eitaa logo
کتابنوشان
810 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمریکا ۴۳ ساله از ایران باخته و نتونسته ایران رو شکست بده. حالا یک برد فوتبال هم سهم اونا! https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشی از کتاب تاریخ استعمار جلد ۴ صلیب خونین هنگامی که نخستین کشتی های اروپایی به قاره های جدید رسیدند، کشیشان هم همراه کاشفان پا به ساحل گذاشتند. آن ها به دنبال مسیحی کردن بومی ها بودند. پادشاهان اروپایی از صدها سال پیش از آن مجبور بودند خود را دوستدار و پیرو پاپ ها، بالاترین مقام مذهبی در اروپا، معرفی کنند؛ برای همین باید به هر تصمیم خود رنگ و بوی مذهبی می دادند. هنگامی که اکتشافات جغرافیایی آغاز شد تمام این پادشاهان مدعی بودند که قصد دارند مسیحیت را گسترش دهند. بومی هایی که مسیحی می شدند مجبور بودند به پاپ و پادشاهان مسیحی احترام بگذارند. در این صورت احتمال شورش بسیار کمتر می شد. همچنین آن ها با دور شدن از فرهنگ بومی خود مصرف کننده ی کالاهای اروپایی می شدند. کشیش هایی که همراه فاتحان به سرزمین جدید می رفتند، به جز دعوت مردم به مسیحیت، ماموریت دیگری هم داشتند: توجیه رفتارهای خشن سربازان مهاجم و آرام کردن بومی ها تا رنج های جدیدشان را بدون اعتراض بپذیرند. کشيش اسپانیایی " فرانسیسکو داویلا" افتخار می کرد که زبان" فرایچو" یا زبان بومی سرخپوست های پرویی را آموخته است و به کمک این زبان آن ها را راهنمایی می کند. داویلا علت تمام شکنجه ها و کشتارهایی را که پس از ورود اروپایی ها بر سر اینکاها(بومی های آمریکای جنوبی) آمده است توضیح می دهد. به عقیده ی او تمام این حوادث به علت گناهانی بوده که سرخپوست ها پیش از این انجام داده اند و اسپانیایی ها فقط آن ها را به خاطر گناهانشان تنبیه کرده اند. علاقه ی کشیشان به همراهی با کاشفان و فتح سرزمین های تازه به جایی رسید که گاه، خود آن ها نقش کاشفان را پیدا می کردند و به اکتشاف در مناطق ناشناخته مشغول می شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی کانال کتابنوشان🍀 ✅️کارتون پوکوهانتس رو دیدین؟ دوست دارید بدونید پوکوهانتس کی بود و چه ماجرایی داشت؟ ✅️تا حالا ساندویچ خوردین؟! میدونید چرا به ساندویچ میگن ساندویچ؟!! ✅️ریشه ی پیدایش بانک و علت نامگذاریش به بانک چی بود؟ ✅️شرکت های سهامی و بورس چطور ایجاد شدند؟ 🔼◀️پاسخ این سوالات و خیلی از نکات تاریخی مفید رو تو کتاب تاریخ استعمار به صورت ساده و کوتاه دریافت میکنید.📚 با کانال کتابنوشان همراه باشید 🍀 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت همراهان بزرگوار این ماه ۶ نسخه از کتاب ارزشمند " مسافر سرزمین آفتاب" تقدیم شما بزرگواران میشه. ✅️هر عزیزی که تمایل داره این کتاب رو از کانال کتابنوشان هدیه بگیره، لطفا به پیوی بنده پیام درخواست بده. ✅️موضوع کتاب خاطرات خانم کونیکو یامامورا (صبا بابایی) تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس هست. این کتاب مورد تقدیر رهبری عزیز هم قرار گرفته. ✅️این کتاب ها با کمک دوستان خیّر تهیه شده و به عنوان نذر فرهنگی به شخص شما هدیه میشه. ولی ممنون میشیم بعد خوندن، کتاب رو به دست چند نفر دیگه هم برسونید تا مطالعه کنند یا براشون معرفی کنید. ✅️ تا ساعت ۵ عصر فردا فرصت درخواست دارید. کتاب رو از بین متقاضیان به ۶ نفر تقدیم میکنیم. ❗️هزینه پست کتاب مبلغ ۱۸ تومان هست و برعهده ی گیرنده کتاب هست. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشی از کتاب تاریخ استعمار جلد ۴، صلیب خونین داستان پوکوهانتس🛖🏜⛰️ انگلیسی ها هنگام تصرفات سرزمین ها گاها با مقاومت قبایل مواجه میشدند. به عنوان مثال در ویرجینیا با مقاومت سرخپوستان قبلیه پوهاتان روبرو شدند. مردان جنگی پوهاتان توانستند با کمین در وسط جنگل مردان انگلیسی را محاصره و خلع سلاح کنند. مردان قبیله معتقد بودند که انگلیسی ها باید کشته شوند. رئیس پوهاتان دختر دلبندی داشت بنام موتاکا که بمعنی پرنده سفید بود. این دختر نوجوان انقدر مورد علاقه ی پدرش بود که به او لقب " پوکوهانتس" یعنی دخترلوس داده بودند. پوکوهانتس دلش برای انگلیسی ها سوخت و از پدرش خواهش کرد از کشتن انگلیسی ها صرف نظر کند و آن ها را آزاد کند. رئیس پوهاتان نمیتوانست روی حرف دخترش حرفی بزند، به همین دلیل با آزادی انگلیسی ها موافقت کرد به شرط آن که انگلیسی ها دیگر به ویرجینیا مهاجرت نکنند. پوکوهانتس از پدرش خواهش کرد انگلیسی ها قبل از حرکت، غذای خوبی بخورند و نوشیدنی های سرخپوست ها را هم امتحان کنند. این خواهش دختر هم براورده شد. انگلیس ها آزاد شدند ولی هنوز چشمشان به تفنگ هایی بود که سرخ پوست ها از آن ها غنیمت گرفته بودند‌. انگلیسی ها به شرط رئیس پوهاتان برای آزادی توجهی نکردند و مهاجرت به ویرجینیا ادامه پیدا کرد. انگلیسی ها از علاقه رئیس پوهاتان به دخترش استفاده کرده و پوکوهانتس را گروگان گرفتند. سپس به رئیس پوهاتان پیام فرستادند که تفنگ ها را با دخترش مبادله کند. رئیس پوهاتان حاضر نبود چنین کاری کند و از طرفی فکر می کرد انگلیسی ها به خاطر محبتی که پوکوهانتس در حقشان کرده بود و آن ها را از مرگ نجات داده بود، بالاخره آزادش می کنند. انگلیسی ها چنین قصدی نداشتند و وقتی سرسختی پدر پوکوهانتس را دیدندنقشه ی جدیدی کشیدند. پوکوهانتس را مسیحی کردند و به او زبان انگلیسی آموختند و با لباس زنان انگلیسی او را پیش جیمیز اول، پادشاه انگلستان بردند و به عنوان نمونه زن سرخپوستی معرفی کردند که در سایه تلاشهایشان متمدن و مسیحی شده! لذا درخواست وام کلانی برای فتح سرزمین های ویرجینیا و کاشت تنباکو دادند. پوکوهانتس ۱۷ ساله شده بود و پس از مسیحی شدن نام " ربه کا" را برایش انتخاب کردند. در رسوم سرخپوست ها وقتی شاهزاده خانمی ازدواج میکرد، حتی اگر ربوده می شد، زمین هایش به شوهر او تعلق می گرفت. یکی از انگلیسی های گروه به نام " جان رالف" با پوکوهانتس ازدواج کرد تا یک روز زمین های او را به چنگ آورد. پوکوهانتس در دیدار با پادشاه متوجه شد او لباس هایش را عوض نمی کند، حمام نمیرود و غذایش را با صدای بلند می جود. او حتی نمی توانست لندن را با دشت های وسیع ویرجینیا مقایسه کند. دود غلیظی که از سوختن زغال سنگ در کوره ی کارخانه ها به آسمان می رفت ابری را به رنگ زرد تیره بالای شهر ساخته بود که اجازه نمی داد نور خورشید به زمین برسد. کوچه ها و خیابان های شهر پر از فضولات حیوانی و انسانی بود. رودخانه ای هم که از وسط شهر می گذشت پر از زباله بود. پوکوهانتس که در دشت های سرسبز و پاک ویرجینیا بزرگ شده بود به سرعت در لندن بیمار شد و پس از مدتی از دنیا رفت. جان رالف، پوکوهانتس را در کلیسا به خاک سپرد و خیلی زود راهی آمریکا شد تا به آرزوی دیرینش برسد، او اکنون زمین های پوکوهانتس را در اختیار داشت و با پولی که از پادشاه گرفته بود می توانست این زمین ها را به مزارع بزرگ تنباکو تبدیل کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝برشی از کتاب تاریخ استعمار جلد ۶ فاخته ها لانه ندارند ✅️ تاریخچه ی پیدایش بانک🏦🏦 با گسترش برده داری و سرازیر شدن طلاها و نقره های قاره ی آفریقا و آمریکای جنوبی به اروپا، این کشورها به مرکز ثروت تبدیل شدند. ونیز ثروتمند ترین شهر اروپا شده بود. اما همه ی ثروتمندان ونیز، بازرگان و دریانورد نبودند. گروهی از آن ها افرادی بودند که با به دست آوردن پول از سفر های دریایی دست کشیده و خود را از خطاهای آن آسوده کرده بودند. آن ها به تاجرانی که از بقیه کشورهای اروپایی به ونیز می آمدند" پول" قرض می دادند و پس از مدتی پول بیشتری را از آن ها پس می‌گرفتند، کاری که روحانیون مسیحی هم آن را حرام می دانستند. این افراد روی نیمکت هایی به نام " بانکی " می نشستند و به معامله با تجار مشغول می شدند‌. سال ها بعد تجارت پول که در بین ونیزی ها رواج داشت در بقیه ی کشورهای اروپایی هم رایج شد. آن ها از نیمکت های ونیزی یا بانکی الگو برداری کردند و موسسه هایی بنام بانک شکل گرفت. ✅️ تاریخچه ی شرکت سهامی🏢🏣 هلندی ها دریانوردان خوبی بودند و به دنبال پرتغالی‌ها به هندوستان و جزیره های جنوب شرقی آسیا رسیدند. کشتی های هلندی در آسیا انبارهایشان را از ادویه پر می کردند و راهی کشورشان می شدند. اما دزدهای دریایی همیشه در کمین بودند. به همین خاطر کشتی ها به صورت گروهی حرکت می کردند. طوفان های اقیانوس هم قابل پیش‌بینی نبودند و ممکن بود تمام هستی یک تاجر را به باد دهند. در سال ۱۵۹۸ میلادی از ۲۲ کشتی که از هلند به سمت هند رفتند، فقط ده کشتی بازگشتند. این سفرها طولانی و خطرناک بودند و اگر کشتی ها بازنمیگشتند ممکن بود تاجری که آن ها را به راه انداخته بود تمام سرمایه خود را از دست بدهد. هلندی ها به فکر چاره افتادند. راه حل بازرگانان هلندی این بود که پول‌هایشان را روی هم بگذارند و کشتی‌های زیادتری را به راه بندازند. هر یک از کشتی ها به هیچ یک از تاجرها متعلق نبود، بلکه هرکدام سهمی در آن داشتند. هلندی ها به نوآوری بسیار جالبی دست زده بودند. آن ها "شرکت سهامی" را اختراع کرده بودند. ✅️ تاریخچه بورس🏤 شرکت سهامی هلند با سهامداران قرار گذاشته بود تا ده سال، سرمایه هایشان را از شرکت پس نگیرند و هر سال فقط سود دریافت کنند. اما کسی که به پولش احتیاج داشت و می خواست از تجارت با هند شرقی کنار بکشد باید چه کار می کرد؟ یکی از سهامداران به نام آقای " فان دِر بورس" راه حلی را پیشنهاد کرد، سهامداری که می خواهد از شرکت جدا شود باید سهامش را به فرد دیگری بفروشد. به این ترتیب هم این فرد به پولش می رسد و هم سرمایه ی شرکت دست نخورده باقی می ماند. پیشنهاد آقای بورس برای مردم جالب بود و خانه ی بزرگ او به سرعت به مرکز خرید و فروش سهام شرکت تبدیل شد. بدین ترتیب پس از شرکت های سهامی، بورس هم به دست هلندی ها راه اندازی شد. ✅️ آقای ساندویچ 🌯🌮 پول و طلاهای زیادی که به اروپا می رسید، فساد زیادی را بین اروپایی ها رواج داده بود. مردم برای پول بیشتر به قمارخانه ها می رفتند. " جان مونتاگ" که لقب خانوادگی‌اش " ارل ساندویچ " بود، در سال هایی که فرمانده نیروی دریایی انگلیس بود، افراد بسیاری را با گرفتن رشوه به ریاست بخش های مختلف نیروی دریایی منصوب می کرد. او به این پولها نياز داشت چون به قمار معتاد شده بود و باید پول هایی را که می باخت از جایی به دست می آورد. ارل ساندویچ طوری به میز بازی وابسته شده بود که حتی فرصت غذاخوردن نداشت و دستور می داد غذایش را طوری آماده کنند که در کنار میز بازی هم آن را بخورد. این غذای آماده بعدها به نام او مشهور شد و ساندویچ نام گرفت! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام عزیزان حدود ۳۰ متقاضی برای کتاب" مسافر سرزمین آفتاب" داشتیم. مجبور شدم قرعه کشی کنم. مبارک این دوستان باشه. ✅️ لطفا برای دادن آدرس و واریز هزینه ی پست با خانم احمدی هماهنگ کنید. ✅️لطفا پس از مطالعه کتاب، به دوستانتون هم معرفی کنید و در صورت امکان به دیگران امانت بدین تا بخونند. ✅️لطفا کانال ما رو در گروه هاتون معرفی کنید تا همگی با هم به سمت جامعه ی آگاه و کتابخوان حرکت کنیم‌. ✅️ممنون که همراه کتابنوشان هستید. @ketabnooshan https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد فرهمند هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🔴به پویش بپیوندید @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت همراهان گرامی کانال کتابنوشان🍀 ◀️ دوستان کتاب تاریخ استعمار ۱۵ جلد هست و چون واقعا کتاب ارزشمندی هست، مایلم از هر جلدش حداقل یک پست توی کانال بفرستم. از طرفی ممکنه برای بعضی از مخاطبین خسته کننده باشه. گفتم یک نظرسنجی توی کانال داشته باشم. ✅️مایلید فعلا یک کتاب متفاوت دیگه معرفی کنم و بعد تمام شدن معرفیش، جلدهای باقی مانده کتاب تاریخ استعمار رو معرفی کنم؟ ✅️یا همچنان تاریخ استعمار رو معرفی کنم؟ لطفا نظراتتون رو توی پیوی برام بفرستید متشکرم🌹 @ketabnooshan https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشی از کتاب تاریخ استعمار جلد ۶ فاخته ها لانه ندارند " مایر آمشل" یک نوجوان یهودی بود که پدر و مادرش را در یازده سالگی از دست داده بود و چون بزرگ ترین فرزند خانواده بود رئیس خانه شده بود. آن ها در شهر فرانکفورت آلمان زندگی می کردند. در قرن هجدهم خانه های فرانکفورت شماره نداشتند و هر خانه با علامتی که روی سردر آن نصب شده بود شناخته می شد. این یهودی نیز به خاندان سپر سرخ یا روچیلد معروف شدند. مایر آمشل تلاش کرد شغل پدر را ادامه دهد. در آن سال ها سرزمین آلمان به چند منطقه تقسیم شده بود که هر کدام حکومت جداگانه ای داشتند. این حکومت ها پول ویژه خود را داشتند‌ و افرادي که بین این مناطق سفر می کردند باید دائم پول‌های خود را عوض می کردند. مایر هم مثل پدرش از همین راه چرخ خانواده را می چرخاند؛ او پول‌های این مسافران را عوض می کرد و از تفاوت ارزش آن ها سود می برد. مایر نوجوان سرگرمی مخصوص خودش را داشت‌. او سکه های قدیمی و کمیاب را جمع‌آوری می کرد و شهرتش در فرانکفورت پیچید و به گوش شاهزاده ویلیام، پسر حکمران فرانکفورت هم رسید. شاهزاده ویلیام نیز به گردآوری سکه های قدیمی علاقه داشت و خیلی زود به مایر پیغام فرستاد و او را به قصرش دعوت کرد. مایر به شاهزاده قول داد سکه های کم یابی که پیدا می کند را به او بفرستد و دوستی بینشان محکم شد و هنگامی که مایر ۲۰ ساله شد لقب " کارگزار سلطنتی" را از شاهزاده دریافت کرد. هنگامی که ویلیام جانشین پدرش شد، مایر را بیش از گذشته در کارهای دربار دخالت داد و همین کارها درآمد مایر را بالا برد. در سال ۱۷۹۵ ارتش فرانسه، هلند را تصرف کرد. در نتیجه آمستردام، پایتخت هلند، که مرکز مالی اروپا بود اهمیت خود را از دست داد و همه ی سرمایه ها به فرانکفورت سرازیر شد. ویلیام حاکم فرانکفورت و مایر آمشل روچیلد، بیشترین سود را از این موقعیت بردند. ویلیام به بزرگترين بانک دار اروپا تبدیل شد و مایر باز ثروتش را افزایش داد. مایر صاحب ۵ پسر شده بود که هر کدام از آن ها را به یکی از شهرهای اروپا فرستاده بود. ناتان در لندن، آمشل در فرانکفورت، جیمز در پاریس، کارن در آمستردام و سلیمان در هر جایی که پدرش تشخیص می داد، مقیم شده بودند. وضعیت بازار و قیمت کالاها را در این شهرها به یکدیگر اطلاع می دادند و در بازار بورس این شهرها معامله می کردند. مایر آمشل هميشه به پسرانش می گفت:" اگر نمیتوانید محبوب باشید کاری کنید از شما بترسند." پنج برادر در ۵ نقطه اروپا نشسته بودند و جنگ های ناپلئون را زیر نظر داشتند. این جنگ ها قیمت سهام یا طلا را در یک منطقه پایین می آورد و در منطقه ای دیگر بالا می برد. برادران روچیلد این تغییرات را به هم اطلاع می دادند و با فروش سهام یا طلا از بازاری که جنگ ایجاد کرده بود سود می بردند. پ.ن: یک ضرب المثل قدیمی: جنگ ها موسم برداشت یهویان هستند! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این مرد شجاع و مجاهد رو به صلواتی مهمان کنیم🍀🌹 ۱۱ آذر سالگرد شهادت میرزاکوچک خان جنگلی @ketabnooshan https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
معرفی بیست و سومین کتاب، ترگل نویسنده: عماد داوری دولت آبادی انتشارات: اعتلای وطن تعداد صفحات: ۱۲۰ قیمت ۳۸ هزار تومان ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32