eitaa logo
کتابنوشان
811 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از این که سید محمد به شهادت رسید عبدالله به بالای برجک که دید بهتری داشت می‌ره مشغول زدن روس ها می‌شه. ولی با اصابت گلوله ی توپ به برجک، عبدالله هم شهید میشه و سرجوخه خودش رو بالای سر "شهید عبدالله شهریاری" میرسونه قیطران شاهد تمام این ماجراهاست و بعدها راوی این حماسه ها می شود. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ ششم از کتاب تا آخرین فشنگ یکی از گلوله ها به پایه ی برجک برخورد کرده بود.برج هنوز سرپا بود. عبدالله بی امان داشت بر سر دشمن آتش می ریخت. به نظر می رسید هدف گلوله ی توپ ها زدن مستقیم برجک بود. سرجوخه داشت تقلا می کرد تا کاری برای پایین آوردن عبدالله بکند. در همین حال بود که گلوله توپی با فاصله ی کمی از بالای سرش گذشت و در وسط میدان گاه پاسگاه به زمین خورد. موج انفجار او را از جایی که تکیه کرده بود برداشته و به دیواره ی صخره کوبید. سر و سینه اش داشت می سوخت اما درد هنوز برایش قابل تحمل بود. تفنگش را برداشته و در حالی که داشت به سختی خودش را از زمین می کند. چشمش به دنبال عبدالله بود. انتظاری که شاید در آن لحظه هیچ معنایی نداشت. اتاقک به طور کامل منهدم شده بود و عبدالله که هیچ اثری از او نبود. سرجوخه خود را به زحمت به سمت برج کشید. هنوز ذره ای امید برای دیدن عبدالله داشت، می دانست که تا آخرین لحظه و قبل از شلیک گلوله ی توپ صدای مسلسل عبدالله به گوش می رسید. قدش را که راست کرد دشت پر از عبدالله بود. پسرک روستایی ساده و صمیمی، رفیقی اهل درد، چقدر دلتنگش شده بود. قیافه ای نمکین و معصوم با چشمانی ریز و مهربان. پیکر دریده شده ی عبدالله روی دستان دشت بود و فرمانده نمی دانست این از احوال خرابش است که دنیا را بر سرش خراب کرده یا... دست عبدالله را در آغوش خود فشرده و لالایی می خواند. چیزی از آن جسم لاغر و دوست داشتنی نمانده بود. بالای سرش که رسید سری در بدن سربازش نبود که با دیدن فرمانده اش احترام نظامی به جا بیاورد. بغضش ترکید و ته مانده ی کالبد شکسته اش را تکیه ی تفنگش داد و با صدایی که هنوز غرور یک فرمانده بی سپاه را در گلو داشت بلند و رسا فریاد زد. به احترام وطن ! به پاس شرافت و ناموس این خاک! خبرررررر....دار.....سرباز! و سرگئی ترفمینکو این رسم احترام نظامی فرمانده به سربازش را هیچ کجای دنیا ندیده بود. اما آنچه لحظاتی که از پشت عدسی دوربین اش شاهد آن بود برایش به اندازه ی تمام تجربه ی نظامی گری و زندگی اش می ارزید. اشک حلقه شده ی چشمانش را قبل از این که دوربین اش را پایین بیاورد از چشمش پاک کرد و به افسر جوانی که فاتحانه منتظر فرمانده اش بود با صدای سنگینی گفت: ستون را آماده حرکت کنید ... عبور می کنیم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ادامه ی برش های این هفته، امروز بریم سراغ آخرین حماسه ساز این مقاومت جانانه بعد از شهادت سیدمحمد و عبدالله، سرجوخه، قیطران رو برای آوردن کمک به سمت تبریز راهی میکنه و خودش به تنهایی مقاومت رو ادامه میده و در نهایت مثل یک قهرمان به شهادت میرسه. فرمانده روس بعد از گذشتن از پل آهنی جلفا یکی از درجه های نظامی‌ خودش رو دراوده و به سینه سرجوخه میزنه و دستور میده این سه سربازشجاع ایرانی با تشریفات نظامی دفن بشن. مشروح این نبرد در اسناد آکادمی روسیه موجود هست. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ هفتم از کتاب تا آخرین فشنگ هر گلوله ای که شلیک می کرد ذکر یا حسین اش کوهستان را شیرین تر و جان فزاتر می کرد. شب تمام قد به احترام فرمانده بی سپاه ایرانی به تماشای حُرّ روستای کلاثور ایستاده بود. دو سرباز وفادارش کمی آن سوتر در آرامشی ملیح خفته بودند و نمی توانست تشخیص دهد که این زیبایی چهره ی عبدالله و سیدمحمد است که ماه را روشن کرده یا ماه است که در حسرت دیدار دو یار وفادارش بر زمین سرحد روشنایی بی نظیری بخشیده است. تانک اولین شلیک خود را انجام داد؛ هدف تنها سنگر پیش رو بود.اصابت گلوله ی توپ بر زمین و آتش مشتعل ایجاد شده بر اثر انفجار برای لحظاتی زمین و اطراف پل را روشن کرد. هنوز مرزبان زنده بود و شلیک می کرد. تانک ها باز هم جرات پیش روی نداشتند. دومین شلیک کمی نزدیک تر به پل رخ داد. از موج انفجار ایجاد شده پل به لرزه افتاد. دشمن می دانست که فرمانده بی سپاه دیگر نای جنگیدن ندارد، و این رسم بود که شیر زخمی طعمه ی کفتارها و گرگ ها خواهد شد‌. هر دو گلوله از چله ی خود رها شدند. گلوله ی توپی که هدفش شکار بود و تجاوز و گلوله ی برنویی که هدفش حراست بود و حرّیت. دشت سکوت کرده بود دیگر هیچ صدایی از کوهستان بلند نمی شد. آخرین تیرها خاموشی سنگینی در میدان نبرد گسترانیده بودند. سنگر فرمانده در حال سوختن بود. افسر جوان فاتحانه بالای سنگر ایستاده بود و منتظر دستور فرمانده ترفیمنکو بود. پیرمرد، آرام آرام داشت به سنگر مرزبان ایرانی نزدیک می شد، همه ی سربازان ایستاده بودند و نظاره گر رویارویی دو فرمانده باهم بودند. سرجوخه ی ایرانی غرق در خون با نجابتی بی مثال مغرورانه تکیه بر تفنگش کرده و آرام کوهستان را وداع گفته بود و سرگئی ترفمینکو فرمانده لشکر چهل و هفت شوروی در حسرتی آمیخته با بهت و احترام با چشمانی سرخ می نگریست. _ این سربازان....! با شرافت جان دادند و در حالی که داشت از سینه یونیفورم نظامی اش یکی از ستاره های سرخ افتخارش را می کند، گفت: _ به احترام این سرباز وطن پرست، امشب از پل عبور نمی کنیم. فردا اجساد آن ها را به شیوه ی خودشان کنار پل و با احترام نظامی دفن کنید. آرام به سمت سنگر رفت و ستاره سرخ را به سینه ی سرجوخه ایرانی چسبانید و با صدایی گرفته به افسرانش دستور داد: _ به روی قبر این سه سرباز بنویسید: در دفاع از سرزمین خود شرافتمندانه جان دادند. _ قربان! متن تلگرام فرمانده سرگئی ترفمینکو فرمانده لشکر چهل و هفت از جبهه غربی رسیده اجازه می دهیدقرائت کنم؟! فرمانده ستاد کل ارتش شوروی ساعت ها بود که منتظر خبر رسیدن تلگرام از جبهه ی غربی بود. بخوان! بی تعلل. _ لشکر چهل و هفت ارتش سرخ شوروی بعد از نبردی سنگین در سرحد غربی ایران موفق به ورود به خاک ایران شده و بعد از چهل و هشت ساعت پیش روی، با مقاومت مردم محلی و سربازان ایرانی در تبریز مواجه شدیم. جنگ سختی در گرفت و در نهایت با کمک نیروی هوایی و تجهیزات نظامی توانستیم تبریز را فتح کنیم‌. فرماندهان دشمن را اعدام و بقیه مسلحین به اسارت در آمده و در راه انتقال به اردوگاه های جنگی در سبیری هستند. این موفقیت را به استالین بزرگ و شما فرمانده تبریک عرض می کنم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب تو این هفته ۷ برش از صفحات مختلف کتاب " تا آخرین فشنگ " رو خدمتتون معرفی کردیم. این کتاب به عنوان اولین اثر مکتوب و مستند از حادثه شهریور ۱۳۲۰ یک کار خوب وارزشمندی هست. نویسنده محترم بابت نگارش کتاب تحقیق گسترده ای انجام دادن و نه تنها به مقاومت مرزبانان پل آهنی جلفا بلکه به مقاومت سربازان سراب و تبریز هم اشاره ای هرچند گذرا داشته اند. پراکندگی جغرافیایی مقاومت مردمی مقابل ازتش شوروی گسترده تر از جلفا هست. تقریبا در هر گوشه از شهرهای تصرف شده، مقاومت مردمی اتفاق افتاده ولی متاسفانه به علت ثبت نشدن حوادث و فوت اغلب بازماندگان آن دوران ، این حماسه ها به تاریخ پیوستند. لذا این کتاب یک اثر ارزشمند محسوب میشه. ولی چند نکته رو نباید غافل شد. نکته‌ی اول در مورد ادبیات کتاب هست. نویسنده در عین این که تلاش کرده تصویر سازی درست و ملموسی از افراد و مکان ها و اتفاقات داشته باشه ولی گاها دچار توصیفات زیاد از حد و تتابعات اضافات شده و همین برای مخاطب خسته کننده میشه. کاملا بجاست که تو چاپ های بعدی ادبیات کتاب بازبینی بشه. نکته بعدی که به ذهن بنده میرسه، روایت داستان از زبان خانواده ی این شهدا هست. فرزند شهید عبدالله شهریاری هنوز در قید حیات هستند و میتونن منبع خوبی برای تکمیل کتاب باشند. و نکته سوم روایت داستان از زبان سربازان شوروی هست که ظاهرا اسنادی از این حماسه در دست دارند. تطبیق روایت با مشاهدات سربازان روس به قوام کتاب کمک شایانی میکنه هرچند این مرحله از کار قطعا سخت تر و هماهنگی های بچه های بالا رو می طلبه! پ.ن ۱: این یادداشت رو به جهت صیق وقت توی ماشین نوشتم. ایرادات متن رو ببخشید! پ.ن ۲:کتابنوشان دوست نویسنده ها و کتابخون هاست. همین! ۳ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای محمد دلاوری رو حتما می شناسید. زمانی که ایشون خبرگزار واحد خبری صدا و سیما بود توسط تیم خبری به کشور بلژیک اعزام شدند. ماجرا از فرودگاه امام و اولین برخورد و مواجه او با غرب بالاخص اروپا آغاز می شود و با لحنی بسیار شیرین و گاها طنز آمیز مخاطب رو با خود همراه میکند تا 240 صفحه کتاب رو بدون لحظه ای خستگی تمام کند. این هفته با ۷ برش از این کتاب در خدمت شما هستیم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ اول از کتاب ۹۷۶روز در کوچه پس کوچه های اروپا ببخشید شما "امام خمینی" هستید!؟ خواب آلوده و متعجب، مثل آدم های برق گرفته مسافر کناری ام را نگاه می کنم.... _ من!؟ امام خمینی!؟ یعنی چه!؟ با خنده می گوید: " یعنی فرودگاه امام خمینی کار می کنید یا مهرآباد؟" چهره ی من به نظرش آشنا می آمد و چون هر چه تلاش کرده بود یادش نمی آمد طرف کیست، حدس زده بود صاحب این چهره ی آشنا که در پرواز تهران استانبول کنارش نشسته، باید کارمند یکی از فرودگاه ها باشد! خودم را به مسافر میان سالی که کنارم نشسته بود معرفی کردم و به او حق دادم که در این بی گاه شب، و با این خستگیِ عبور از هفت خوان فرودگاه ذهنش یاری نکند! برای آدم های رسانه ای بسیار اتفاق می افتد که اشتباه گرفته شوند اما از میان انواع اشتباه گرفته شدن ها یکی از همه خطرناک تر است و آن این است که تمام هویت آدم ها در همان شناسنامه تلویزیونی خلاصه شود.... یعنی من فقط آدمی باشم که هر از گاهی در یک قاب ظاهر شود، برنامه اجرا می کند، خبر و گزارشی می دهد و می رود. البته از این هویت گریزی نیست، به ویژه که من این حدود هزار روز را در کسوت خبرنگار و مدیر دفر صدا و سیما در بلژیک، پایتخت اروپا گذراندم، اما در نوشتن این کتاب تلاش کردم از چارچوب هایی که این هویت، به حق یا ناحق بر من تحمیل کرده فرار کنم و خودِ خودم باشم....... من عازم این سفر نشدم که فقط از اروپا خبر و گزارش بدهم، بلکه با کوله باری از پرسش ره سپار شدم تا با کمک تمام حواس پنج گانه ام‌، غرب را لمس کنم و دریابم این سرزمین که نزد برخی لانه ی فساد و نزد برخی دیگر سرزمین رویاهاست به راستی چگونه جایی است. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ‌کتابنوشانی های کتابخر !🙄😅 راستشو بگین شما چقدر بابت کتاب هزینه میکنید؟ الان همه صداشون درمیاد آقا کتاب گرونه! باشه بابا! ما که نگفتیم ارزونه! ولی بالاخره باید برای رشد فکر و شخصیت خودمون و خانواده مون هزینه کنیم یا نه؟ نمیشه که همه اش برای باشگاه رفتن و کلاس های گاها غیر ضروری دست به جیب شد! نکته ی کتابنوشانی: کتاب یکی از ضروریات سبد خانواده می‌باشد اگر کتاب را در سبد غذای روحتان قرار ندهید، روحتان با کمبود مواجه خواهد شد و چون روح ها نامرئی هستند شما متوجه کمبودهایتان نخواهید شد ولی علائمش در شخصیتتان دیده خواهد شد! خب حالا بگید هر ماه چقدر بابت کتاب هزینه میکنید؟! پ.ن: من دیگه مرحله ریلز بالا رو رد کردم! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ دوم از کتاب ۹۷۶روز در کوچه پس کوچه های اروپا مترو شلوغ بود، من روی صندلی نشسته بودم و عده‌ای هم بالای سرم ایستاده بودند. خسته از دانشگاه برمی گشتم و با اینکه می دیدم، بالای سرم چند پیرمرد و پیرزن این پا و آن پا می کنند، دلم نمی خواست جای نشستنم را به کسی بدهم. کتابی باز کردم که خودم را مشغول نشان دهم. چند دقیقه بعد خانمی بلژیکی کنار گوشم گفت: "توی کتابی که می خوانی ننوشته که اولویت نشستن با افراد سالمند و ناتوان است!؟ " این خاطره را دانش جویی ایرانی در وبلاگش نوشته بود. این صحنه در بلژیک فراوان دیده می شود که رانندگان در منطقه ای با مکافات در حال جست‌وجوی جای پارک هستند، اما جای پارک معلولان که با رنگ آبی مشخص شده خالی مانده و کسی آن را اشغال نمی کند. تقریباً هیچ مسیر و ساختمانی را نمی توان یافت که برای تردد معلولان آماده سازی نشده باشد، حتی در نمایشگاه های فصلی مثل خودرو و کتاب در ساخت فضای غرفه ها، مسیرهای شیب داری تعبیه کرده اند که ویلچری ها بتوانند مانند سایر مراجعان به تمام نقاط دست‌رسی داشته باشند. مادری که صاحب کودک است یا کالسکه همراه دارد هم در برخی موارد امتیاز ویژه دارد. مثلاً به او اجازه می دهند در صفی که عبور از آن دست کم یک ساعت طول می کشد نماند و مستقیم وارد موزه شود. یا در اکثر مکان ها جایی برای تعویض پوشک و حتی گرم کردن غذای بچه ها وجود دارد. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا