eitaa logo
کتاب یار
898 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1809033382.pdf
2.72M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد چهارم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
5.pdf
2.7M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد پنجم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
6.pdf
3.02M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد ششم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
7.pdf
2.81M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد هفتم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
8.pdf
2.88M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد هشتم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
9.pdf
5.13M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد نهم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
10.pdf
5.59M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد دهم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
11.pdf
4.22M
📥 📔 اسناد لانه جاسوسی آمریکا 🖌نویسنده: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 📚 جلد یازدهم ⭕️ پیشنهاد مطالعه به نوجوانان و جوانان جهت افزایش آگاهی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ ✌️برای پیروزی در بازی زندگی باید نیروی خیالمان را آموزش دهیم. کسی که به قوه تخیل خود آموخته باشد که تنها نیکی را تصور کند و ببیند، خواهد توانست به همه مرادهای به حق دلش؛ خواه سلامت و خواه ثروت و خواه محبت و خواه دوستی و خواه بیان کامل نفس، و یا هر آرمان بزرگ دیگر برسد. 📙 ✍🏻 ‎🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم: پس من چی؟ نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد: قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم! کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم: هنوز که درسمون تموم نشده! و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید: مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟ به‌ هوای عشق سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم: چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟ نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید: نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! این دفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟ دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم: برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از سوریه میشه شروع کرد، من آماده‌ام! برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید: حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟ شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم: بلیط بگیر! از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد: نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی! سقوط بشّار اسد به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک عدالت‌خواهی‌ام را عَلم کردم: اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام! و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان درعا است و خیال می‌کردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان جنگ پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از آشوب شهر لذت می‌برد. در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد: امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه! در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم: خب چرا نمی‌ریم خونه خودتون؟ بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و اعتراض کردم: اینجا کجاس منو اوردی؟ به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم: اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام! نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید: تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟ بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد: نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی! و هنوز عاشقانه‌اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید: با ولید هماهنگ شده! پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. ⏯ادامه دارد... بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵ ✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804469.mp3
5.15M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی فـــریاد مهــــتابــ 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت هفتم / فصل ششم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈