#راز_دلبران
🌿#خاطرات_همسرداری
🌱#همسر_شهید_عباس_کریمی:
🍀 تواضع و #فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده اید؟ من همیشه جلوی تو #بلند_میشوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم».
🌾میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و می ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه #ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: «چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم #پوسیده است و به شدت آسیب دیده اند. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.»
🍁 عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت.
@j_asemany
@kh_asemani
🆔 @shamim_e_khanevade
#راز_دلبران
🔰 #خاطرات_همسرداری
💠 همسر شهید #رجایی:
🔰 یه بار که برای خرید لباس با محمد علی به خیابون رفته بودیم، خریدمون خیلی #طول کشید و از صبح تا ظهر از این مغازه به اون مغازه می رفتیم. دوست داشتم لباس دلخواهم رو پیدا کنم.
💠 با اینکه #مشغله_کاری زیادی داشت ولی چیزی نگفت، فقط سکوت کرد. بدون اینکه کوچک ترین اخمی بکنه یا حرفی بزنه بهم فهموند که داره رفتارم رو #تحمل می کنه.
🔰 همین سکوتش بود که من رو به فکر انداخت که چرا باید طوری رفتار کنم که بخواد تحملم کنه. در صورتی که اگه کار به حرف و #بحث کردن می کشید من هیچ وقت به این مسأله فکر نمی کردم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
@j_asemany
@kh_asemani
🆔 @shamim_e_khanevade
#راز_دلبران
🍀 #خاطرات_همسرداری
🍀 هر چی از پشتِ درِ آشپزخونه #خواهش کردم فایده نداشت. در رو بسته بود و می گفت: «چیزی نیست الآن تموم می شه».
🍀 وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخونه رو مرتب کرده، کفِ آشپزخونه رو شسته، ظرف ها رو چیده سرِ جاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه #دسته_گل.
🍀 گفتم: «با این کارها منو خجالت زده می کنی». می گفت: «فقط خواستم #کمکی کرده باشم».
شهید علی صیاد شیرازی
📚خدا می خواست زنده بمانی، صفحه 7
🌼 مقام معظم رهبری:
این زن #کارپرداز همه کارهای زندگیتان نیست که همه کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد مؤاخذه کنید. نه این یک #گلی است در دست شما.
📚 مطلع عشق صفحه 50
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
کانال #خانواده آسمانی
@kh_asemani
#راز_دلبران
#خاطرات_همسرداری
تا اومدم دست به کار بشم سفره رو انداخته بود. یه پارچ آب، دو تا لیوان و دو تا پیش دستی گذاشته بود سر سفره. نشسته بود تا با هم غذا رو شروع کنیم.
وقتی غذا تموم شد گفت: «الهی صد مرتبه شکر، دستت درد نکنه خانوم. تا تو سفره رو جمع کنی منم ظرف-ها رو می شورم». گفتم: «خجالتم نده، شما خسته ای، تازه از منطقه اومدی. تا استراحت کنی ظرف ها هم تموم شده».
نگاهی بهم انداخت و گفت: «خدا کسی رو خجالت بده که می خواد خانمشو خجالت بده». منم سرم رو انداختم پایین و مشغول کار شدم.
🔷شهید حسن شوکت پور
📚 حدیث آرزومندی، صفحه108
💠 مقام معظم رهبری:
یک وقتی هست انسان در دلش حقیقتا از خدای متعال به خاطر ازدواج موفق سپاس گذار و متشکر است این خیلی ارزش دارد،...منتهی وقتی ما از خدای متعال متشکر شدیم، یک عملی، یک حرکتی، یک موضع گیری هم براساس این تشکر لازم می آید که انجام دهیم.
📚 مطلع عشق، صفحه 16
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
کانال #خانواده آسمانی
@kh_asemani