eitaa logo
کتاب یار
914 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
مثنوی-معنوی-جلال-الدین-مولوی-به-تصحیح-توفیق-سبحانی.pdf
25.3M
📥 📔 مثنوی معنوی 🖌 نویسنده: جلال الدین محمد مولوی ✍ به کوشش دکتر توفیق سبحانی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ عزیز من! "زندگی بدون روزهای بد نمی‌شود" بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم اما روزهای بد، همچون برگ‌های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می‌ریزند و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می‌شکند! و درخت استوار و مقاوم برجای می‌ماند. عزیز من! برگ‌های پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...  📓 ✍🏻 ‎‌🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: دوم هیئت محله ما بیست سال سابقه دارد، ولی تا حالا باعث نشده یک عرق خور توبه کند. بیست سال رفتم هیئت، ولی چیزی از امام حسین حالی‌ام نشد. من تا آن زمان زیاد عزاداری ندیده بودم. مراسم سینه زنی هم فقط گاهی در تلویزیون دیده بودم، بعضی وقتها هم که می‌رفتیم امامزاده صالح، آنجا می‌دیدم. هیئت محله‌مان فقط علامت کشی و کتونی بازی و به رخ کشیدن تریپ بود. سینه زنی واقعی را فقط در هیئت علمدار دیدم. خلاصه با ممد حسین و رفقای کار درستش دم خور شدم و پایم به هیئت باز شد. خدا خیرشان بدهد. لنگه ممد حسین توی ایران پیدا نمی‌شود، آدم همه چیز تمامی بود، یک تنه همه را اداره می‌کرد؛ تزئینات و تبلیغات و تدارکات، اگر هم کسی لایی می‌کشید، خودش می‌آمد جای او می‌ایستاد و خدمت می‌کرد. الحق که کباده این کار را بی‌گله و شکایت به دوش می‌کشید و دم نمی‌زد. آدم مثل چاله می‌ماند دیگر. ممد حسین بیل اول را که ریخت، هوا خواهش شدم. از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباس پوشیدنم مثل سابق است او تیپ خودش را می‌زد، من هم تیپ خودم. وقتی شیش جیب می‌پوشید، دل و روحم را می برد، لاتی بود، ولی یقه آخوندی‌اش توی کتم نمی‌رفت، با آن موتور جنگی‌اش! انگار جنگ تحمیلی است. قار قار قار می‌چرخید دور دانشگاه. منم تیپم تریپ زرنگی بود. توی محله‌های پایین شهر تهران یا جاهای خلاف، تریپ می‌زنند به اسم زرنگی؛ کتانی ZX، تی شرت، شلوار بگ و موی بوکسوری و ... . از ممد حسین بیشتر چیزهای باطنی درس گرفتم. حالی‌ام شد شهدا زنده‌اند. با آنها می‌شود حرف زد، یا درددل کرد، یا اینکه می‌شود چیزی از آنها خواست. عشق شهدا بود. ناغافل ما را هم دنبال خودش می‌کشاند. هر وقت می‌آمد معراج شهدای دانشگاه، می‌رفت روی قبرها چفیه می‌مالید، می‌بوسیدشان، بهشان عطر و گلاب می‌زد. شهید گمنام آورده بودند هیئت علمدار، خیلی عزاداری کردند. الحق شب قشنگی بود، کلی صفا کردیم. ممد حسین بعد از هیئت باز هم گریه می‌کرد و روضه می‌خواند و حرف می‌زد. همه را ریخت به هم. هیئت تمام شده و بچه‌ها اکثرا رفته بودند، ولی باز گروهی ول کن قصه نبودند. آن موقعی که هیچ کس نمی‌دانست سوریه کجاست، می‌رفت آنجا می‌جنگید به این امید که شهید شود، با این دیوانه بازی‌هایش، دم خوری با شهدا را به من سرمشق می‌داد. کلی احترام به خانواده را یاد گرفتم در این مسیر. احترام به هیئت و کسانی که پا می‌گذارند به آنجا. اینکه سرت را بیندازی پایین و کار خودت را انجام دهی. هیئت امام حسین باید بهترین غذا و بهترین تزئینات را داشته باشد و خلاصه که همه چیزش تک باشد. ناخواسته از این‌ها خط می‌گرفتم. با سبک و مرام هیئت علمدار صفا می‌کردم. خیلی از یزدی‌های دیگر هم بودند که این سبک را دوست داشتند. همین که روضه تمام می‌شد، اول زمینه می‌خواندند، بعد واحد یک و دو و شور. خلاصه اینکه به هوای حرف ممد حسین، محرم آن سال رفتم هیئت علمدار و با آنها چفت شدم. آنجا مداحی می‌کرد، بنیان را طوری گذاشته بود که وسط روضه‌هایش از یاران و خانوادۂ امام حسین ‎تعریف می‌کرد. برایم شنیدنی بود. می‌آمدم بیرون پرس و جو می‌کردم. از این و آن می‌پرسیدم که قصه چه بوده؟ به مرور، طالب این قصه‌ها شدم و فهمیدم که اصلا دین چیست! هر شب می‌رفتم آنجا و بیشتر مشتاق می‌شدم به شنیدن. آرام آرام کاکلم به هیئت گره خورد. می‌دیدم ممد حسین امام حسین را باور دارد. لقلقه زبانش نبود. وقتی می‌گفت که زینب توی گودی ایستاده و دارد می‌گوید: «قتلوک ذبحوک» این‌ها را باور می‌کرد. نمی‌فهمیدم چه می‌گوید، ولی می‌سوختم خودش عربی بلد بود، گاهی اوقات این کلمات را در سینه زنی به کار می‌برد و گریه می‌کرد. فیلم، بازی نمی‌کرد، باور داشت همه چیز را و به آنها هم عمل کرد یک بار تاسوعا، عاشورا ماندم یزد. ممد حسین هم از سوریه آمده بود و یک طور خاص عزاداری می‌کرد. کلا ده نفر بودیم جمع شدیم توی یک خانه. دیوانه می‌شدم وقتی می‌خواند، دل پاکی داشت و اشکی روان. در روضه، حرف‌های دلی می‌زد، قسمت‌هایی از مقتل را می‌خواند. یادم است «سیاه پوشان» بود، یک روز قبل از محرم. آمد روضه بخواند، برگشت همان اول بسم الله گفت: «بچه‌ها محرم اومد!»‎ همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه. خیلی حال کردم با این یک جمله. در روضه خیلی خوب آه می‌کشید، آن آه کشیدن‌ها را با هیچ چیز عوض نمی‌کردم‌. می‌خواند: «حسین،آه!» خیلی دوست داشتم این کلمه‌اش را. این کلمه را که می‌گفت دیوانه می‌شدم. یواش یواش حالی‌ام شد فازی که در هیئت هست، هیچ جا پیدا نمی‌شود. هیئت روح را پرورش می‌دهد و آدم را سبک می‌کند و باعث می‌شود خوب زندگی کنی. سرت را بالا بگیری و بگویی: «من نوکرم، ولی افتخار می‌کنم به این نوکری.» حالش تمام شدنی نیست وآدم را شاداب می‌کند. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
yek aye yek ghese 52.mp3
3.71M
🎧 گـوش کنیـد 🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ 🎙 باصدای: مریم نشیبا 🌀 قسمت پنجاه‌ودوم 📜سوره مبارکه هود آیه ۱۱۴ 🔸...إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ... 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔘 امام باقر علیه السلام: إذا وَقَعَ أمرُنا وجاءَ مَهدِيُّنا كانَ الرَّجُلُ مِن شيعَتِنا أجرأَ مِن لَيثٍ وأمضى مِن سِنانٍ يَطَأُ عَدُوَّنا بِرِجلَيهِ وَيضرِبُهُ بِكَفَّيهِ وذلِكَ عِندَ نُزولِ رَحمَةِ اللّهِ وفَرَجِهِ عَلَى العِبادِ. 🌺هرگاه زمام امور به دست ما بيفتد و مهدى ما بيايد، هر يك از شيعيان ما، كارى‌تر از شير و برنده‌تر از شمشير خواهند شد. دشمنان ما را به زير پا مى‌گذارند و با دست آنان را مى‌كوبند. و اين، هنگامى است رحمت خداوند فرود آيد و بر بندگانش گشايش خدا نازل شود. 📚 : ص ٤٤ 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
نمونه‌سوالات دروس عمومی (تالیفی).pdf
9.84M
📥 📔 2000 سوال آزمون استخدامی به همراه پاسخنامه تستی و تشریحی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@Academic_Library.pdf
5.29M
📥 📔 اقتصاد سیاسی به زبان ساده 🖌 نویسنده: محمد رضا قربانی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@BookTop-سه کتاب.pdf
3.78M
📥 📔 سه کتاب 🖌 نویسنده: زویا پیرزاد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ناتوانی های یادگیری - عصمت دانش.pdf
22.48M
📥 📔 ناتوانی یادگیری 🖌 نویسنده: عصمت دانش 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا