┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#حدیث_روز
🔘 اَلصَّـديقُ الصَّدُوقِ مَنْ نَصَحَكَ فىعَيْبِكَ، وَ حَفِظَكَ فى غَيْبِكَ وَ آثَرَكَ عَلى نَفْسِهِ؛
🌺امام علی عليه السلام: دوست راستين كسى است كه نسبت به عيبهايت نصيحت و خيرخواهى كند و پشت سرت، آبرويت را حفظ كند و تو را بر خويش مقدّم بدارد و ايثار كند.
📚 #میزان_الحکمه، ج۵، ص۳۱۱.
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_5965132343424322453.pdf
50.78M
📥 #دانلود_کتاب
📔 شناخت درمانی روانشناسی افسردگی
🖌 نویسنده: دیوید برنز
📝 مترجم: مهدی قراچه داغی
#روانشناسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
AUD-20220904-WA0031.mp3
14.83M
🔈 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 5⃣2⃣
✅پرسش و پاسخ _ بخش پایانی
* عالم جنیان جدا از عالم ماست
* نظم جهان به هم می ریزد
* دخالت انسان، نظم عالم را به هم می ریزد
* نگاهی نو به غیبت
* خدا همه بنده هایش را دوست دارد
* اجازه نداری جای خدا تصمیم بگیری
* بُکُش ولی از خط بیرون نزن
* تاثیر خوراک بر انسان
* تاثیر متقابل گناه و بیماری
* بابت خیالات تا زمانی که به زبان نیاوردم، مواخذه نشدم
* با اراده در عالم ماده تصرف کردم
* با تمثلات سخن می گفتم.
* وقتی از حق الناس صحبت می شود، یعنی خدا بنده هایش را دوست دارد.
#شنود
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: بیستم
داستان۶
زمزمههایی بود که جای درست و درمانی پیدا کنیم و همخانه شویم، ولی نشد جدی پای هم بنشینیم و سنگهایمان را با هم وا بکنیم. نزدیکیهای شروع ترم شد، مهر ۸۶. بهش پیامک زدم که پایه هستی همخانه باشیم؟ گفت: «هستم، بگرد دنبال خانه» ملاکش این بود، خانهای باشد که بتوانیم توی آن روضه بخوانیم و مجلس بگیریم. خیلی هم اصرار میکرد صاحبخانه آدم مسلمانی باشد و اهل ماهواره و این چیزها نباشد. خیلی به این در و آن در زدم تا آن خانه معروف را پیدا کردم؛ همان زیرزمین.
محمد حسین آمد یزد و با هم رفتیم قولنامه نوشتیم. همان اول با صاحبخانه جریان روضه را مطرح کرد. بنده خدا تمایل نشان داد. بعداً گفت: «نذر امام جواد کرده بودم که صاحبخونه با جلسه هفتگی کنار بیاد.» من بودم و محمد حسین و خانزاده، سه تایی. در بدو ورودمان هیئت راه افتاد. اوایل با سه، چهار نفر برگزار میشد. به تک تک بچهها زنگ میزدیم که نمیآیید هیئت؟ واقعاً برایش فرق نمیکرد جلسه دونفری یا جلسه پنج هزار نفره. گاهی دونفری آل یاسین میخواندیم. جلسهای که هیچ وقت یادم نمیرود، سه نفر
بودیم. روضه که خواندیم رفتیم بیرون شام گرفتیم، به جای غذای هیئت.
خانه دانشجویی ما با همۀ خانهها فرق میکرد. همه بچهها، حتی یزدیها، آنجا را به نام هیئت و روضه میشناختند. توی خانههای دانشجویی، بچهها حساب و کتاب داشتند، ولی خانه ما خیلی وقتها معلوم نبود چه کسی خرید کرده. خانهمان شده بود مدینه فاضله. معمولاً توی خانه دانشجویی کارها نوبتی است. که امروز چه کسی ظرف بشوید، چه کسی نان بخرد، میدیدم دانگ بچهها را جمع میکردند، برای خرید ولی توی خانه ما واقعاً این حرفها
مطرح نبود.
محمد حسین پیراهنی یقه آخوندی یا به قول خودش یقه ایرانی اتو زده آورده بود توی خانه. داشتم میرفتم دانشگاه. پوشیدم و رفتم. دیدم هی دارد نگاهم میکند. گفت: «این پیراهن رو کی خریدی؟» گفتم: «قشنگه؟ بهم میآد؟» گفت: «شبیه پیراهن منه!» گفتم: «مگه من و تو داریم؟» محور خانه هم هیئت هفتگی بود. این هیئت واقعاً در زندگی ما اثر گذاشته بود. دو ماه محرم و صفر کتیبه از خانه جمع نمیشد. وقتی کتیبه میزدیم، توی شوخیها رعایت میکردیم. جمعه شبها، روضه هفتگی داشتیم. همه چیز تحت الشعاع هیئت بود. خانه را جارو میکردیم برای هیئت. ظرفها را میشستیم برای هیئت. خیلی از بچهها میآمدند و میرفتند به واسطه هیئت.
مقید بود دم در اسپند دود شود. در یک سفر که رفته بودیم مشهد، دو، سه تا مشت از اسپند حرم گرفت و ریخت قاطی اسپند خودمان. بعضی وقتها اگر اوضاع جور بود، در کوچه را هم کتیبه میزدیم و آب و جارو میکردیم. اعتقاد داشت کاری که میکنید، تمام و کمال باشد. صاحبخانهمان توی پلهها مینشست و روضه گوش میکرد. بعضی از همسایهها داخل نمیآمدند، ولی جلوی دریا توی پلهها مینشستند و استفاده میکردند. یکی از همسایههای دیوار به دیوارمان چند وقت بعد از اینکه از آنجا رفته بودیم، من را دید. میگفت: «دلم برای روضههاتون تنگ شده!» حدود سه سال آنجا بودیم، فقط یک همسایه جدید آمد که اعتراض داشت. آن هم محمد حسین رفت و راضیاش کرد.
صاحبخانه بنده خدا نمیدانست خانه را به چند نفر اجاره داده است.
همین که میدید بچهها اهل روضه و مناجات هستند، راه میآمد. فقط من و محمد حسین ثابت بودیم. هر ترم از همه جاماندهها میآمدند پیش ما. اصلا به رویشان نمیآوردیم که باید اجاره بدهید یا نه. میدادند، میگرفتیم. رویی هم نشان نمیدادند به ما برنمیخورد. دو سه تا از بچهها فقط پنجشنبه و جمعه
کلاس داشتند. دو، سه روزه میآمدند و میرفتند. حتی یک سال شب اربعین چهارده، پانزده نفر آنجا خوابیدند. محمد حسین آخر شب آمد، جا نبود بخوابد. متکا و پتویی هم برایش نمانده بود. از خود بچههای یزدی میآمدند هیئت. اگر دیر میشد همانجا میخوابیدند.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #تماشایی | مبعث پیامبر اکرم مبارک❣
💛پیامبر (صلی الله علیه وآله) بالاترین نعمت خداوند بر وجود
🎙 استاد محمد علی انصاری
●◉✿ الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦
#عید_مبعث
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📖 #کتابشناسی
📙انقلاب ژاکتهای دگمهدار: موج حجاب خواهی در غرب
🖌نویسنده: رقیه رودسرایی
📋 انتشارات معارف
🔰 درباره کتاب:
🔸موج حجاب خواهی زنان در غرب واقعیتی غیر قابل انکار است که تصویب قانون منع حجاب در کشور به اصطلاح مهد دموکراسی، یعنی فرانسه تنها یکی از اقرارهای عملی نظام سرمایهداری به این حرکت به شدت رو به رشد زنان در غرب است.
🔹فرهنگ نرم افزار امنيت است و تقابل با فرهنگ، تقابل با امنيت است، تقابل سرمايهداری با حجاب يك تقابل ساختاری است و طرفداری از برهنگی سياستگزاری بنيادی آن است.
🔸جنگ فطرت انساني زن و مرد با سرمايه داري، جنگ لباس با برهنگي سرمايه داری و حركتهای زنانه و مردانه برای برگشت به فطرت و خويشتن انسانی خود شروع شده است.
🔹عقلانيت برهنگی نظام سرمايهداری ضد زن و ضد انسانی است. اين كتاب به گونهای زيبا و منسجم و با تحلیل دقيق از ديدگاه يك زن در رابطه با حجاب بيان و با حسی زنانه نگاشته شده است، به گونهای كه شايد يك مرد نتواند به اين دقت و ظرافت آن را ترسيم كند.
💬نظرات کاربران:
خیلی عالی بود به این جهت که قسمتهای زیادی از این کتاب از زبان نویسندگان غربی بود، کتاب دختران به عفاف روی میآورند از خانم وندی شلیت و جنگ علیه خانواده از ویلیام گاردنر و جامعه شناسان غربی، خیلی برام جالبه که حقیقت عفاف اونقدر آشکار که فطرتهای پاک بدون دریافت دین هم اون رو میپذیرند مثل خانم وندی شلیت...
🌐لینک دانلود و خرید کتاب:
🔗https://taaghche.com/book/2932
#جامعه_شناسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
Ensan-Baraye-Khishtan@BookTop.pdf
4.25M
📥 #دانلود_کتاب
📔 انسان برای خویشتن؛ پژوهشی در روانشناسی اخلاق
🖌 نویسنده: اریک فروم
📝 مترجم: اکبر تبریزی
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تکنیک های رفتاردرمانی- 14.pdf
1.47M
📥 #دانلود_کتاب
📔 تکنیکهای رفتار درمانی
🖌 نویسنده: جمعی محققان
#مددکاری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
نكات_مواد_مهم_قانون_اجرای_احکام.pdf
5.38M
📥 #دانلود_جزوه
📔 نکات مواد مهم قانون اجرای احکام مدنی
🖌 نویسنده: اکبری
#حقوقی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
86.pdf
826K
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ۱۳۸۶
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
87.pdf
891.8K
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ۱۳۸۷
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
89.pdf
4.26M
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ۱۳۸۹
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
90.pdf
892.9K
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ۱۳۹۰
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
91.pdf
1.06M
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ۱۳۹۱
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ارشد97.pdf
1.79M
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی ۱۳۹۷
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
63f930042d144523ba567ad4f2543f61.pdf
1.31M
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 سوالات آزمون کارشناسی ارشد مجموعه روانشناسی ۱۳۹۵
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
51dc617480ff47e5a850b7ab43477a9f.pdf
262.6K
📥 #دانلود_نمونه_سوال
📔 پاسخنامه آزمون کارشناسی ارشد مجموعه روانشناسی ۱۳۹۵
#روانشناسی
#آزمون_ورودی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: بیستویکم
یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد. حدود چهل نفر بودیم، روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم روضه میخواندند. تعداد کم بود، ولی اثرش قابل قیاس نبود. گاهی شعر میگفت. توی مجلس، روضه میخواند، ولی سعی میکرد بیشتر به بچهها بلندگو بدهد. خودش دنبال عزاداری بود، میخواست استفاده کند. توی اتاق مینشست برای شب، شعر آماده کند. صدای هق هق گریههایش
را میشنیدم. معمولاً چهل روز قبل از محرم ریشهایش را حنا میگذاشت.
آدمهای معروفی هم توی آن خانه شب را صبح کردند. احمد پناهیان را آورده بودند برای مراسم وداع با شهدای گمنام. آمد خانه ما خوابید. حاج حسین کاجی هم همینطور. محمد حسین یکی، دوبار دعوتش کرده بود برای تدفین شهدای بافق. جانباز شیمیایی بود. عکسش هست. حاج حسین کاجی را میگذاشت ترک موتور تریلش و توی شهر میچرخید.
زمانی که کارهای دانشگاه و هیئت بود، معمولاً از آشپزی خبری نبود. بیرون غذا میخوردیم، در حد یک ساندویچ. دست و پا شکسته روزهای تعطیل غذا میپختیم. یک رفیق داشتیم، بچه کرج بود. دو، سه هفته پشت سر هم جمعهها کباب گرفتیم. از شانسش، او هم میآمد، میگفتیم: «تو با این کبابی رفیقی و سپردی که هر وقت این بچهها کباب گرفتن، به من زنگ بزن؟ یا بو میکشی؟ یا سر کوچه همیشه وایستادی؟»
یک روز ظهر ناهار درست کرده بود، نرفتم خانه. گوشیام خاموش شده بود. غروب برگشتم. گفت:«کجا بودی؟ چرا گوشیت خاموشه؟» گفتم: «شارژ خالی کرده.» گفت: «غذا هست، بیا بخور.» خودش آشپزی کرده بود، وا رفتم. لب نزده بود به غذا. منتظر نشسته بود تا بیایم. زیاد از این مرامها میگذاشت. یادم هست یک روز عید غدیر دم غروب زنگ زد و گفت: «تو نباید زنگ بزنی؟
ناسلامتی من بزرگتر شما هستم!»
پیگیر تدفین شهدا توی پارک کوهستان بود. چله زیارت عاشورا هم گرفتیم، نشد. میگفت اینکه حل نمیشود، مشکل از ماست. از تهران برگشته بود. میگفت توی بهشت زهرا رفتم یک قطعه همه بیست ساله بودند. حسرت میخورد که ما الآن بیست و پنج و شش سالمان شده و به جایی نرسیدهایم. واقعاً دنبال این بود که برود سوریه. دنبال این نبود که بازی کند و ادا و اطوار دربیاورد. عید سال ۹۴ یک شب آمد دنبالم. یک ساعتی با هم رفتیم دور زدیم. وقتی آمدم خانه، به خانمم گفتم این دیگر رفتنی است. آن موقع بچهاش چهل روزه بود. گفت: «این بچه ما را اسیر کرده.» داشت میرفت. دیدم دارد سخت دل میکند.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
220203-2151editeLow.mp3
12.54M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷
#روش_نویسندگی
🗯 نویسندگی خلاق
🎙 جناب آقای محمد جواد استادی
جلسه 9⃣: ۱. لیدنویسی ۲.مقدمه
⏯ ادامه دارد...
#نکات_پژوهشی
#دوشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈