زمان جنگ ، وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود،
یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند !!
یکیشون گفت: منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟
دلم هری ریخت، گفتم حتماً برایش اتفاقی افتاده😔
گفت : جناب سرهنگ براتون پیغام💜 فرستاده
و بعد یه پاکتی بهم داد😊
اومدم توی حیاط و پاکت رو بازکردم،
هنوز فکر می کردم خبر شهادتش را برایم آوردند!!
آن را باز کردم ،
یه نامه💌 توش بود با یه انگشتر عقیق♥️
در آن نامه نوشته بود:
"برای تشکر از زحمت های تو، همیشه دعات می کنم"
ازخوشحالی اشک توی چشمام🥺 جمع شد...
(بهنقلازهمسرشهید)
#پنجشنبهویادشهدا
#یادیکهدردلهاهرگزنمیمیردیادشهیداناست
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
@Khaakriz_amnyat