eitaa logo
کتاب یار
772 دنبال‌کننده
171 عکس
111 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Yamahdi18062
مشاهده در ایتا
دانلود
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: بیست‌ودوم داستان ۶ اگر میان تمام رفقایش دقیق می‌شدی به یک نقطهٔ مشترک می‌رسیدی: «حب الحسين يجمعنا....» برای برنامه‌ای قرار شد، نشریه بزنیم. وقت نداشتیم، چیز جالبی از آب درنیامد. چند بار تشویقم کرد: «که خوشم اومد. توی همون وقت کم رسوندی.» می‌گشت و می‌گشت و دست می‌گذاشت روی خصوصیت مثبت آدمها. هربار از بدی یکی می‌گفتم او خوبی‌اش را مثال می‌زد. خوبی‌هایی که اصلاً به چشم امثال من نمی‌آمد. چندبار هم گفت: «از فلانی و فلانی برای کارها استفاده نکن. نمای خوبی ندارن!» سر جایش در مقام مشورت و مصلحت، حقیقت را کتمان نمی‌کرد. حتی به آنهایی که قبولشان هم نداشت، احترام می‌گذاشت، مخصوصاً روحانیون و علما و به همان نسبت به منتسبان امام حسین. بارها پیش آمد که نظر یکی را قبول نداشت و نقد می‌کرد؛ اما به احترامش کوتاه آمد و حتی آن نظر را اعمال کرد. یک بار بهش گفتم: «خسته نمیشی این قدر وقت می‌ذاری؟» گفت: «کار با عشق خستگی نداره!» تا می‌توانست افراد را توی کار شریک می‌کرد. برای هر جلسه روضه، به همه زنگ میزد. یکدفعه گفت: «امشب به صد نفر زنگ زدم. پیامک که جای خود.» از وقتی برنامه قطعی می‌شد، آرام و قرار نداشت تا آخر جلسه که همه را بدرقه کند. از تبلیغ چهره به چهره گرفته تا آماده کردن عدسی. تا جایی که می‌شد برای جلسه‌ها کتیبه و پرچم و سیاهی می‌زد؛ اما بعضی از روضه‌هایش فقط با یک بلندگو شروع می‌شد. گاهی هم بدون بلندگو. روضه‌هایش ساده بود؛ اما بی‌روح نبود. خلوت بود؛ اما بی‌رونق نبود. به دلیل اتفاقی، از جمع رفقا طرد شده بودم. اولین نفری بود که این قرق را شکست. با صراحت گفت: «ازت ناراحتم.» برای این کار بارها سرزنش شدم. تجربیات و دلسوزی‌ها و حمایتهای مداومش چراغی شد برای اینکه راه را گم نکنم. شرهانی بودیم. خادم آنجا تا فهمید از یزد آمده‌ایم، ذکر خیر محمد حسین را پیش کشید. فکر می‌کرد یزدی است. گفت که من از بچه‌های یزد خاطره خوبی دارم. خادمی داشتیم که از همه خوشروتر و مهربان‌تر بود. هرشب توی یادمان شرهانی روضه می‌گرفت. مفصل هم عزاداری می‌کرد. پشت لباسش نوشته بود: «منم گدای فاطمه!» به همه می‌گفت: «ان شاء الله شهید شی...!» روی کار برای شهدا تأکید داشت. می‌گفت: «کار برای شهدا جذبش بالاست.» دعای همیشگی‌اش در آخر جلسه‌ها به مانند حسرتی نمایان می‌شد: «خدایا! ما را به قافله خمینی و بسیجیانش برسان!» یک بار صبح زود بعد از نماز، با شماره‌ای ناشناس تماس گرفت. گفت: «حالت خوبه؟» گفتم: «حال خودت خوبه؟ این وقت صبح زنگ زدی، طوری شده؟» گفت: «دیشب خوابت رو دیدم. نگران شده بودم، مواظب خودت باش.» شاید همین علاقه و دلسوزی‌اش بود که نگذاشته هنوز چشم اطرافیانش خشک شود. پیام می‌داد یک جای خوب به یادت بودم. توی روضه‌ای گفت: «شما از مسیر شام خیلی چیزها رو نمیدونین. روضه سرما رو نمی‌فهمین که این کاروان نیمه شب برای استراحت جای گرم نداشتن. ما سرمای شبهای اونجا را درک کردیم.» برایش هر صحنه آنجا، یک گریز روضه شده بود. شب آخر فاطمیه بود. آخرهای سینه زنی رسید. با اصرار آمد جلو و میکروفون را گرفت. مثل اینکه روح دوباره‌ای به مجلس دمیده شود. هم روضه خواند، هم خاطره گفت. از نبات مجلس یک مشت برداشت گفت: «برای تبرک می‌برم.» گفتم: «خیلی خسته‌ای!» گفت: «مستقیم از تهران رسیدم، اومدم اینجا.» توی همان جلسه بود که خواند: سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک / ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک آن قدر داغ عظیم است که بر دل شده حک / سر زینب به سلامت سر نوکر به درک ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حکمت 7⃣2⃣: روش مقابله با بیماری‌ها 🌼وَ قَالَ (علیه السلام): إمْشِ بِدَائِكَ، مَا مَشَى بِك.     🌼 امام عليه السّلام (درباره خوددارى از بيماريها) فرموده است: درد خود را بسر ببر چندان كه او تو را راه مى‌برد (از پا نينداخته يعنى براى اندك بيمارى بسترى مشو). 🔻اشاره به این تا زمانى که بیمارى فشار شدید نیاورده بگذار بدنت بدون نیاز طبیبان و دارو آن را دفع کند. این مسئله شاید در آن روز که امام این را مى فرمود روشن نبود؛ اما امروز روشن است که بدن خود داراى نیروى دفاعى است و هرگاه بیمارى با استفاده از قدرت دفاعى بدن از بین برود هم زیان‌هاى دارو و درمان را ندارد و هم بدن را تقویت کرده و براى آینده بیمه مى‌کند. 🔻البته هرگاه نیروى دفاعى بدن عاجز بماند باید با استفاده از طبیب و دارو به کمک او شتافت تا بیمارى را دفع کند. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
hkhmt_27_nhj_lblgh.mp3
2.01M
🎧 گوش کنید 📻 🔷 حکمت 7⃣2⃣ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
hadis.pdf
39.15M
📥 📔 روانشناسی در نهج البلاغه 🖌 نویسنده: دکتر مسعود آذربایجانی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
2_5327832649228615690.pdf
24.92M
📥 📔 خطاهای ساختاری در اندیشه 🖌 نویسنده: دکتر علی نسیمی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
240 تست آ.د.م با پاسخ.pdf
568.9K
📥 📔 ۲۴۰ تست آیین دادرسی مدنی همراه با پاسخنامه 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
_url_XNPr.pdf
1.95M
📥 📔 یک پنجره خورشید 🖌 نویسنده: محمدهادی زاهدی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
کتاب راهنمای ویراستاری حسن ذوالفقاری.pdf
26.68M
📥 📔 راهنمای ویراستاری و درست نویسی 🖌 نویسنده: حسن ذوالفقاری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
استعداد شغلی.pdf
908.6K
📥 📔 سوالات هوش و استعداد تحصیلی آزمونهای استخدامی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 | مناجات شعبانیه❣ 💛 عظیم‌ترین عاشقانه‌ها در مناجات شعبانیه 🎙 استاد محمد شجاعی ●◉✿ ‌الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📖 📙 گدا 🖌نویسنده: نجیب محفوظ 📝 مترجم: محمد دهقانی 📋 انتشارات نیلوفر 🔰 درباره‌ کتاب: 🔸کتاب گدا، رمانی نوشته‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات، نجیب محفوظ است، که اولین بار در سال ۱۹۶۵ چاپ شد. 🔹با این که این رمان در ظاهر نسبت به سایر آثار محفوظ، کمتر به مسائل سیاسی می‌پردازد، اما در اصل به بزرگترین مسئله‌ی سیاسی تاریخ یعنی «معنای زندگی» توجه دارد. عمَر، وکیلی موفق، ثروتمند و مورد احترام در قاهره است که با بحران روانیِ میانسالی مواجه شده است. استیصال و جست و جوی عمر برای یافتن معنا، او را از کار، خانواده و در نهایت دوستانش جدا می‌کند. او که در دهه‌ی ۱۹۳۰، جوانی آرمان گرا و طرفدار تغییرات سوسیالیستی بود، به نظر می‌رسد که اکنون از پوچی و بی‌معنایی بیش از هر چیز دیگری در هراس است. 🔸با پیشروی داستان، عمر با دو دوست قدیمی ملاقات می‌کند که یکی اکنون روزنامه نگاری موفق است و دیگری بیست سال از زندگی‌اش را در زندان گذرانده است. 🔹نجیب محفوظ در این رمان، سرنوشت شوم روشنفکران جهان سوم را روایت می‌کند. جوانان پرشور انقلابی که درگیر زندگی روزمره می‌شوند و سر به راه ارزش‌های بورژوازی می‌گذارند و در نهایت چیزی جز ناامیدی و تناقض برایشان باقی نمی‌ماند. 🌐لینک دانلود و خرید کتاب: 🔗https://www.iranketab.ir/book/921-the-beggar 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | فیلم معرفی کتاب 📙 ✍ نجیب محفوظ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
135125571867.pdf
15.82M
📥 📔 نیمه تاریک وجود؛ توان، خلاقیت، استعدادهای خود را بازبیابید. 🖌 نویسنده: دبی فورد 📝 مترجم: فرناز فرود 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مجموعه ای از تست های حقوقی.pdf
4.2M
📥 📔 ۱۵۰۰ سوال حقوق مدنی با پاسخ تحلیلی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@jozveravan-Id telegram.pdf
4.08M
📥 📔 روانشناسی بالینی 🖌 نویسنده: دکتر سعید شاملو 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
DADGOSTAR JAHAN WWW.14MAASUM-GH.BLOGFA.COM.pdf
3.16M
📥 📔 دادگستر جهان 🖌 نویسنده: ابراهیم امینی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
کتاب،صمیمیت.pdf
990.5K
📥 📔 صمیمت ماندگار 🖌 نویسنده: دکتر عبدالله مروارید ⭕️ تکنیک‌های کاربردی برای بهبود روابط عاطفی زوجین و افزایش صمیمیت 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: بیست‌وسوم داستان ۷ در یکی از شبهای کنگره شهدا، مشغول پختن آش گندم بودیم. زمستان بود و سرمای یخبندان. تا نیمه شب بیدار بود. به پیشنهاد خودش در آن جا سنگری کنده بودند. باران هم می‌بارید. رفت داخل آن و مشغول خواندن نماز شد. رفتم جلو، گفتم: «شب از نیمه گذشته، بهتر نیست بری خونه؟» گفت: «میخوام همین جا کنار شهدا بمونم.» برای انجام کاری رفتم بیرون دانشگاه. یک ساعت طول کشید. وقتی برگشتم، دیدم هنوز آنجاست. داخل سنگر. آمد بیرون، رفت کنار قبور شهدا. دیدم حال خوشی دارد‌. گفتم: «دعا کن شهدا دست منو بگیرن و جلوشون روسیاه نشم.» گفت: «می‌آی برام زیارت عاشورا بخونی؟» نیمه‌های زیارت عاشورا، به دلم افتاد روضه حضرت رقیه بخوانم. صدای ضجه و ناله‌اش بلند شد. خیلی بی‌تابی کرد. ناگهان صدایش قطع شد. وقتی نگاه کردم، دیدم از حال رفته و بیهوش شده. با دست زدم توی صورتش. صدایش زدم هیچ عکس العملی نشان نداد. رفتم آب آوردم. پاشیدم توی صورتش. به هوش آمد. چشمهایش را باز کرد. سر و صورتش خیس عرق بود. عرقش را خشک کردم گفتم: «نمیخوای بری خونه؟» با صدایی از ته گلو گفت: «اگه شما خسته‌ای و میخوای بری، برو. من هستم.» از تهران آمده بود یزد، ایام فاطمیه. بعد از مراسم عزاداری در کنار شهدای گمنام دانشگاه، آمد پیشم. گفت: «شاید دوباره همدیگه رو نبینیم. اگر بدی از من دیدی به خوبی خودت ببخش و حلالم کن!» متوجه منظورش نشدم. گفتم: «هر جا هم بری، دلت با شهداست و برمی‌گردی اینجا.» این حرفم را که شنید، گفت: «شاید برم سوریه». نمی‌دانم چرا ولی تو عالم رفاقتمان فامیلی‌اش را می‌شکاندم و بهش می‌گفتم «ممد خونی». دوستش داشتم. برخلاف خیلی‌ها که بهش حسادت می‌کردند. چون همیشه سیبل نگاه‌ها می‌شد. توی اردوها سرگروه بود. واقعاً نمی‌شد از او تقلید کرد. از مغرض محب می‌ساخت. جوری توی مراسم‌ها تأثیرگذار بود که هر مجموعه‌ای را به خودش وابسته می‌کرد. وقتی درسش تمام شد، بعضی برنامه‌ها و اردوها را لغو می‌کردم. اگر محمدحسین نبود، قطعاً تدفین شهدای گمنام دانشگاه سراسری یزد، سرد و بی‌روح میشد. با نبودش مجلس می‌خوابید یا به اصطلاح ما، مجلس مسخ بود. جوری حرف می‌زد و استدلال می‌آورد که بزرگ و کوچک حرفی برای گفتن نداشتند. دوران نامزدی‌اش با خانم دُر علی جلوی چشمم بود. روزی ده ساعت با تلفن حرف می‌زد! گوشش خیس می‌شد. هر وقت می‌دید که دارم نگاهش میکنم، با ذوق می‌خندید و سر تکان می‌داد. گاهی خسته می‌شد، می‌رفت تو کوچه قدم می‌زد و با تلفن صحبت می‌کرد. بعد که هوا سرد شد، بیشتر توی آن خانه زیرزمینی معروف، شبها تنها می‌ماند که مجبور نشود، برود بیرون حرف بزند. برای عقدش به من گفت: «کسی خبر نداره عقد منه؛ قایمکی پاشو بیا!» آن روز خیلی از رفقای قدیمی جمع شده بودند خانه ما. ناراحت بودم که اینها را چطوری بپیچانم و بروم. خلاصه به هر زحمتی بود، زدم بیرون. سر راه فهمیدم همه بچه‌هایی که خانه ما بودند، دارند می‌آیند عقد! به همه گفته بود: «به کسی نگو!» به قول خودش مثل اسکل‌ها، هم مقصد بودیم و از هم خبر نداشتیم. پول نداشتم کادو بخرم. چیزهایی سرهم کردم، ولی بهش ندادم. کلی خجالت کشیدم، ولی بعدش چند برابر تحویلم می‌گرفت. از قدیم بهش گفته بودم که تو عقدت سینه می‌زنم. ذوق می‌کرد، میگفت: «آره، خوبه، دمت گرم!» روز عقد جلوی مهمانها گفتم میخواهم سینه بزنم. با خنده و شوخی التماس می‌کرد: «اذیت نکن، زشته!» ولی تهش، شعر «رفتند یاران، چابک سواران» را خواندیم و سینه زدیم. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻⃘⃕࿇؛﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ 🔘 کار خوبه خدا درست کنه! 🌺 الإمامُ الصّادقُ عليه‌السلام: إذا أرادَ أحدُكُم أن لا يَسألَ رَبَّهُ شيئا إلاّ أعطاهُ فَلْيَيأسْ مِن النّاسِ كُلِّهِم، و لايكونُ لَهُ رجاءٌ إلاّ عندَ اللّه، فإذا عَلِمَ اللّه ُعزّ و جلّ ذلكَ مِن قلبِهِ لم يَسألِ اللّه َشيئا إلاّ أعطاهُ. هر گاه يكى از شما بخواهد كه هر چه از خداوند طلب كند به او بدهد، بايد از همه مردم چشم اميد بركند و جز به خدا اميد نبندد. پس، چون خداوند عزّ و جلّ دانست كه او براستى از ته قلب چنين است، هرچه از خدا بخواهد عطایش کند. 📚 : مجلس دوّم، ص ۳۶‌ ◾️ شرح حدیث: 🔸امیدت را از غیر خدا قطع کن! ممکن است انسان یک چیزهایی را از خدای متعال طلب می‌کند که دست یافتن به آن چیزها به ضرر اوست. گاهی انسان از خدای متعال می‌خواهد، خدای متعال هم نمی‌دهد، عدمِ استجابت حاجت و استجابت دعا به خاطر این است؛ وَالّا اگر این نباشد، هر چه از خدای متعال بخواهید، خدا به شما خواهد داد: شرطش این است که چشمِ طمع به دست مردم نداشته باشید! 🎙 ۱۳۹۶/۶/۱۹ - رهبر انقلاب 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈