نکات مهم قانون مجازات.قصاص.pdf
602.2K
📥 #دانلود_جزوه
📔 نکات مهم قانون مجازات؛ قصاص
🖌 نویسنده: سعید شاکر
#حقوقی
#ایران_تسلیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
وقتشه ساکت شی- سال بلو.pdf
1.33M
📥 #دانلود_کتاب
📔 وقتشه ساکت شی!
🖌 نویسنده: سال بلو
📝 مترجم: بنفشه جعفر
#رمان
#داستانی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
10.mp3
17.28M
🔉 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 🔟
* واقعه ششم
* ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد
* حقیقتی که در دنیا دیدم
* شیطانکی که با همسر فرشید صحبت می کرد
* گناهانی که به پای سمیرا نوشته می شد.
* به هر کس نگاه می کردم تا برزخ او را می فهمیدم.
* بی حجابی حق الناس است.
* با این روایت تنم لرزید.
* مدلی از تجربیات نزدیک به مرگ
* آهی که باعث می شود، مسلمان نمیری
* حق الناس عنوان قصدیه ندارد
* اعمالی که فکر می کنیم برای رضای خداست.
* هر عملی که از انسان سر می زند، باید پیوست الهی داشته باشد.
* برای هر کاری،باید حجت داشته باشیم.
* افرادی که سروکار با مردم دارند،گوش کنند.
* کار سخت قضاوت
* ریز به ریز حساب کتاب را دیدم
* عاقبت مال حرام
* رزق انسان، ثابت است.
* حمله به آرزوها، کار شیطان
* شک آری، تمسخر نه
* تعبیر قرآنی تمسخر
* عامل باز دارنده از گناه
* معنای عام رسول
#شنود
#ایران_تسلیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
17629-fa-jange-narm.pdf
4.31M
📥 #دانلود_کتاب
📔 درآمدی به روشهای جنگ نرم وشیوههای مقابله با آن از نگاه قرآن و حدیث
🖌 نویسنده: علی اکبر صیدی
#سیاسی
#ایران_تسلیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب روش شناسی کیو.pdf
1.74M
📥 #دانلود_کتاب
📔 روش شناسی کیو
🖌 نویسنده: علیرضا خوشگویان فرد
#روش_تحقیق
#ایران_تسلیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | وقتی برگردی، دیگه اصلا کاری به گُذَشتَت ندارن!
🔸هر آدمی، هر چقدر هم تا اینجاش رو خراب کرده باشه، با این کلیپ میتونه با شوق، برگرده...
🎙 استاد محمد شجاعی
#شاهچراغ
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #قصه_دلبری
◀️ قسمت: #بیستوهشتم
همیشه عجله داشت برای رفتن.
اما نمیدانم چرا این دفعه، اینقدر با طمأنینه رفتار میکرد.
رفتیم پلیس +۱۰ تا پاسپورت امیر حسین را بگیریم، بعد هم کافی شاپ.
میگفتم: تو چرا اینقدر بیخیالی؟
مگه بعد از ظهر پرواز نداری؟
بیرون که آمدیم، رفت برایم کیک بزرگی خرید.
گفتم: برای چی؟
گفت: تولدته!
تولدم نبود؛ رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم.
از زیر آینه قرآن ردش کردم.
خداحافظی کرد، رفت کلید آسانسور را زد، برگشت و خیلی قربان صدقهام رفت.
هم من، هم امیر حسین.
چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور.
برایش پیامک فرستادم:
لطفی ک تو کردهای به من، مادرم نکرد
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین!
۴۵ روزش پر شد، نیامد.
بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد که: با پدرم بیا توی منطقه که زودتر بیام!
قرار بود حداکثر تا یک هفته همه کارهایش را راست و ریس کند و خودش را برساند، و بعد هم باهم برگردیم ایران.
با بچه، جمع و جور کردن و مسافرت خیلی سخت بود؛
از طرفی هم دیگر تحمل دوریاش را نداشتم.
با خودم گفتم: اگه برم، زودتر از منطقه دل میکنه!
از پیامهایش میفهمیدم خیلی سرش شلوغ شده، چون دیر به دیر به تلگرام وصل میشد، و وقتی هم وصل میشد، بد موقع بود و عجلهای.
زنگهایش خیلی کمتر و تلگرافی شده بود.
وقتی بهش اعتراض کردم که: این چه وضعیه برام درست کردی؟
نوشت: دارم یه نفری بار پنج نفر رو میکشم!
اهل قهر و دعوا هم نبودیم؛ یعنی از اول قرار گذاشت.
درجلسه خواستگاری به من گفت: توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت!
بحثهای پیش پا افتاده را جدی نمیگرفتیم.
قهرهایمان هم خندهدار بود.
سر اینکه امشب برویم مجلس حاج محمود کریمی یا حاج منصور ارضی.
خیلی که پافشاری میکرد، من قهر میکردم، میافتاد به لودگی و مسخره بازی.
خیلی وقتها کاری میکرد نتوانم جلوی خندهام را بگیرم، میگفت: آشتی آشتی!
و سر و ته قضیه را به هم میآورد.
اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیریها بود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد!
باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
میگفت: قول دادی باید پاشم وایستی!
با این مسخره بازیهایش، خود به خود قهر کردنم تمام میشد.
این آخریها حرفهای بوداری میزد.
زمانی که تلگرامش روشن میشد، آنقدر حرف برای گفتن داشتم که به بعضی از حرفهایش دقت نمیکردم.
هی مینوشت: من یه عمره که شرمندتم، شرمندگیام جواب نداره، امام زمانم بهم کار داده، به خدا گیر افتادم! منو حلال کن! منو ببخش! تو رو خدا! خواهش میکنم!
ماموریتهای قبلی هم میگفت، ولی شاید در کل سفرش یکی دو بار.
این دفعه در هر تماس تلگرامی یا تلفنی چندین بار این کلمات را تکرار میکرد.
وقتی خیلی طلب حلالیت می.کرد، با تشر میگفتم: به جای این ننه من غریبم بازیا، پاشو بیا!
از آن آدمهایی نبود که خیلی اسم امام زمان را بیاورد، ولی در ماموریت آخر قشنگ مینوشت: واقعا اینجا حضور دارن! همونطور که امام حسین شب عاشورا دستشون رو گرفتن و جایگاه یارانشون رو نشون دادن، اینجا هم واقعا همون جوریه!
اینجا تازه میتونی حضورشون رو پررنگتر حس کنی!
در کل ۲۹ روزی که در منطقه بودم، سه بار زنگ زد.
آنجا اینترنت نداشتم، ارتباط تلگرامیمان هم قطع شد.
خیلی محترمانه و مؤدبانه صحبت میکرد و مشخص بود کسی پهلویش ایستاده که راحت نبود.
هیچ وقت اینقدر مؤدب ندیده بودمش.
گاهی که دلم تنگ میشود، دوباره به پیامهایش نگاه میکنم.
میبینم آن موقع به من همه چیز را گفته، ولی گیرایی من ضعیف بوده و فهوای کلامش را نگرفتهام.
از این واضحتر نمیتوانست بنویسد:
_قبل از اینکه من شهید بشم، خدا به تو صبر و تحمل میده!
_مطمئنم تو و امیر حسین سپرده شدین دست یکی دیگه!
سفرم افتاده بود در ایام محرم.
خیلی سخت گذشت، از طرفی بلاتکلیف بودم که چرا اینقدر امروز و فردا میکند، از طرفی هم هیچ کدام از مراسم آنجا به دلم نمیچسبید.
زمان خاصی داشت، بیشتر از دو ساعت هم طول نمیکشید.
سالهای قبل با محمدحسین، محرم و صفر سرمان را میگرفتی هیئت بود، تهمان را میگرفتی هیئت.
عربی نمیفهمیدم، دست و پا شکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه میشدم.
افسوس میخوردم چرا تهران نماندم، ولی دلم را صابون میزدم برای ایام اربعین.
فکر میکردم هر چه اینجا به ظاهر کمتر گذرم میافتد به هیئت و روضه، به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران میشود.
قرار گذاشته بود از ماموریت که برگشت، باهم برویم پیاده روی اربعین.
⏯ادامه دارد...
روایت زندگے شهیدمحمدحسینمحمدخانے
بہ روایت همسر
✍ به قلم محمد علی جعفری
#شاهچراغ
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5832465205992358830.mp3
1.93M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
قصــّه معـــراج
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت هفتم / فصل ششم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈