برشی از کتاب😌🍉
#سرود_سرخ_انار⛅️
حاکم نام دوازده امام #شیعه را برد و به #ولایت آنها شهادت داد.. با شیخ از کاخ حاکم بیرون آمدیم.. تا رسیدن به خانه شیخ کلمه ای حرف نزدیم.. بازویم را گرفته بود.. صورتش آرامش عجیبی داشت و چشمانش برق می زد..✨ گفتم: شک دارم لیاقتش را داشته باشم.. خم شد شانه ام را بوسید و گفت: چه کسی لایق تر از تو که هم اهل کتابی، هم خط خوش داری و مهم تر از همه واسطه این فیض عظیمی..🌱🌱
گفتم: (سعی می کنم چنان بنویسم که باید…)، دستانم را گرفت و گفت: از حس و حالت بنویس، از لحظه لحظه ای که بر تو رفته. از روز اول تا به الآن. بگذار همه کسانی که حکایت را می خوانند، بفهمند مؤمن واقعی کیست؟»🌼🍃
دیدم که جانم می رود🌻🕊
دیدم که جانم می رود» خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده، به روایت حمید داودآبادی( -۱۳۴۴) است.. شهید مصطفی کاظم زاده، متولد ۱۳۴۴ است که در عملیات مسلم بن عقیل در ۲۲ مهر ماه ۱۳۶۱ به #شهادت رسید..☁️✨
حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم زاده در سال ۵۸ با هم آشنا می شوند و این رفاقت تا ۲۲ مهر سال ۶۱ ادامه پیدا می کند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده ها را برای رفتن به جبهه جلب می کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می شود و حمید می ماند. ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه ی روز ۲۲ مهرماه سال ۶۱ در سومار...🌱🌱
✍🏻نویسنده:حمید داوود آبادی
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۳۲۰
💳 قیمت ۱۳۵ ت با تخفیف ۱۲۵ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
یه قاچ از کتابِ📙
#دیدم_که_جانم_می_رود✨🌻
چهکار باید میکردم، اصلاً چهکار میتوانستم بکنم؟ مصطفی داشت میرفت: تنهای تنها..اما من نمیخواستم بروم..اصلاً من اهل رفتن نبودم..نه میخواستم خودم بروم نه مصطفی..تازه او را کشف کرده بودم..برنامهها داشتم برای فرداهای دوستیمان..حالا او داشت میرفت..او داشت میشد رفیق نیمهراه.. من که ماندم! من که اصلاً اهل رفتن نبودم.. ماندن مصطفی برای من خیلی مهم و باارزشتر بود تا رفتنش.. حالا باید او را چطوری از رفتن منصرف میکردم؟ بدون شک خودش بود.. مگر نهاینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس میکرد که نرود، حتماً میتوانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری میکردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمیگرداندم!✨🍃
.
#عصرهای_کریسکان🌱🌱
#کریسکان نام یکی از زندانهای مخوف گروهک تروریستی کومله است و این اثر خاطرات تنها زندانی گریخته از آن جهنم مجسم می پردازد..✨☁️
امیر سعیدزاده، رزمندهای کُرد است که طعم تلخ #اسارت را چشیده است اما نه در چنگال نیروهای بعث بلکه او مدتی طولانی در این زندان روزهای سخت #شکنجه⭕️ و #مقاومت را پشت سر نهاده و می توان گفت که او تنها نجات یافته از چنگال دادگاههای فرضی و اعدامهای بدون اتهام، در حزب #دموکرات است...🌼
✍🏻نویسنده:کیانوش گلزار راغب
▫️ناشر:سوره مهر
▫️قالب کتاب:خاطرات
💳قیمت ۱۳۰ ت با تخفیف ۱۲۰ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#عصر_های_کریسکان
یه قاچ از کتاب🍉
عراق با کمبود آذوقه مواجه شده و #منافقین میخواهند احتیاجاتشان را از کردستان ایران تأمین کنند.. من هم وارد تشکیلاتشان میشوم و قول میدهم نیازهایشان را برآورده کنم.. همانجا متوجه تحرکات نظامی منافقین میشوم و میبینم در محوطه وسیعی از پادگان اشرف، ماکت هواپیماهای نظامی چیدهاند که واقعی نیستند. یکی از هواپیماهای ایرانی هم گول…🌱🌱
#عصر_های_کریسکان
سید عزیز🕊🍃
(زندگینامه خودگفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله)✨
کتاب حاضر، حاصل ساعت ها گفت وگوی اختصاصی “حمید داودآبادی” با دبیرکل حزب الله لبنان در سال 1377 است که در آن سید حسن نصرالله، زوایای ناگفته ی زندگی خود را بازگو کرده است.. بسیاری از خاطرات و گفته های منتشر شده در این کتاب، برای اولین بار است که ذکر می شوند...🌱🌱
پیاده کردن نوارهای ضبط شده از سید حسن نصرالله و ترجمه متون از عربی به فارسی
بر عهده علی رضا موحدی بوده است..🌻
✍🏻گردآورنده:حمید داودآبادی
▫️ناشر:یا زهرا(س)
▫️قالب کتاب:۱۴۴
📖تعداد صفحات:زندگینامه
💳 قیمت۸۷ ت با تخفیف۸۳ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
برشی از کتاب:🗞🍃
#سید_عزیز💙
پدر و مادرم با ورود من به #حوزه موافق نبودند..مادرم به #روحانیت خوش بین نبود.. تا آن روز ،جریان پدر بزرگم (پدرِ مادرم ) را نمی دانستم که روحانی بوده و عمّامه را کنار گذاشته است! البته دلیل آن ،تنها مسایل خانوادگی بود و نه از روی قصدی خاص یا از نظر #سیاسی یا چیز دیگر..مادرم می گفت : اگر به #نجف بروی یک نفر به گدایان افزوده می شود! در لبنان روحانیان را گدا می دانستند.. به گمان آنان روحانی کسی بود که با آن چه مردم به او می دهند زندگی می گذراند..🌱🌱
تلاش من برای راضی کردن پدر و مادرم به نتیجه نرسید و آنها تن به طلبگی من نمی دادند و من مجبور شدم نقشه ای بکشم.. به آنان گفتم : در لبنان شغل چندانی وجود ندارد و اوضاع خوب نیست.. اگر این جا بمانم جنبش امل مرا برای جنگ می برد ؛ ولی اگر به نجف بروم در دبیرستان درس می خوانم و در کنارآن هم درس طلبگی می خوانم و بعد از تمام کردن دبیرستان به دانشگاه بغداد می شوم و در دوره دکتری متخصص می شوم...و این شد که پدر و مادرم با رفتن من به عراق موافقت کردند...🕊🌼
#سید_حسن_نصرالله
سربلند🕊🌙
(روایتی داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی)✨
محسن اسفندماه سال 1392 به استخدام سپاه درآمد و با عنوان پاسدار عازم #سوریه برای مجاهدت و دفاع از حرمین شد..در سحرگاه 16مرداد1396 عناصر تکفیری-تروریستی داعش به مواضع جبهۀ مقاومت حمله کردند و در نهایت محسن توسط عناصر #تروریستی به اسارت درآمد..🕊دو روز بعد این رزمندۀ دلاور را به شهادت رساندند و این جنایت را رسانهای کردند. لازم به ذکر است این کتاب حاوی تصاویر، اسناد و دلنوشتههای محسن حججی است...🌥
ازجمله آثار نویسنده میتوان به آرام جان، عمار حلب، عروسی لاکچری و... اشاره کرد..🌱🌱
✍🏻نویسنده:محمد علی جعفری
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:زندگینامه
📖تعداد صفحات:۳۵۶ صفحه
💳 قیمت ۹۰ ت با تخفیف ۸۵ ت💙
#سربلند #شهدایی #شهید_حججی
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. خون دلی که لعل شد🌱🌱 (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای از شش زندان در دوران نهضت اسلامی
یه برگ کتاب☘
هنوز در خاطر دارم یکی از ساواکیها با نام مستعار #نشاط که درجهی سرهنگی داشت ولی لباس غیرنظامی میپوشید، خطاب به من گفت:
- شما چه میخواهید؟ فکر میکنید چه کاری میتوانید بکنید؟ ببین #ملکحسین چه کرد؟ با اینکه او ضعیف است و قدرت ندارد، اما در یک روز پنج هزار #فلسطینی را کشت! در حالی که ما با قدرت و اقتدارمان به راحتی میتوانیم پنج میلیون نفر را #بکشیم!!!
📚خون دلی که لعل شد
#یک_ورق_کتاب🌿📗➖
کتاب📕: شازده کوچولو
نویسنده✍: انتوان دوسنت اگزوپری
@ketabmetabb
✐🎶✎📚✐📽✎📌✐
کتاب متاب🌿📖
بیست و هفت روز و یک لبخند🕊🌸 کتاب فوقالعاده "#بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند" نمونهای منحصر به فرد از ز
یه برگ کتاب☘
بابک از دور که مادر و خواهرش را میبیند، قدم تند میکند. رو به روی مادر میایستد: چرا اومدید اینجا؟!
#اشک روی گونهی مادر میغلتد. بابک، نگاه از مادر میگیرد و دست میکشد به محاسنش. الهام، #حیران شور و ذوق آدمهای دور و برش است:
-بابک، اینا چرا اینقدر #خوشحالن؟! انگار دارن میرن عروسی!
بابک میخندد و میگوید: خب نمیدونی چقدر #منتظر این لحظه بودن که...
-که برن جنگ؟
-که برن #پاسداری بیبی زینب!🤍
📚بیست و هفت روز و یک لبخند
.
اربعین طوبی 🤍
داستان کتاب رمان #اربعین_طوبی درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید✨ و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود..اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبی تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند..☁️🌼
سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی #صدام به ایران حمله می کند.. پسران طوبی باید به ارتش ملحق شوند اما طوبی جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می کند و🌱🌱
✍🏻نویسنده:سید محسن امامیان
▫️ناشر:کتاب جمران
▫️قالب کتاب:داستان
📖تعداد صفحات:۳۲۸ صفحه
💳 قیمت ۲۵۰ ت با تخفیف ۲۳۵ ت 🌼
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78