فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻⃘⃕࿇؛﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
#درس_اخلاق_رهبر
🔘 به خودت ظلم نکن!
🌺 فِی الکافی عَنِ الصَّادِقِ عَلیهِالسَّلام کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی أَبِیذَرٍّ یَا أَبَاذَرٍّ أَطرِفنِی بِشَیءٍ مِّنَ العِلم فكَتَبَ إلَيهِ: إنَّ العِلمَ كَثيرٌ و لكنْ إن قَدَرتَ أن لا تُسِيءَ إلى مَن تُحِبُّهُ فَافعَلْ.
قالَ: فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و هل رَأيتَ أحَدا يُسِيءُ إلى مَن يُحِبُّهُ ؟! فقالَ لَهُ: نَعَم، نفسُكَ أحَبُّ الأنفُسِ إلَيكَ، فإذا أنتَ عَصَيتَ اللّه َ فقد أسَأتَ إلَيها.
#الشافی_۸۶۷
◾️ شرح حدیث:
‼️تا حالا دیدید فردی به کسی که دوستش دارد بدی کند؟
آیا تا حالا دیدی کسی را که کسی را دوست بدارد در عین حال به او بدی بکند!؟ بله، دیدیم؛ خود تو محبوبترین موجودات و انسانهای عالم پیش خودت هستی؛ خودت را خیلی دوست میداری؛ از همه بیشتر خودت را دوست میداری؛ وقتی معصیت میکنی، به این محبوب خودت که نفس خودت و شخص خودت است بدی کردهای. پس ببین که میشود انسان چیزی را دوست بدارد و به آن بدی بکند که آن عبارت است از نفس آن.
۱۳۹۴/۲/۲ - رهبرانقلاب
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
-209969406_1786374838.pdf
3.99M
📥 #دانلود_کتاب
📔 غرور و تعصب
🖌 نویسنده: جین استین
📝 مترجم: رضا رضایی
#داستانی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@partoveedalat.pdf
250K
📥 #دانلود_مقاله
📔 اخاذی در حقوق کیفری ایران و انگلستان
🖌 نویسنده: امیر اعتمادی
#حقوقی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5848450619001536569.pdf
1.39M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آسان آموز قانون شوراهای حل اختلاف
🖌 نویسنده: طیبه جمال زاده
#حقوقی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
image_user_vasaeq_book_1001noor.pdf
6.15M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ۱۰۰۱ نور از فضائل امیرالمونین علیهالسلام
🖌 نویسنده: محمدرضا رمزی اوحدی
#مذهبی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
image_user_vasaeq_book_1001dastan.pdf
9.18M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ۱۰۰۱ داستان از زندگی امیرالمونین علیهالسلام
🖌 نویسنده: محمدرضا رمزی اوحدی
#مذهبی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: چهاردهم
یکی از خصوصیات بارز محمد حسین روحیه هنریاش بود. خط ثلث را خیلی قشنگ مینوشت. انگشتر هم که دست میکرد به غیر از در نجف که امکانش
کم بود روی بقیه نگینهایش نوشته داشت؛ یا رقیه و یا زینب. با آن انگشتهای کوچکش یاد گرفته بود پشت لباسها مینوشت. عقیدهٔ خاصی به خضاب و گِلمال کردن ریش داشت. جلوی در هیئت انصار ولایت میایستادیم و من گل میگرفتم و او هم خط مینوشت پشت لباس بچهها. خیلی این کار را دوست داشت.
خانهمان چهارتا اتاق کوچک داشت دو تا اتاق این طرف حیاط، دو تا اتاق آن طرف. اتاقی داشتیم که تویش همیشه سجادهای پهن بود و آنجا عبادت میکرد. اسمش را گذاشته بود «ضجهگاه».
بچههای قبلی آن اتاق را کرده بودند انباری. محمد حسین از این پارچه سبزها از تهران خرید با کتیبه. یک روز شروع کردیم جمع و جور کردن و دور ریختن خرت و پرتها. تمیز کردیم و سبز زدیم. گفت: «توی بقیه اتاقها زیاد شوخی میکنیم. اینجا را باید حفظ کنیم، اینجا ضجهگاه است؛ یا نماز یا زیارت عاشورا.» شروع شد دیگر، نمازهایمان
را میرفتیم آنجا میخواندیم. باب شد. سه تا مداح بودیم، چهار تا سینهزن. زیارت عاشورا خوانی پا گرفت. رسممان همین بود، یک عبارت ناحیه مقدسه را میخواندیم و سه ساعت سینهزنی. بچهها را میآورد در قالب هیئت. به روضه خانگی خیلی اعتقاد داشت و اینکه پولش را خرج کند در این ماجرا و شام و ناهار بدهد. در آن خانه سه روز برای ایام شهادت حضرت رقیه مجلس گرفتیم. فرش کرایه کردیم. از خانه یکی پشتی آوردیم، منبر آوردیم، روضه گرفتیم و ملت آمدند.
در رفتار حسینیاش بحث مهمی را مطرح میکرد. میگفت که اینها تکلیف است. خیلی دنبال تکلیف بود. دو سه تا تکه کلام هم داشت که در معراج شهدا ازش یاد گرفتیم؛ «مغز کار». اینکه کار مغز داشته باشد. تکلیف چیست؟ مغزش چیست؟ هیچ کس اندازۀ محمد حسین احساس تکلیف نمیکرد. این عبارت را لابه لای حرفهایش زیاد به کار میبرد: «إن كَانَ دِينِ مُحَمَّد لَمْ يَستَقِم الا بِقَتلى فَياسيوف خُذینی» دیگر چه کسی بیشتر از امام حسین احساس تکلیف میکند که میگوید: «اگر دین جدم محمد جز با کشته شدن من اقامه نمیشود پس ای شمشیرها مرا دریابید.» چیزی بود که در هیئت میخواندیم و بعدش هم با شور سینه میزدیم.
یکی از کلیدواژههایش «اهم و مهم» بود میگفت کارهایتان را اهم و مهم کنید. توجیه میکرد ما را. وقتی یک کاری میکردیم و لو میدادیم، میگفت که اشتباه کردید، هدف وسیله را توجیه نمیکند.
پشت موتور روضهٔ دونفره میخواندیم. در یزد تو دهه محرم از شش تا هشت شب هیئت میگرفتند و تمام. ما میرفتیم انصار ولایت. خدا بانیهای این هیئت را خیر بدهد، خیلی خوب کار میکنند. محمد حسین خیلی با آنها حال میکرد، مخصوصاً با آقای مهدوی نژاد. میرفتیم این هیئت. واقعیتش سیر نمیشدیم. خیلی عطش داشتیم. آنها مراسمشان بزرگ شده بود و ضوابط خاص خودشان را داشتند. ما نمیتوانستیم با آنها قاطی شویم. اهل دیوانه بازی بودیم. آن موقع هنوز فتوای آقا به این صراحت نبود برای لخت شدن. لخت میشدیم و میزدیم توی سروکله خودمان. در ایام فاطمیه میرفتیم پشت پردهشان سینه میزدیم که نگویند اینها خل و چل هستند. یا باید بغ میکردیم و یک گوشه مینشستیم. بعد گفتیم این چه کاری است، خب ما همین جمع پنج، شش نفره که هستیم برای خودمان هیئت بگیریم و سینه بزنیم. هرکس هم دوست داشت بیاید. این روضههای کوچک بزرگ شد، شد هیئت علمدار. محمد حسین اهل موسیقی و اینها نبود؛ فقط روضه. کنار معراج هم که مینشست با خودش واگویه داشت. در انصار ولایت مینشستیم، آقای مهدوی نژاد روضه میخواند او کلهاش را میکرد پایین و یک بیت شعر میخواند. روضه تو روضه بود به عبارتی. شاید خیلیها که کنارش نشسته بودند، این را بارها تجربه کرده باشند. توی هیئت بود، ولی برای خودش میرفت جلو. من اشک او را ندیدم. چشم قرمزش را دیدم، همهاش ضجه وناله میکرد. همیشه شال میانداخت روی صورتش. دادوبیداد هم زیاد داشت.
موقع روضه در هیئت علمدار پنج تا میکروفون روی زمین بود. هرکدام یکی را بر میداشتیم، چیزی میخواندیم. تقریباً سبک بوشهری سینه میزد و آن خم شدن و شکستنش برایم خیلی جالب بود.
در اوج کار کافی بود یکی یک سطر روضه بخواند. لخت میشد و شروع میکرد سینه زدن. توی دفتر بسیج استاد میآمد که چه خبر است. میدید لخت شدهایم و داریم سینه میزنیم. اگر یک سخنرانی یا چیزی میشنید که دلش میشکست، شروع میکرد روضه خواندن و سینه زدن.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#حدیث_روز
🔘 امام صادق علیه السلام
عَبدُ اللَّهِ بنُ عَطاءٍ المَكِّيُّ... قالَ: سَأَلتُهُ عَن سيرَةِ المَهدِيِّ كَيفَ سيرَتُهُ؟ فَقالَ: يَصنَعُ كَما صَنَعَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله، يَهدِمُ ما كانَ قَبلَهُ كَما هَدَمَ رَسولُ اللَّهِ صلىاللّه عليه وآله أمرَ الجاهِلِيَّةِ، ويَستَأنِفُ الإِسلامَ جَديداً.
🌺عبداللَّه بن عطاء مكّى: از... امام صادق عليه السلام پرسيدم: سيره مهدى عليه السلام چگونه است؟ فرمود: «همان مىكند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله كرد. پيش از خود را منهدم مىكند، همان گونه كه پيامبر خدا صلىاللّه عليهوآله كارهاى جاهلى را منهدم كرد و او اسلام را از نو جان مىبخشد».
📚 #الغيبة_نعمانى: ص ۲۳۰ ح ۱۳
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
احکام شرعی. سردفتری .pdf
15.35M
📥 #دانلود_کتاب
📔 احکام شرعی، ویژه آزمون سردفتری
🖌 نویسنده: دکتر مظاهر نامداری
#حقوقی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
صرف-و-نحو-عربی-بهزاد-قشلاقیان.pdf
2.94M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جزوه آموزشی ادبیات عرب صرف و نحو و کاربردی
🖌 نویسنده: بهزاد قشلاقیان
📌ویژه آمادگی آزمون سردفتری اسناد رسمی
#حقوقی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
AUD-20220904-WA0032.mp3
14.84M
🔈 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 4⃣2⃣
✅ پرسش و پاسخ _ بخش هشتم
* نقطه مقابل طهارت
* به اندازه اتصال، نور می گیری
* یکی از سپاهیان شیطان
* اخلاق شیطان شبیه اخلاق سگ
* محبت سگ به انسان
* تاثیر گناه افراد بر هم
* تاثیر دعای دیگران برای هم
* چه کنیم که خدا ما را بخرد؟
* همه توجه خدا سمت او بود.
* با ارزش ترین در دنیا
* مساله مهم حجاب
* حجاب مرز انتخاب ولایت خداوند است.
* نمی شود کباب یزید را بخوری، برای امام حسین گریه کنی.
* خانه خدا را آتش نزن.
* اثرات گناه را دیدم ولی چهره برزخی را نه
* میلیاردها موجود زنده در عالم وجود دارد.
#شنود
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری | هرکار نوکرت کرد به کار تو نیامد😭💔
#امام_زمان
#بانگ_الله_اکبر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#نهج_البلاغه
حکمت 6⃣2⃣: رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون
🌼وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً، إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
🌼 امام عليه السّلام (در باره پنهان نماندن راز) فرموده است:
كسى چيزى را در دل پنهان نمیكند مگر آنكه در سخنان بىانديشه و رنگ رخسارش هويدا مىگردد (مانند زردى رو كه علامت ترس و سرخى آن كه نشانه شرمندگى است).
#شرح_حکمت
#حکمت_بیستوششم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
AUD-20220823-WA0004.
5.54M
🎧 گوش کنید
📻 #شرح_صوتی_نهجالبلاغه
🔷 حکمت 6⃣2⃣
🎙 استاد مهدوی ارفع
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید
#شرح_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
44323339753020.pdf
791K
📥 #دانلود_کتاب
📔 سیاست علوی؛ سیره فرهنگی، اقتصادی، اداری و نظامی
🖌 نویسنده: سید حسین آیت اللهی
#امام_علی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5875210666142337685.pdf
6.92M
📥 #دانلود_کتاب
📔 شاه دزد؛ مروری بر زوایای کمتر شنیده شده از زندگی رضا شاه
🖌 نویسنده: حجت اله نوری
#تاریخ_معاصر
#ایران_ما
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
نمّی از فضائل حضرت زینب.pdf
5.7M
📥 #دانلود_کتاب
📔 یک شیعه منتظر و نمّی از فضائل حضرت زینب
🖌 نویسنده: سید محسن ذبیحی
#مذهبی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
آفتاب در حجاب-@Book24.pdf
2.4M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آفتاب در حجاب
🖌 نویسنده: سید مهدی شجاعی
#داستانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: پانزدهم
اولین دفعه که قرار شد ببینیمش، هم خانهایاش گفت که این بابا نماز شبش ترک نمیشود. میگفت که همیشه ده دقیقه قبل از نماز صبح، تلفن همراهش زنگ میخورد. هیئت علمدار تازه از دانشگاه آمده بود بیرون و فروغی نداشت. یک محفل خانگی هفت، هشت، ده نفره بود توی آن خانه دانشجویی معروف به خیمه. اولین غروب محرم سال ۸۳ باهم آشنا شدیم. داداشم مداحی کرد و سینه زدیم. انگار همین دیروز بود. این شعر را خواندیم:
سینه زنی که فاطمه دوسش داره خراب عشقه
/ میدونه روضه اربابش حسین کتاب عشقه
بعد از مداحی یک سفرۀ کوچک انداختند. محمد حسین الویه را ساندویچ میکرد و میگذاشت جلوی ما. یکی از بچهها برداشت خورد. چیزی نگفتیم. دوباره محمد حسین ساندویچ کرد، یکی دیگر برداشت. طوری که آخر نان خالی خوردیم. سر آن سفره کم کم یخمان باز شد.
دو تا انگشترش را خیلی دوست داشت. آنها را به احدی نمیداد. بعد شهادتش بچهها خواب دیده بودند که گفته انگشترها را به خانمم بدهید. زمستانها کلاه مشهدی از سرش نمیافتاد. میرزا بود. یک شال سبز هم میانداخت. عشق میکرد که آقا گفته میرزاها هم سید هستند، فقط خمس سیدی ندارند. اصلاً بعضیها سید صدایش میزدند. جلسات دونفره من و محمدحسین بین بچهها معروف شده بود. وقتی خیمه شلوغ میشد و خسته بودیم و حال نداشتیم، میگفت که ما توی اتاق جلسه داریم. میرفتیم، میخوابیدیم. خروپفمان که در میآمد، میفهمیدند موضوع جلسه چه بوده.
اهل کلاس گذاشتن نبود. یادم میآید سر برنامه جلوه خورشید، یکی از سرداران سپاه را دعوت کرد، برای بزرگداشت حاج احمد متوسلیان. شب آوردش توی خیمه. همه همانجا خوابیدیم. برایش مهم نبود. نمیگفت که برویم هتل بگیریم. میگفت که ما همین هستیم. حاج محمد اکرمی هم همین طور. بعد از سخنرانی توی دانشگاه خسته بود و میخواست بخوابد. یکدفعه بیست، سی نفر از بچههای دانشگاه آمدند خیمه. حاجی هم وقتی کسی میآمد، نمیتوانست صحبت نکند تا یک و دو شب حرف زد. بچهها را به زور بیرون کردیم. رفتیم توی اتاق، یادمان رفت برای حاجی بالش و پتو ببریم. نماز صبح دیدیم حاجی کاپشنش را تا زده گذاشته زیر سرش و خوابیده است!
ریاکاری نمیکرد. بضاعت ما، آن خیمه و آن جمع دانشجویی بود. بهترین
عامل جذب محمد حسین همین بود. برای هیچ کس فیلم بازی نمیکرد. کسانی را که به ظاهر با مذهبیها سنخیتی نداشتند، بیشتر تحویل میگرفت. نمود هیئت علمدار همین بود. عکسها و فیلمهای هیئت را که ببینید متوجه میشوید. بعد از هیئت این طور بچهها عموماً میآمدند و میگفتند: «میدونید
چرا ما میآیم اینجا؟ چون اینجا کسی به ما دید منفی نداره.»
فضای محرمها توی خیمه خیلی خاص بود. ما خانه جدا داشتیم، ولی همیشه باهم بودیم. بعد از ظهر توی خیمه سینه میزدیم. سالهای اول هنوز هیئت علمدار مراسم مفصل نداشت. شب میرفتیم انصار ولایت یا هیئتهای دیگر. دهه محرم به زیارت عاشورای صبح خیلی مقید بود. با تمام خستگی، باید میرفتیم. اگر همت محمد حسین نبود، من به شخصه نمیرفتم. با موتور دوترکه، سه ترکه میرفتیم مسجد ارگ، پای زیارت عاشورای حاج آقا مهدوی نژاد. عجیب محمد حسین را میگرفت. حالش متفاوت بود.
آدابی داشت برای خودش. در خیمه توی آن اتاقی که کتیبه و علم و پرچم زده بود اصلا نمیخوابید. احترام میگذاشت حتی با پیراهن مشکی سینهزنیاش نمیرفت دستشویی. این فضای محرمها بود تا اینکه بعد، هیئت علمدار گسترده شد و در دانشگاه، هفت شب مراسم میگرفتیم.
خیلی وقتها میگفت که اگر کتیبههای هیئت را با خواندن زیارت عاشورا زدید، آن وقت مجلس میگیرد. یک بار خیلی جدی به من گفت: «اگر یه شب چند تا مجلس داشتی، نکنه بگی تو مجلس اول صدام رو نگه دارم! خودت رو خرج امام حسین کن!» اصلاً تکه کلامش این بود: «خودت رو خرج
امام حسین کن. معلوم نیست از این مجلس، به جلسه بعدی برسی!» خودش خیلی وقتها با صدای گرفته هم روضه میخواند. فکر این را نمیکرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. میگفت الآن وظیفهام روضه خواندن است، حتی با صدای گرفته. آخرهای روضه هم نصیحت
میکرد: «رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه شی! اگه نخره، آبروت میره.»
سال ۹۲ هنوز نرفته بود سوریه، عراق بود. وقتی به ایران برگشت، آمد یزد. رفتیم معراج شهدای گمنام دانشگاه آزاد. آنجا گفت: «چند وقتیه که توی مقتل وارد شدم. تهران به محضر عالمی رفتم که گفت توی بحث مقتل خیلی قوی شو. وقتی وارد مقتل میشی روضه جور دیگهای میشه.»
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈