yek aye yek ghese 52.mp3
3.71M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی
یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ
🎙 باصدای: مریم نشیبا
🌀 قسمت پنجاهودوم
📜سوره مبارکه هود آیه ۱۱۴
🔸...إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ...
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#حدیث_روز
🔘 امام باقر علیه السلام:
إذا وَقَعَ أمرُنا وجاءَ مَهدِيُّنا كانَ الرَّجُلُ مِن شيعَتِنا أجرأَ مِن لَيثٍ وأمضى مِن سِنانٍ يَطَأُ عَدُوَّنا بِرِجلَيهِ وَيضرِبُهُ بِكَفَّيهِ وذلِكَ عِندَ نُزولِ رَحمَةِ اللّهِ وفَرَجِهِ عَلَى العِبادِ.
🌺هرگاه زمام امور به دست ما بيفتد و مهدى ما بيايد، هر يك از شيعيان ما، كارىتر از شير و برندهتر از شمشير خواهند شد.
دشمنان ما را به زير پا مىگذارند و با دست آنان را مىكوبند. و اين، هنگامى است رحمت خداوند فرود آيد و بر بندگانش گشايش خدا نازل شود.
📚 #بصائرالدرجات: ص ٤٤
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
نمونهسوالات دروس عمومی (تالیفی).pdf
9.84M
📥 #دانلود_کتاب
📔 2000 سوال آزمون استخدامی به همراه پاسخنامه تستی و تشریحی
#استخدامی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@Academic_Library.pdf
5.29M
📥 #دانلود_کتاب
📔 اقتصاد سیاسی به زبان ساده
🖌 نویسنده: محمد رضا قربانی
#اقتصاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1_1655275151.mp3
18.6M
🔈 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 1⃣2⃣
✅ پرسش و پاسخ _ بخش پنجم
* آیا همه مشکلات ما، اقتصادی است؟
* در مسیریم یا در مقصد؟
* در مورد دشمنان هم انصاف داشته باشید.
* سنگینترین تهدید قرآن خطاب به کیست؟
* مبنای کار ما حجت است.
* اقسام صدقه
* بلاهای معلق و بلاهایی که برای ما نوشتند.
* همه اتفاقاتی که برایم افتاد، تفسیر آیات قرآن بود.
* ادراکاتی که پیوست دیدن ها می شود.
* تنوع فهم یک حقیقیت
* صورتها، رهزن نباشد.
* جز خدا نباید چشمت را پر کند.
* عامل چشم زخم؟
* نعماتی را که خدا داده در چشم دیگران فرو نکن.
* اثرات حج حتی برای دشمنان اهل بیت
#شنود
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
🕰 #یک_دقیقه_مطالعه
🔘 علامت گذاری کردن و تاثیر شگفت انگیز آن در مطالعه فعال
👩🏫 بسیاری از ما ساعتها وقت خود را صرف مطالعه یک مطلب درسی میکنیم اما در نهایت میبینیم که چیز زیادی از آن را به یاد نداریم.
🌱دلیل اصلی آن این است که ما با مطالعه فعال آشنایی نداریم و نمیدانیم که چگونه باید از ابزارهای مختلف در حین مطالعه بهره برد.
🤓مطالعه فعال به این معناست که ما در حین مطالعه تنها یک خواننده نباشیم و سعی کنیم تا از تمام مهارتها و فنونی که در مورد مطالعه بلد هستیم بهره ببریم.
🖍استفاده از ماژیک علامت زن بدون شک یکی از بهترین روشها میباشد.
👈فراموش نکنید که هنگام استفاده از این ماژیکها فقط کلمات کلیدی را علامتگذاری کنید و تمام متن را رنگ آمیزی نکنید.
⏱ این کار حتی به شما کمک میکند که هنگام خلاصهنویسی هم در وقت خود صرفهجویی کرده و از همان کلمات کلیدی که قبلا علامت زدید استفاده کنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: سوم
من خودم از بچگی امام حسین را خیلی دوست داشتم، چون هر چیزی از او میخواستم، به من میداد. تا بزرگ شدم هم ارادت داشتم به ایشان، ولی ایمانم ضعیف بود.
تازه میفهمیدم چه اتفاقاتی برای امام حسین افتاده و چه ظلمهایی به او شده است. درک کردم همه اینها را و فهمیدم آدم نباید این خبط و خطاها را بکند. فهمیدم درست زندگی کردن چیز دیگری است، فهمیدم نماز خواندن لذت میدهد به انسان. دیگر نمه نمه آمدم به راه قلباً دوست داشتم این وادی را.
روضه حضرت رقیهای را اولین بار در هیئت علمدار شنیدم، تکانم داد. انگار درکش میکردم اینکه یک بچه سه ساله این همه سختی بکشد، آن هم دختر؛ به حرف هم ساده نبود، گریه کردم. حالم گرفته شد برای این همه ظلمی که به امام حسین شده. کلاً روی حضرت رقیه و حضرت زينب حساس شدم. وقتی بچههای این خانم شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد که برادرش شرمنده نشود برای یک زن خیلی سخت است تحمل این همه عذاب. حضرت زینب این همه غم را تنهایی کشیده، از پدر و مادر تا اولاد خودش.
خوب یادم هست ممد حسین میگفت که سه جا دشمن به سپاه امام حسین گفت: «ای والله!»؛ یک جا درباره بچههای حضرت زینب با لهجه عربی هم میگفت ای والله.
از صفای با حر که نگو! شرمنده شده بود. قصهاش قشنگ بود. اینکه کفش انداخت دور گردن و آمد. من غرور داشتم و از این کارها نمیکردم. فقط همیشه در سینهزنی نگاه میکردم به سقف و میگفتم که این عزاداری را از من قبول کنید.
بعضی وقتها حال و روزم به هم میریخت، میزدم به صورتم. دلم به حال خودم میسوخت. به حال اطرافیانم به ممد حسین حسودیام میشد. میگفتم: «خوش به حال امام حسین که همچین نوکرهایی داره. هیچ وقت نمیشه یه روز برسه که ما نوکر این مدلی در خونه امام حسین بشیم».
بیش
از این کاری نمیکردم. یاد گرفته بودم با آنها چطور سینه بزنم. مثل عربها خم میشدند. اذن میگرفتند و بلند میشدند، میزدند روی سینه.
بیشتر آدمها وقتی صدای ممد حسین را میشنیدند، میگفتند که صدایش اگزوزی است. راست هم میگفتند، بعضی وقتها در شور اصلا معلوم نبود چه میخواند! ولی صفایی داشت. مخصوصاً با واحدش. بی شیله پیله میخواند. یک جاهایی واقعاً از خود بیخود میشد و هیچ کس هیچ چیز نمیفهمید.
«ببین داداش! من اون قدر هم گنده نیستم. توی کتابت گندهمون نکنی! استیل و حرف زدنم این طوریه. دو خط بیشتر ننویس. بنویس یک آدم از خدا بیخبری بود که آمد در این خانه؛ نوکر شد و رفت.»
ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
داستان ۲
سیگاریام. پدرم هم میداند. ده نفر به من گفته بودند: «دور و بر هیئت سیگار نکش!» سریع دهان به دهان میشدیم اصلا گوشم بدهکار این حرفها نبود. یک بار دم در هیئت تا آمدم سیگارم را آتش بزنم دم گوشم گفت: «میخوای بکشی بکش، ولی غلاف بکش!» مثل آقایش کم حرف بود. حرف نمیزد، ولی اگر میزد، خوب میزد. کاری کرد میرفتم یک کوچه آن طرفتر سیگار میکشیدم که وقتی میروم هیئت، دهانم بو ندهد. راحتت کنم؟! جزو بچههای بدقلق بودم؛ سیستم اراذلی با هیئت رفت و آمد داشتم ولی با بچههای آنجا چطور بگویم جور نبودم. آبمان توی یک جو
نمیرفت ولی همیشه درد دلم با ممد حسین بود. زمانی توی تدارکات هیئت بودم. بهش میگفتم که بچهها میگویند: «غذا کمه، مشکل داره.» همیشه حرفش این بود: «واسه کی کار میکنی؟» میگفتم: «امام حسین» میگفت: «پس
حرفها رو بیخیال، کار خودت رو بکن، جوابش با امام حسین.»
یک بار ایام محرم دعوایم شد. میخواستم بیایم تهران. سوار قطار شده بودم که زنگ زد. پرسید: «کجایی؟» گفتم: «توکوپه قطار.» گفت: «داداش کجا میخوای بری؟ ما توی هیئت به تو نیاز داریم... حالا میخوای بری با خودت!»
برگشتم دودو تا چهار تا کردم. اگر پیاده میشدم بلیت قطار سوخته بود. برای یک دانشجو هم خیلی سخت بود مفتی مفتی از خیر بلیت قطارش بگذرد. خلاصه پیاده شدم و رفتم هیئت تا من را دید، گفت: «میدونستم بر میگردی!» خدایی آدمی بود که نمیشد بهش «نه» بگویی. رفتارش طوری بود که آدم حال میکرد با او رفاقت کند. شاید اگر آن لحظه پدرم میگفت که پیاده شو و بیا، پیاده نمیشدم.
یکی بود مثل خودمان. پایش میافتاد شاید چهار تا فحش هم از ما بیشتر بلد بود، ولی فرقش این بود؛ استخوانش را جلوی خانه خوب کسی پیدا کرده بود.
نقش رهبری هم داشت به تمام معنا همه را جمع میکرد. آدم نمیتوانست فکرش را بکند. ما را کنار اسم و رسم دارها مینشاند. آنها حزب اللهی و ماها دنبال خنده، دنبال همه چیز بودیم، بغلش امام حسین هم بود. من میخواهم چهار تا رفیق را با هم ببرم، بیرون چهار تا هم شکل گلچین میکنم. ممدحسین این جوری نبود، پنج فرقه آدم را باهم میبرد بیرون.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈