار است به زندگی‌ات ادامه دهی.. بدون بانویت... آیا این با عشق سازگار است؟☘ خدیجه کنار پنجره ایستاد و از لابه‌لای پردهٔ اتاق به ستاره‌های دوردست خیره شد..✨ - عشق من به بانو، ریشه در عشق به دارد؛ ریشه در عشقی ازلی.. بانویم را به‌خاطر وجود جسمانی‌اش دوست نداشتم که فنا و فراقش، را از من بگیرد.. عشق من به بانویم، ریشه در او دارد که ابدی خواهد بود.. از دست‌دادن جسمانیت بانویم،‌ تقدیر پروردگارم بوده و من بر آن راضی هستم..🕊✨🌻 .
برشی از کتاب:🗞🍃 💙 پدر و مادرم با ورود من به موافق نبودند..مادرم به خوش بین نبود.. تا آن روز ،جریان پدر بزرگم (پدرِ مادرم ) را نمی دانستم که روحانی بوده و عمّامه را کنار گذاشته است! البته دلیل آن ،تنها مسایل خانوادگی بود و نه از روی قصدی خاص یا از نظر یا چیز دیگر..مادرم می گفت : اگر به بروی یک نفر به گدایان افزوده می شود! در لبنان روحانیان را گدا می دانستند.. به گمان آنان روحانی کسی بود که با آن چه مردم به او می دهند زندگی می گذراند..🌱🌱 تلاش من برای راضی کردن پدر و مادرم به نتیجه نرسید و آنها تن به طلبگی من نمی دادند و من مجبور شدم نقشه ای بکشم.. به آنان گفتم : در لبنان شغل چندانی وجود ندارد و اوضاع خوب نیست.. اگر این جا بمانم جنبش امل مرا برای جنگ می برد ؛ ولی اگر به نجف بروم در دبیرستان درس می خوانم و در کنارآن هم درس طلبگی می خوانم و بعد از تمام کردن دبیرستان به دانشگاه بغداد می شوم و در دوره دکتری متخصص می شوم...و این شد که پدر و مادرم با رفتن من به عراق موافقت کردند...🕊🌼