پاشنه بلند در کافه☕️👡
کتاب «#پاشنه_بلند_در_کافه»، #رمانی که سیر آن بر پژوهش دردسرساز یک دانشجو جریان دارد؛ پژوهشی که بر اساس آمار و اسناد بینالمللی، کارنامهی چهلسالهی جمهوری اسلامی ایران را در موضوع عدالت اجتماعی، در مقایسه با دورهی پهلوی و وضعیّت سایر کشورهای دنیا به چالش کشیده است و در این مسیر، مشکلات عجیب و غریبی را با منشأ موساد و سازمان مجاهدین خلق و … از سر میگذراند...🌱🌱🌱
✍🏻نویسنده:عفت خادمی پور بغداده
▫️ناشر:معارف
▫️قالب کتاب:داستان
📖تعداد صفحات:۲۸۴
💳 قیمت۹۰با تخفیف ۸۵ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
پاشنه بلند در کافه☕️👡 کتاب «#پاشنه_بلند_در_کافه»، #رمانی که سیر آن بر پژوهش دردسرساز یک دانشجو ج
بریده ای از کتاب🍉
#پاشنه_بلند_در_کافه🧋
من توی #آمریکا، دانشجوهای مسلمون زیادی رو دیدم، از #ایران، پاکستان، هند، مصر، اردن، عراق و از خیلی کشورهای دیگه. خیلی از اونها، همون ابتدا به موهای بلوند دخترها و کافههای پر سر و صدا دل میبازن و با دیدن آسمونخراشها، بزرگراههای چندسطحی، کارخونهها، خودروها، مترو و خیلی چیزهای دیگه تحت تأثیر قرار میگیرن. اما تو انگار مثل اسطورههای شاهنامهتون رویینتن هستی...🌱🌱🌱
.
کتاب متاب🌿📖
پاشنه بلند در کافه☕️👡 کتاب «#پاشنه_بلند_در_کافه»، #رمانی که سیر آن بر پژوهش دردسرساز یک دانشجو ج
عهد کمیل🌱🌸
خاطرات همسر شهید مصطفی (کمیل)صفری تبار...✨
#عهد_کمیل روایتی از زندگی شهید #مصطفی (کمیل) صفری تبار است که از زبان همسر بیان شده و داستانی جذاب و خواندنی را به همراه دارد، این کتاب هشت فصل دارد و به داستانی جالب اشاره می کند زیرا شهید کمیل فردی بود که از مدت ها قبل از شهادتش خبر داشت...🍃🕊
✍🏻نویسنده:مصیب معصومیان
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:زندگینامه
📖تعداد صفحات:۱۸۴
💳 قیمت۵۵ ت با تخفیف ۵۰ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
عهد کمیل🌱🌸 خاطرات همسر شهید مصطفی (کمیل)صفری تبار...✨ #عهد_کمیل روایتی از زندگی شهید #مصطفی (کمیل)
بریده کتاب
#عهد_کمیل🕊🌸
چشمم افتاد به گوشۀ حیاط.. دیدم کسی پدرم را در آغوش گرفته و دارد گریه میکند.. آنجا پا کوبیدم به زمین.. با صدایی که پر از بغض و گریه و ناله بود، گفتم: «شما مگه نمیگید کتفش تیر خورده؟ مگه نمیگید بیهوش داره میآد؟ پس واسه چی شما دارید گریه میکنید؟» یکی گفت: «ما فقط بهخاطر اینکه کمیل حالش خوب نیس، داریم گریه میکنیم.» خواهر کمیل تماس گرفت با همسر همکار کمیل.. با این اوضاع و احوال، خواهرش شک کرد. تازه اینجا بود که فهمیدم اینها هم از قضیه بیخبرند. گوشم را تیز کردم تا بفهمم او پشت گوشی چه میشنود و چه میگوید؛ اما از اتاق رفت بیرون. بعد از چند دقیقه، آمد داخل اتاق و همینطور که گریه میکرد، گفت: «داداشم به آرزوش رسید.»✨🌧
#بریده_کتاب📘
.
برایِ تویی که داری اینو میخونی:
الهی اون دلخوشی که منتظرشی؛
وقتش همین روزا باشه🌱🌼
.