eitaa logo
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
1.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
635 ویدیو
11 فایل
کتابشهرایران !شعبه‌اردکان‌و‌میبد¡ کتاب📚کافه☕وکلی‌چیزای‌جذاب‌دیگه ⏰️ساعت‌کاری: همه‌روزه‌ بجز جمعه ها صبح: ۹ الی ۱۳:۳۰ |عصر : ۱۸ الی ۲۲ ارتباط‌با‌ -ادمین- : @ADMIN_KETABSHAHR ارتباط‌با‌ما"آدرس: https://zil.ink/ketabshahr_ardakan
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🎈یک جایزه‌ی خواندنی!🎈 🔻حالا که مدرسه‌ها تعطیل شدند و پدر و مادرها هم به سختی اجازه‌ی خروج از خانه‌ را به بچه‌ها می‌دهند یک کتاب خواندنی می‌تواند سرگرم کننده باشد. 🔍 یک داستان است برای نوجوانان! داستانی که در آن قرار نیست تا نکات آموزنده‌ و کلمات قلمبه و سلمبه را در قالب داستان به خورد خواننده بدهند. یک داستان ایرانی است از ماجرایی که برای سعید رخ در تابستان رخ می‌دهد. شیرین و خواندنی! 🤔 🔺پدر سعید به او قول می‌دهد که اگر معدل کارنامه‌ی او خوب بشود برایش یک دوچرخه بخرد اما پدر تصمیم می‌گیرد تا به جای دوچرخه ای که قول آن را داده است جایزه ای عجیب و غریب برای او بخرد و این سرآغاز ماجرای تابستانی سعید و خانواده اش است. @patogh_ketab_ardakan
📚 شب آن روزی که می خواستیم دنبال کارنامه برویم خیلی سخت گذشت. تا صبح خواب های کج و معوج می دیدم، مثلا دوچرخه سواری می کردم و با سر داخل دره می افتادم. دره هایی که در فیلم های خارجی دیده بودم؛ دیده بودم که ماشین پایین می افتد و آتش می گیرد من هم در خواب می دیدم که با دوچرخه می افتم و دوچرخه ام آتش می گیرد.فکر هم نمی کردم دوچرخه باید برای چه منفجر شود. از این خواب که می پریدم می رفتم داخل خواب بعدی.توپ فوتبال چهل تکه جلوی چشمم می آمد.با لذت بازی می کردم. با سوباسا هم گروه بودم. با هم کاکرو را دریبل می کردیم. نامرد کاکرو وقتی میخواستم به سوباسا پاس بدهم آن چنان به ساق پایم زد که فریادم بلند شد… @parogh_ketab_ardakan
مسابقه بزرگ کتابخوانی اولین دوره پویش مطالعاتی شمسه با محوریت کتاب ویژه استان یزد مهلت شرکت در مسابقه تا آخر تمدید شد. نمایندگی شهرستان اردکان @patogh_ketab_ardakan
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 پویش کتابخوانی شمسه؛ شروع یک اتفاق خوب فرهنگی در استان یزد 🎁 هم کتاب خوب بخونید، هم جایزه میلیونی ببرید! 💠برای دریافت کتاب به فروشگاه پاتوق کتاب اردکان مراجعه کنید. پرسشنامه همراه با کتاب می باشد. نحوه شرکت در مسابقه هم پیامکی است. @patogh_ketab_ardakan
📚 شنیدین که میگن: اولین تجربه ها همیشه تو ذهن حک میشه؟ 😊👋 من دنیای کتابخونیم رو با کتاب رویای نیمه شب شروع کردم. رویای نیمه شب یه کتاب تاریخی عاشقانه بود که تو دوران یه عالمه طرفدار داشت. بعد از اون، کتاب های زیادی خوندم که شمارشش از دستم در رفته؛ کتاب هم من رو به فضای تاریخی و عاشقانه خودش برد. 😍 کتاب هایی با این موضوع زیاد هستند، ولی این ۲ تا کتاب برام خیلی پر رنگ تر بودن. اما حالا یه کتاب تاریخی دیگه هم تونست به صدر جدول کتاب های ذهنم راه پیدا کنه 😋 کتاب اثر خانم فاطمه دولتی عزیز به شدت برام شیرین و لذت بخش بود و همچنین داستان ناب، هیجان انگیز و زیبایی رو روایت میکنه. اکثر کتاب ها یک دارند ولی این کتاب هفت قهرمان داره، ۷ زنی که سرنوشتشون به هم گره خورده و روایت زندگی این چند که در آخر باعث پیدایش راز مهمی میشه. رازی که برای فهمیدنش اینقدر کتاب رو تند خوندم تا سریع کشفش کنم، مثل وقت هایی که داستان یه فیلم برام هیجانی میشه میزنم آخر فیلم ببینم چی میشه، که قشنگ خیالم راحت بشه بعد ادامه اش رو ببینم همیشه هم به خاطر این کار سرزنش شدم ولی چه کار کنم دوس دارم خب 😜 به نظرم موضوع و کتاب آنقدر جذاب هست که بشه از بعضی پرش ها و کلام ها چشم پوشی کرد و ضمن اینکه نوشتن داستان های بسیار سخت و نیازمند مطالعه خیلی زیاد هست. . بین شخصیت های داستان ها، من فقط اسم ۲ بانو رو شنیده بودم و دوست داشتم مفصل تر درمورد داستان زندگیشون بدونم. 😉 انسان های تاریخ ساز؛ زنانی از ادوار های مختلف تاریخ که روزی زندگیشون با هم تلاقی پیدا می‌کنه: زبیده٫حبابه٫سمیه٫ام خالد٫قنوا٫صیانه٫برکه 😍 . . در آخر کتاب رو پیشنهاد میکنم حتما بخونید. عالی بود. 👍😍 @patogh_ketab_ardakan
📚 🔻داستان زنی را روایت میکند که در میانه پژوهشهای علمی و آزمایشهای عملی، به نتیجه ای تکان دهنده و باورنکردنی دست پیدا میکند؛ نتیجه ای که تمام مسیر زندگی اش را تغییر میدهد و او را سوق میدهد سمت دوراهی های زندگی و انتخاب هایی سخت و تردیدآمیز. پرخو، داستان مبارزه است؛ مبارزه ای برای رسیدن به راستی و نابودی نفاق. در پرخو فقط سمیرا نیست که باید انتخاب کند؛ همه آدمهای دوروبرش در مسیری قدم میگذارند که شک برانگیز است و حساس؛ دوراهی عافیت طلبی و حق جویی. 🔺آدمهای این داستان با هم یکی میشوند تا جریان آزمایشها و تحقیقات را سوق بدهند به سمت پاسخ گویی و شفافیت، به سمت نابودی دروغ و ریا، به سمت پرخو کردن، هرس کردن ریشه ها و شاخ و برگهای نفاق.. @patogh_ketab_ardakan
📚 این یه جنگه. یه جنگ خاموش . جنگی که تیر و ترکشاش سالها بعد اثر میکنه . جنگی که هیچ کس هنوز باورش نکرده . جنگی که اگه بخوای اسمشو بیاری ، متهمت می‌کنن ؛ انگ میزنن رو پیشونی‌ت . تکفیرت می‌کنن . همه فکر می کنن ماها مالیخولیا داریم. فکر می‌کنند توهم داریم؛ توهم توطئه... @patogh_ketab_ardakan
📚   🔺قرار نبود که آدمیزاد اهل همه چیز باشد! قرار بود که اهل خوبی ها باشد، زیبایی ها و پاکی ها ! 🔺قرار نبود که مخلوق ضعیف، خالق قادر را حذف کند. قرار بود که زیر سایه خالقش توانمند شود و خوش بخت! 🔺قرار نبود که وقتی قلم به دست می گیرد هرچه که نباید بنویسد! قرار بود که راوی خیر باشد و معرفی کننده ی بدی ها ! رمان قرار نبود و قرار بود نوشته ی 🔻هما پوراصفهانی در صفحه‌ای مجازی است که نوجوانان و جوانان زیادی را پای خود نشانده و آن ها را در رویاهای این دوران فرو برده است و سر آخر دست خالی برگردانده است. رمانی که با شیطنت های سه دختر شروع می شود. البته 🔺قرار نبود که آدم ها این قدر بی اخلاق باشند و زبانشان در هر دور چرخش یک دور به کلمات رکیک بچرخد که متاسفانه در این رمان و امثالش پر از حرفایی است که عرف جامعه به آن می گویند: فحش!! ❗️❗️چرا پور اصفهانی این قدر اصرار دارد که شخصیت های داستانی اش در حرف زدن بی پروا باشند و کلاس و فرهنگ و شخصیت را فقط در پول و پوشش زیبا و زندگی های گران قیمت بداند، نمیدانم. دختر و پسر شخصیت های رمان او فوق العاده زیبایند و پولدار، دخترانش هیچ ویژگی فرهنگی، روحی و اخلاقی و اجتماعی خاصی ندارند اما چنان محبوب القلوبند که انسان حسرت می خورد. پسرانش همه بسیار بداخلاقند تا جایی که در جای جای داستانش با زن عصبی رفتار می کنند و به قول خودش سگ دارند. هر چند او گاهی این حالت را غیرت می نامد. البته که معنی محبت و غیرت و فرهنگ و ادب و محبوبیت و مقبولیت در ادبیات داستانی امروز بسیار متفاوت شده است. رمان قرار نبود زندگی بی هدف دختری به نام ترسا ست که بزرگترین هدفش در دنیا، دکتر شدن است و حاضر است برای رسیدن به آن قید خانواده را بزند و به کانادا هم برود. حتی خودش هم نمی داند از رفتن چه می خواهد.‌‌‌‌ ازدواج صوری می کند و بقیه ی رمان، داستان این زندگی ست. 🔻هما پور اصفهانی در خلق صحنه های احساسی و خیالی بی پروا، خوب قلم می زند و این نقطه ضعف نوجوانان و جوانان است و همین هم است که طرفداران زیادی دارد و الا که رمان هایش در خواننده رشد و حرکت و تحول مثبتی ایجاد نمی کند. در جای جای داستانش می خوانی که دو هفته گذشت،یک ماه گذشت،… و یکهو صحنه حسی اش شروع می شود. کل زندگی ها می گذرد بی هیچ محتوایی و فقط لحظه های خاص یک خیال خوب پردازش می شود. @patogh_ketab_ardakan
🔴مراسم اهداء جوایز مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔸با حضور مسئولین شهرستان و نویسنده کتاب آرام جان جناب آقای محمد علی جعفری @patogh_ketab_ardakan
🔻جشن امضاء کتب آقای جعفری ⚠️با رعایت دستورالعمل های بهداشتی😷 @patogh_ketab_ardakan
💐 میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس، هشتمین امام و دهمین کشتی نجات، حضرت بر امام زمان عزیز و شما منتظران، تبریک و تهنیت باد. @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸️حقیقت پنهان، داستانی خاص و متفاوت را روایت می‌کند. پرندگان ابراهیم پس از بازگشت از دنیای مرگ، قلعه محافظان را بنا کرده‌اند. قلعه‌ای که وظیفه‌ای بزرگ و مهم بر دوش محافظان خود می‌گذارد: به چیزی دست پیدا کنند که آرزوی هر پرنده‌ای است. 🔻با این حال، بُرنا، قهرمان شجاع، باهوش و جسور داستان پر از ضعف است. او خودش را آماده کرده تا در آزمون نهایی قلعه محافظان قبول شود، اما قانون‌گریزی نقطه ضعف اصلی اوست. همه فهمیده‌اند او نسل شایسته‌ای برای جد بزرگش ارمیا نیست. 🔺️آغاز مأموریت‌های او برای پیدا کردن تخم حقیقت، او را وارد دنیایی پیچیده می‌کند. دنیایی شگفت که او را به برکه‌ای کوچک در صحرایی سوزان می‌برد. برکه‌ای دائمی که سایه خنک درختانش محل استراحت مسافران بوده است؛ برکه‌ای به نام غدیر خم. آشنایی او با پسری نوجوان، مأموریتش را پیچیده‌تر می‌کند. آیا او می‌تواند راز قتلی مرموز در قلعه محافظان را کشف کند؟ 🔹️این کتاب به قلم خانم فاطمه مسعودی نویسنده ی کتاب پرفروش می باشد که توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است. @patogh_ketab_ardakan
⁉️ سوال بسیاری از مخاطبان این است که اگر کتاب را داشته باشیم چطور می‌توانیم در مسابقه شرکت کنیم؟ 📚 برای شرکت در مسابقه شمسه باید کد شرکت در مسابقه را داشته باشید که در پرسشنامه درج شده و همراه با کتاب برای ثبت نام کنندگان ارسال می‌شود. 🔻در صورتی که از قبل کتاب را داشته‌اید و یا قبلاً آن را مطالعه کرده‌اید و نیازی به خرید مجدد کتاب ندارید، می‌توانید صرفاً کد شرکت در مسابقه را خریداری کنید و در مسابقه شرکت کنید. 🔺مبلغ هر کد شرکت در مسابقه 5 هزار تومان است و کافی است عدد 5 را به سامانه 1000900090001 پیامک کنید تا به کد شرکت در مسابقه دست پیدا کیند. 📍 @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸️کتاب حاضر دومین تجربه منثور ؛ شاعر و نویسنده توانمند کشورمان، پس از اثر موفق به حساب می‌آید. . 🔻«خال سیاه عربی» است؛ یک حج کاملا یهویی(!) و البته خاطره‌انگیز که نویسنده را دست به قلم می‌کند تا از خدایی بنویسد که از شناخته؛ تا خدایی که در این سفر نورانی می‌شناسد. @patogh_ketab_ardakan
📚 🔺️نویسنده، پس از بیان روایاتی شیرین از دوران کودکی و نوجوانی‌اش حول موضوع «شناخت » آرام آرام همچون رمانی پر کشش، روایت را ادامه داده و به سفر حج متصل نموده و حالا تازه اصل ماجرا آغاز می‌شود... . 🔸️ از نگاه یک نویسنده کنجکاو و تیزبین که هیچ حس خوب و حتی بدی را از خواننده دریغ نکرده است؛ از سوز زیارت تا روضه های زیارت مزار گمشده حضرت ... از شرایط اقتصادی و اجتماعی عربستان تا حس و حال راوی در حین انجام مناسک حج. 🔹️اصلا این کتاب نیاز به تعریف ندارد؛ خودتان باید بخوانید و بچشید لذتی را که در مطالعه هر صفحه و خط آن وجود دارد. @patogh_ketab_ardakan
📚 یک ضرب‌المثل انگلیسی می‌گوید «کلمه‌ها می‌توانند شما را بکشند.» «حرِّک زائر» داریم تا «حرِّک زائر»! یکی توی کربلا می‌شنوی و یکی توی بقیع. آن حرِّک‌ها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرّک‌ها برای این است که غربت‌افزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوب‌پَر لطيف و رنگی آرام بزند روی شانه‌ات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرِّک زائر» و بزند زیر دوربینت. @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸من میگم اگر را خواندید و لذت بردید، این کتاب رو به هیچ عنوان از دست ندید.😎 🌃»، روایت زیبایی از یک تحول تدریجی است. 💠روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و نعمت زندگی در توکیو را برای رسیدن به حقیقت رها می‌کند و تن به سفر می‌دهد. قصه‌ای که شاید خیلی‌هایمان باورش نکنیم، اما راست و درست است. 🔺در دوراهی‌هایی هست که انتخابی سخت را سر راهت قرار می‌دهد. انتخاب درست، نتیجه‌اش تولد دوباره است. 🔹اگر شما هم از آن دسته آدم‌هایی هستید که ذهنتان پر از سوال است و دنبال جوابی برای سوال‌هایتان می‌گردید این کتاب می‌تواند انتخاب خوبی باشد! داستان و سفری به اندازه کیلومترهای بین و @patogh_ketab_ardakan
📚 با توی دانشگاه آشنا شدم. دختری و افاده‌ای بود که چشم همه دنبالش بود. اما او به کسی توجه نمی‌کرد و طوری توی دانشگاه راه می‌رفت که انگار آنجا ملک شخصی پدرش است. حس می‌کردم چقدر خوشبخت است. آن هم در روزهایی که من دچار افسردگی و دلمردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگر مثل او  لباس‌ بپوشم حس بهتری پیدا می کنم. ساعتش را که دیگر نگو... معمولاً آستین کوتاه می‌پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند. این شد که افتادم به خرید لباس‌های مارک و معروف. اولش حتی مغازه‌هاشان را بلد نبودم... @patogh_ketab_ardakan