فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻⃘⃕࿇؛﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
#درس_اخلاق_رهبر
🔘 دل خیرخواه، رفتار مهربان:
🌺 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): اِرْحَمْ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ يَرْحَمْكَ مَنْ فِي اَلسَّمَاءِ.
به اهل زمين رحم كن تا اهل آسمان بتو رحم كنند.
◾️ شرح حدیث:
چه کنیم که در فهم مفهوم ترحم اشتباه نکنیم؟
«حضرت میفرمایند: به مردم رحم کنید تا خدا به شما رحم کند.»
رحم به مردم به معنای این است که در دل نسبت آنها خیرخواه باشید، در عمل هم نسبت به آنها ترحمآمیز، مهربانانه و با رحمت برخورد کنید.
۱۳۹۲/۷/۱۸- رهبر انقلاب
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
کتاب_حقوق_جزای_اختصاصی_1_جرایم_علیه_اشخاص.pdf
19.46M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جرایم علیه اشخاص
🖌 نویسنده: حسین میر محمد صاقی
#حقوقی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب_حقوق_جزای_اختصاصی3_جرائم_علیه.pdf
16.03M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی
🖌 نویسنده: حسین میر محمد صاقی
#حقوقی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مثنوی-معنوی-جلال-الدین-مولوی-به-تصحیح-توفیق-سبحانی.pdf
25.3M
📥 #دانلود_کتاب
📔 مثنوی معنوی
🖌 نویسنده: جلال الدین محمد مولوی
✍ به کوشش دکتر توفیق سبحانی
#ادبیات
#نثر_کهن
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ
#یک_جرعه_کتاب
عزیز من!
"زندگی بدون روزهای بد نمیشود"
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم
اما روزهای بد، همچون برگهای پاییزی، باور کن که شتابان فرو میریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکند!
و درخت استوار و مقاوم برجای میماند.
عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...
📓 #چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: دوم
هیئت محله ما بیست سال سابقه دارد، ولی تا حالا باعث نشده یک عرق خور توبه کند. بیست سال رفتم هیئت، ولی چیزی از امام حسین حالیام نشد. من تا آن زمان زیاد عزاداری ندیده بودم. مراسم سینه زنی هم فقط گاهی در تلویزیون دیده بودم، بعضی وقتها هم که میرفتیم امامزاده صالح، آنجا میدیدم.
هیئت محلهمان فقط علامت کشی و کتونی بازی و به رخ کشیدن تریپ بود. سینه زنی واقعی را فقط در هیئت علمدار دیدم. خلاصه با ممد حسین و رفقای کار درستش دم خور شدم و پایم به هیئت باز شد.
خدا خیرشان بدهد. لنگه ممد حسین توی ایران پیدا نمیشود، آدم همه چیز تمامی بود، یک تنه همه را اداره میکرد؛ تزئینات و تبلیغات و تدارکات، اگر هم کسی لایی میکشید، خودش میآمد جای او میایستاد و خدمت میکرد.
الحق که کباده این کار را بیگله و شکایت به دوش میکشید و دم نمیزد. آدم مثل چاله میماند دیگر. ممد حسین بیل اول را که ریخت، هوا خواهش شدم.
از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباس پوشیدنم مثل سابق است او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خودم. وقتی شیش جیب میپوشید، دل و روحم را می برد، لاتی بود، ولی یقه آخوندیاش توی کتم نمیرفت، با آن موتور جنگیاش! انگار جنگ تحمیلی است. قار قار قار میچرخید دور دانشگاه.
منم تیپم تریپ زرنگی بود. توی محلههای پایین شهر تهران یا جاهای خلاف، تریپ میزنند به اسم زرنگی؛ کتانی ZX، تی شرت، شلوار بگ و موی بوکسوری و ... .
از ممد حسین بیشتر چیزهای باطنی درس گرفتم. حالیام شد شهدا زندهاند. با آنها میشود حرف زد، یا درددل کرد، یا اینکه میشود چیزی از آنها خواست. عشق شهدا بود. ناغافل ما را هم دنبال خودش میکشاند.
هر وقت میآمد معراج شهدای دانشگاه، میرفت روی قبرها چفیه میمالید، میبوسیدشان، بهشان عطر و گلاب میزد.
شهید گمنام آورده بودند هیئت علمدار، خیلی عزاداری کردند. الحق شب قشنگی بود، کلی صفا کردیم. ممد حسین بعد از هیئت باز هم گریه میکرد و روضه میخواند و حرف میزد. همه را ریخت به هم. هیئت تمام شده و بچهها اکثرا رفته بودند، ولی باز گروهی ول کن قصه نبودند.
آن موقعی که هیچ کس نمیدانست سوریه کجاست، میرفت آنجا میجنگید به این امید که شهید شود، با این دیوانه بازیهایش، دم خوری با شهدا را به من سرمشق میداد.
کلی احترام به خانواده را یاد گرفتم در این مسیر. احترام به هیئت و کسانی که پا میگذارند به آنجا. اینکه سرت را بیندازی پایین و کار خودت را انجام دهی. هیئت امام حسین باید بهترین غذا و بهترین تزئینات را داشته باشد و خلاصه که همه چیزش تک باشد.
ناخواسته از اینها خط میگرفتم. با سبک و مرام هیئت علمدار صفا میکردم.
خیلی از یزدیهای دیگر هم بودند که این سبک را دوست داشتند. همین که روضه تمام میشد، اول زمینه میخواندند، بعد واحد یک و دو و شور.
خلاصه اینکه به هوای حرف ممد حسین، محرم آن سال رفتم هیئت علمدار و با آنها چفت شدم. آنجا مداحی میکرد، بنیان را طوری گذاشته بود که وسط روضههایش از یاران و خانوادۂ امام حسین تعریف میکرد. برایم شنیدنی بود. میآمدم بیرون پرس و جو میکردم. از این و آن میپرسیدم که قصه چه بوده؟ به مرور، طالب این قصهها شدم و فهمیدم که اصلا دین چیست!
هر شب میرفتم آنجا و بیشتر مشتاق میشدم به شنیدن. آرام آرام کاکلم به هیئت گره خورد.
میدیدم ممد حسین امام حسین را باور دارد. لقلقه زبانش نبود.
وقتی میگفت که زینب توی گودی ایستاده و دارد میگوید:
«قتلوک ذبحوک» اینها را باور میکرد. نمیفهمیدم چه میگوید، ولی میسوختم خودش عربی بلد بود، گاهی اوقات این کلمات را در سینه زنی به کار میبرد و گریه میکرد. فیلم، بازی نمیکرد، باور داشت همه چیز را و به آنها هم عمل کرد یک بار تاسوعا، عاشورا ماندم یزد. ممد حسین هم از سوریه آمده بود و یک طور خاص عزاداری میکرد. کلا ده نفر بودیم جمع شدیم توی یک خانه. دیوانه میشدم وقتی میخواند، دل پاکی داشت و اشکی روان. در روضه، حرفهای دلی میزد، قسمتهایی از مقتل را میخواند.
یادم است «سیاه پوشان» بود، یک روز قبل از محرم. آمد روضه بخواند، برگشت همان اول بسم الله گفت: «بچهها محرم اومد!» همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه. خیلی حال کردم با این یک جمله.
در روضه خیلی خوب آه میکشید، آن آه کشیدنها را با هیچ چیز عوض نمیکردم. میخواند: «حسین،آه!» خیلی دوست داشتم این کلمهاش را. این کلمه را که میگفت دیوانه میشدم.
یواش یواش حالیام شد فازی که در هیئت هست، هیچ جا پیدا نمیشود. هیئت روح را پرورش میدهد و آدم را سبک میکند و باعث میشود خوب زندگی کنی. سرت را بالا بگیری و بگویی: «من نوکرم، ولی افتخار میکنم به این نوکری.» حالش تمام شدنی نیست وآدم را شاداب میکند.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
yek aye yek ghese 52.mp3
3.71M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی
یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ
🎙 باصدای: مریم نشیبا
🌀 قسمت پنجاهودوم
📜سوره مبارکه هود آیه ۱۱۴
🔸...إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ...
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#حدیث_روز
🔘 امام باقر علیه السلام:
إذا وَقَعَ أمرُنا وجاءَ مَهدِيُّنا كانَ الرَّجُلُ مِن شيعَتِنا أجرأَ مِن لَيثٍ وأمضى مِن سِنانٍ يَطَأُ عَدُوَّنا بِرِجلَيهِ وَيضرِبُهُ بِكَفَّيهِ وذلِكَ عِندَ نُزولِ رَحمَةِ اللّهِ وفَرَجِهِ عَلَى العِبادِ.
🌺هرگاه زمام امور به دست ما بيفتد و مهدى ما بيايد، هر يك از شيعيان ما، كارىتر از شير و برندهتر از شمشير خواهند شد.
دشمنان ما را به زير پا مىگذارند و با دست آنان را مىكوبند. و اين، هنگامى است رحمت خداوند فرود آيد و بر بندگانش گشايش خدا نازل شود.
📚 #بصائرالدرجات: ص ٤٤
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
نمونهسوالات دروس عمومی (تالیفی).pdf
9.84M
📥 #دانلود_کتاب
📔 2000 سوال آزمون استخدامی به همراه پاسخنامه تستی و تشریحی
#استخدامی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@Academic_Library.pdf
5.29M
📥 #دانلود_کتاب
📔 اقتصاد سیاسی به زبان ساده
🖌 نویسنده: محمد رضا قربانی
#اقتصاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1_1655275151.mp3
18.6M
🔈 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 1⃣2⃣
✅ پرسش و پاسخ _ بخش پنجم
* آیا همه مشکلات ما، اقتصادی است؟
* در مسیریم یا در مقصد؟
* در مورد دشمنان هم انصاف داشته باشید.
* سنگینترین تهدید قرآن خطاب به کیست؟
* مبنای کار ما حجت است.
* اقسام صدقه
* بلاهای معلق و بلاهایی که برای ما نوشتند.
* همه اتفاقاتی که برایم افتاد، تفسیر آیات قرآن بود.
* ادراکاتی که پیوست دیدن ها می شود.
* تنوع فهم یک حقیقیت
* صورتها، رهزن نباشد.
* جز خدا نباید چشمت را پر کند.
* عامل چشم زخم؟
* نعماتی را که خدا داده در چشم دیگران فرو نکن.
* اثرات حج حتی برای دشمنان اهل بیت
#شنود
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
🕰 #یک_دقیقه_مطالعه
🔘 علامت گذاری کردن و تاثیر شگفت انگیز آن در مطالعه فعال
👩🏫 بسیاری از ما ساعتها وقت خود را صرف مطالعه یک مطلب درسی میکنیم اما در نهایت میبینیم که چیز زیادی از آن را به یاد نداریم.
🌱دلیل اصلی آن این است که ما با مطالعه فعال آشنایی نداریم و نمیدانیم که چگونه باید از ابزارهای مختلف در حین مطالعه بهره برد.
🤓مطالعه فعال به این معناست که ما در حین مطالعه تنها یک خواننده نباشیم و سعی کنیم تا از تمام مهارتها و فنونی که در مورد مطالعه بلد هستیم بهره ببریم.
🖍استفاده از ماژیک علامت زن بدون شک یکی از بهترین روشها میباشد.
👈فراموش نکنید که هنگام استفاده از این ماژیکها فقط کلمات کلیدی را علامتگذاری کنید و تمام متن را رنگ آمیزی نکنید.
⏱ این کار حتی به شما کمک میکند که هنگام خلاصهنویسی هم در وقت خود صرفهجویی کرده و از همان کلمات کلیدی که قبلا علامت زدید استفاده کنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: سوم
من خودم از بچگی امام حسین را خیلی دوست داشتم، چون هر چیزی از او میخواستم، به من میداد. تا بزرگ شدم هم ارادت داشتم به ایشان، ولی ایمانم ضعیف بود.
تازه میفهمیدم چه اتفاقاتی برای امام حسین افتاده و چه ظلمهایی به او شده است. درک کردم همه اینها را و فهمیدم آدم نباید این خبط و خطاها را بکند. فهمیدم درست زندگی کردن چیز دیگری است، فهمیدم نماز خواندن لذت میدهد به انسان. دیگر نمه نمه آمدم به راه قلباً دوست داشتم این وادی را.
روضه حضرت رقیهای را اولین بار در هیئت علمدار شنیدم، تکانم داد. انگار درکش میکردم اینکه یک بچه سه ساله این همه سختی بکشد، آن هم دختر؛ به حرف هم ساده نبود، گریه کردم. حالم گرفته شد برای این همه ظلمی که به امام حسین شده. کلاً روی حضرت رقیه و حضرت زينب حساس شدم. وقتی بچههای این خانم شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد که برادرش شرمنده نشود برای یک زن خیلی سخت است تحمل این همه عذاب. حضرت زینب این همه غم را تنهایی کشیده، از پدر و مادر تا اولاد خودش.
خوب یادم هست ممد حسین میگفت که سه جا دشمن به سپاه امام حسین گفت: «ای والله!»؛ یک جا درباره بچههای حضرت زینب با لهجه عربی هم میگفت ای والله.
از صفای با حر که نگو! شرمنده شده بود. قصهاش قشنگ بود. اینکه کفش انداخت دور گردن و آمد. من غرور داشتم و از این کارها نمیکردم. فقط همیشه در سینهزنی نگاه میکردم به سقف و میگفتم که این عزاداری را از من قبول کنید.
بعضی وقتها حال و روزم به هم میریخت، میزدم به صورتم. دلم به حال خودم میسوخت. به حال اطرافیانم به ممد حسین حسودیام میشد. میگفتم: «خوش به حال امام حسین که همچین نوکرهایی داره. هیچ وقت نمیشه یه روز برسه که ما نوکر این مدلی در خونه امام حسین بشیم».
بیش
از این کاری نمیکردم. یاد گرفته بودم با آنها چطور سینه بزنم. مثل عربها خم میشدند. اذن میگرفتند و بلند میشدند، میزدند روی سینه.
بیشتر آدمها وقتی صدای ممد حسین را میشنیدند، میگفتند که صدایش اگزوزی است. راست هم میگفتند، بعضی وقتها در شور اصلا معلوم نبود چه میخواند! ولی صفایی داشت. مخصوصاً با واحدش. بی شیله پیله میخواند. یک جاهایی واقعاً از خود بیخود میشد و هیچ کس هیچ چیز نمیفهمید.
«ببین داداش! من اون قدر هم گنده نیستم. توی کتابت گندهمون نکنی! استیل و حرف زدنم این طوریه. دو خط بیشتر ننویس. بنویس یک آدم از خدا بیخبری بود که آمد در این خانه؛ نوکر شد و رفت.»
ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
داستان ۲
سیگاریام. پدرم هم میداند. ده نفر به من گفته بودند: «دور و بر هیئت سیگار نکش!» سریع دهان به دهان میشدیم اصلا گوشم بدهکار این حرفها نبود. یک بار دم در هیئت تا آمدم سیگارم را آتش بزنم دم گوشم گفت: «میخوای بکشی بکش، ولی غلاف بکش!» مثل آقایش کم حرف بود. حرف نمیزد، ولی اگر میزد، خوب میزد. کاری کرد میرفتم یک کوچه آن طرفتر سیگار میکشیدم که وقتی میروم هیئت، دهانم بو ندهد. راحتت کنم؟! جزو بچههای بدقلق بودم؛ سیستم اراذلی با هیئت رفت و آمد داشتم ولی با بچههای آنجا چطور بگویم جور نبودم. آبمان توی یک جو
نمیرفت ولی همیشه درد دلم با ممد حسین بود. زمانی توی تدارکات هیئت بودم. بهش میگفتم که بچهها میگویند: «غذا کمه، مشکل داره.» همیشه حرفش این بود: «واسه کی کار میکنی؟» میگفتم: «امام حسین» میگفت: «پس
حرفها رو بیخیال، کار خودت رو بکن، جوابش با امام حسین.»
یک بار ایام محرم دعوایم شد. میخواستم بیایم تهران. سوار قطار شده بودم که زنگ زد. پرسید: «کجایی؟» گفتم: «توکوپه قطار.» گفت: «داداش کجا میخوای بری؟ ما توی هیئت به تو نیاز داریم... حالا میخوای بری با خودت!»
برگشتم دودو تا چهار تا کردم. اگر پیاده میشدم بلیت قطار سوخته بود. برای یک دانشجو هم خیلی سخت بود مفتی مفتی از خیر بلیت قطارش بگذرد. خلاصه پیاده شدم و رفتم هیئت تا من را دید، گفت: «میدونستم بر میگردی!» خدایی آدمی بود که نمیشد بهش «نه» بگویی. رفتارش طوری بود که آدم حال میکرد با او رفاقت کند. شاید اگر آن لحظه پدرم میگفت که پیاده شو و بیا، پیاده نمیشدم.
یکی بود مثل خودمان. پایش میافتاد شاید چهار تا فحش هم از ما بیشتر بلد بود، ولی فرقش این بود؛ استخوانش را جلوی خانه خوب کسی پیدا کرده بود.
نقش رهبری هم داشت به تمام معنا همه را جمع میکرد. آدم نمیتوانست فکرش را بکند. ما را کنار اسم و رسم دارها مینشاند. آنها حزب اللهی و ماها دنبال خنده، دنبال همه چیز بودیم، بغلش امام حسین هم بود. من میخواهم چهار تا رفیق را با هم ببرم، بیرون چهار تا هم شکل گلچین میکنم. ممدحسین این جوری نبود، پنج فرقه آدم را باهم میبرد بیرون.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
yek aye yek ghese 53.mp3
3.61M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی
یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ
🎙 باصدای: مریم نشیبا
🌀 قسمت پنجاهوسوم
📜سوره مبارکه قصص آیه ۸۴
🔹مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#نهج_البلاغه
حکمت 4⃣2⃣: ارزش رفع غم و اندوه از مردم
🌼وَ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.
🌼 امام عليهالسّلام (در سفارش ستمديدگان و افسردگان) فرموده است: از كفّارات گناهان بزرگ دادرسى ستمديده و شاد نمودن غمگين است؛
چون گناهكار بر اثر گناه خاطرها را اندوهگين نموده جا دارد كه دلهاى افسرده را شاد نمايد تا خدا از او درگذرد.
#شرح_حکمت
#حکمت_بیستوچهارم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
hkhmt_24_nhj_lblgh.mp3
2.96M
🎧 گوش کنید
📻 #شرح_صوتی_نهجالبلاغه
🔷 حکمت 4⃣2⃣
🎙 استاد محمدی شاهرودی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید
#شرح_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈