202030_848736938.pdf
حجم:
649.5K
📥 #دانلود_کتاب
📔 عاشورا و قیام امام حسین علیهالسلام
🖌 نویسنده: محمدصادق روحانی
#مذهبی
#اربعین
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_560341248.pdf
حجم:
1.99M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آفتاب در مصاف
(درسهای عاشورا)
🖌 نویسنده: آیتاللهخامنهای
#اربعین
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_561857635.pdf
حجم:
1.9M
📥 #دانلود_کتاب
📔 تأملی در نهضت عاشورا
🖌 نویسنده: رسول جعفریان
#اربعین
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_490356148.pdf
حجم:
5.83M
📥 #دانلود_کتاب
📔 امام حسین و ایران
🖌 نویسنده: کورت فریشلر
📝 مترجم: ذبیح الله منصوری
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب طرح درس نسل حسینی.pdf
حجم:
6.11M
📥 #دانلود_کتاب
📔 طرح درس نسل حسینی
🖌 نویسنده: علی آب انباری
📌ویژه مبلغان و مربیان کودک ونوجوان
🔖موضوعات این طرح درس:
درس اول: شیرینی کنار هم بودن!
درس دوم: به من همکاری بده!
درس سوم: دختران فرشتهاند!
درس چهارم: از تنهایی بدم میآید!
درس پنجم: با هم قویتریم!
درس ششم: ما همه با هم هستیم!
درس هفتم: به کسی نگو، ولی... !
درس هشتم: کشتی نجات!
درس نهم: فقط به عشق حسین(ع)!
درس دهم: برای ظهور کاری کنیم!
#تربیتی
#مهدویت
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@Elteja -کانال اِلتجاHekayate Salam_Ziarat Karbala.mp3
زمان:
حجم:
4.39M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷
🎧 گـوش ڪنیــد ♬
📼 #نواے_عاشقے
🎙 حجتالاسلام عالی
شب جمعه بود،
دلش هوایی زیارت،
قدمهایش راهی کربلا...
عاشق از دور هم که سلام کند باید جواب بیاید!
#امام_حسین
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@ReligionsLibrary1عاشوراشناسی.pdf
حجم:
10.72M
📥 #دانلود_کتاب
📔 عاشورا شناسی؛ پژوهشی درباره امام حسین علیهالسلام
🖌نویسنده: محمد اسفندیاری
#امام_حسین
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
www.iranseda.irPart01_سه روایت از یک مرد.mp3
زمان:
حجم:
15.87M
🎧 #سه_روایت_از_یک_مرد
"سه روایت از زندگی شهید سید حسین علم الهدی"
1⃣ قسمت اول
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #تماشایی | ذکر جهانی❣
💛 این ذکر جهانی شد الحمدلله...
🎙 با اجرای گروه سرود نجم الثاقب تهران
●◉✿ الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦
#امام_حسین
#میلاد_امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: بیستودوم
داستان ۶
اگر میان تمام رفقایش دقیق میشدی به یک نقطهٔ مشترک میرسیدی: «حب الحسين يجمعنا....»
برای برنامهای قرار شد، نشریه بزنیم. وقت نداشتیم، چیز جالبی از آب درنیامد. چند بار تشویقم کرد: «که خوشم اومد. توی همون وقت کم رسوندی.»
میگشت و میگشت و دست میگذاشت روی خصوصیت مثبت آدمها. هربار از بدی یکی میگفتم او خوبیاش را مثال میزد. خوبیهایی که اصلاً به چشم امثال من نمیآمد. چندبار هم گفت: «از فلانی و فلانی برای کارها استفاده نکن. نمای خوبی ندارن!» سر جایش در مقام مشورت و مصلحت، حقیقت را کتمان نمیکرد. حتی به آنهایی که قبولشان هم نداشت، احترام میگذاشت، مخصوصاً روحانیون و علما و به همان نسبت به منتسبان امام حسین. بارها پیش آمد که نظر یکی را قبول نداشت و نقد میکرد؛ اما به احترامش کوتاه آمد و حتی آن نظر را اعمال کرد.
یک بار بهش گفتم: «خسته نمیشی این قدر وقت میذاری؟» گفت: «کار با عشق خستگی نداره!» تا میتوانست افراد را توی کار شریک میکرد. برای هر جلسه روضه، به همه زنگ میزد. یکدفعه گفت: «امشب به صد نفر زنگ زدم. پیامک که جای خود.» از وقتی برنامه قطعی میشد، آرام و قرار نداشت تا آخر جلسه که همه را بدرقه کند. از تبلیغ چهره به چهره گرفته تا آماده کردن عدسی. تا جایی که میشد برای جلسهها کتیبه و پرچم و سیاهی میزد؛ اما بعضی از روضههایش فقط با یک بلندگو شروع میشد. گاهی هم بدون بلندگو.
روضههایش ساده بود؛ اما بیروح نبود. خلوت بود؛ اما بیرونق نبود.
به دلیل اتفاقی، از جمع رفقا طرد شده بودم. اولین نفری بود که این قرق را شکست. با صراحت گفت: «ازت ناراحتم.» برای این کار بارها سرزنش شدم. تجربیات و دلسوزیها و حمایتهای مداومش چراغی شد برای اینکه راه را
گم نکنم.
شرهانی بودیم. خادم آنجا تا فهمید از یزد آمدهایم، ذکر خیر محمد حسین را پیش کشید. فکر میکرد یزدی است. گفت که من از بچههای یزد خاطره خوبی دارم. خادمی داشتیم که از همه خوشروتر و مهربانتر بود. هرشب توی یادمان شرهانی روضه میگرفت. مفصل هم عزاداری میکرد. پشت لباسش نوشته بود: «منم گدای فاطمه!»
به همه میگفت: «ان شاء الله شهید شی...!» روی کار برای شهدا تأکید داشت. میگفت: «کار برای شهدا جذبش بالاست.»
دعای همیشگیاش در آخر جلسهها به مانند حسرتی نمایان میشد: «خدایا! ما را به قافله خمینی و بسیجیانش برسان!» یک بار صبح زود بعد از نماز، با شمارهای ناشناس تماس گرفت. گفت: «حالت خوبه؟» گفتم: «حال خودت خوبه؟ این وقت صبح زنگ زدی، طوری شده؟» گفت: «دیشب خوابت رو دیدم. نگران شده بودم، مواظب خودت باش.» شاید همین علاقه و دلسوزیاش بود که نگذاشته هنوز چشم اطرافیانش خشک شود. پیام میداد یک جای خوب به یادت بودم. توی روضهای گفت: «شما از مسیر شام خیلی چیزها رو نمیدونین. روضه سرما رو نمیفهمین که این کاروان نیمه شب برای استراحت جای گرم نداشتن. ما سرمای شبهای اونجا را درک کردیم.» برایش
هر صحنه آنجا، یک گریز روضه شده بود.
شب آخر فاطمیه بود. آخرهای سینه زنی رسید. با اصرار آمد جلو و میکروفون را گرفت. مثل اینکه روح دوبارهای به مجلس دمیده شود. هم روضه خواند، هم خاطره گفت. از نبات مجلس یک مشت برداشت گفت: «برای تبرک میبرم.» گفتم: «خیلی خستهای!» گفت: «مستقیم از تهران رسیدم، اومدم اینجا.» توی همان جلسه بود که خواند:
سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک /
ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک
آن قدر داغ عظیم است که بر دل شده حک
/ سر زینب به سلامت سر نوکر به درک
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
زندگانی امام حسین جلد دوم.pdf
حجم:
6.9M
📥 #دانلود_کتاب
📔 زندگانی امام حسین علیه السلام
🖌 نویسنده: ز. رهنما
#زندگینامه
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈