eitaa logo
خبرگ
4.3هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
99 فایل
♻️گلچین اخبار اردکان، میبد و استان یزد 📢 💠طرفدار انقلاب، بیزار از چپ و راست ❌️بدون تعصب و نگاه جناحی ✅️انعکاس اخبار محلی ✍️🏼آخرتم را فدای دنیای کسی نمیکنم 📲ارتباط با ما و ارسال سوژه ها: @JavanEnghelabi313 متعهد به محفوظ ماندن اطلاعات ارسال کننده
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ به نام خالق مرد و زن ✅ کرونا، مچکریم! ۱ ماجرای آقا گل و ترمه خانم! آقا گل: در این مدتی که کرونا آمده است مرتب فضای مجازی، رادیو، تلویزیون، خاله، عمه، دایی و...می‌گویند: امن‌ترین جا برای شما، خانه است. در ضمن، پیامکی هم وزیر بهداشت برای بنده داده و خواهش کرده است تا جایی که می‌توانید در خانه بمانید... حال که دیدم اوضاع، کرونا«پُرونایی»است، قبول کردم در خانه بمانم...! در این مدتی که خانه هستم، تازه متوجه شدم خانم‌هایی که در خانه هستند، چقدر زحمت می‌کشند و تا امروز از دید همسرانشان پنهان بوده است! غذا بپزند، خانه را مرتب کنند، پیگیر درس بچه‌ها باشند و در آخر، شوهر نق‌نقو را هم تحمل کنند. به ترمه خانم گفتم: عزیزم: من یک بوسه و تشکر به جناب آقا یا خانم کرونا و همه دست‌اندرکاران و اعضای بدهکارم! آن‌ها امروز من را از خر شیطان پیاده کردند، وگرنه من تا آخر زندگی مشترک، به زحمات تو پی نمی‌بردم و دائم نق می‌زدم! همسرم با چشمانی گِرد شده و از روی تعجب! گفت: راست می‌گویی؟ _ بله ترمه خانم... چه قدر قربان صدقه ام رفت!... روزی دیگر، در خانه با دختر و پسرم فوتبال، کُشتی، قایم‌موشک و...بازی می‌کردم که ترمه خانم، به من گفت: آقااا تا قبل کرونا، با خودم می‌گفتم، آقا گل، صبح از خانه بیرون می‌رود و آخر شب وقتی بچه‌ها خواب هستند، به خانه ‌برمی‌گردد. می‌ترسیدم نکند، بچه‌ها قیافه تو را فراموش کنند! که مأمور حاکم بزرگ، ، به داد من و بچه هایم رسید! این هفت هشت ماه کرونایی، من و بچه‌ها داریم مزه زندگی کردن با تو را می‌چشیم و از این ویروس نامرئی تشکر می‌کنم که تو را به ما برگردانده است! آقا گل: و دوباره قربان صدقه... گفتم: خانم، تازه دنیا دارد روی دیگر خودش را نشان می‌دهد! یک‌شب با ترمه خانم، داشتم برنامه انارستان می‌دیدم، به او گفتم: دنیای پَسا کرونا، دنیای زیبایی خواهد بود. گفت: چه طور؟ گفتم: بعد از کرونا همه بدون این‌که گرفته باشند بهداشت را رعایت خواهند کرد؛ مثل من که آن‌قدر دست‌هایم را شسته‌ام... ترمه می‌گوید: بله معلوم است تقلب‌های کلاس پنجمت بعد از 30 سال پیداشده است! گفتم ترمه خانم: دیگر دست‌هایم را نمی‌شویم! ‌حرفی به من گفت که مغزم را قلقلک داد! ترمه گفت: فرض کن، «الان بمیری، بری اون دنیا، ازت بپرسن چی شد مُردی؟ چی می گی؟ - هیچی میگم: دستامو نشستم!» -آقا گل از دست تووو! - ترمه خانم، ما کی فکر می‌کردیم روزهایی را ببینیم که با ماسک و دستکش بیرون برویم و وقتی به خانه آمدیم دست‌هایمان را ضدعفونی کنیم! نمی‌دانی چقدر دلم برای نیمرو کردنِ تخم‌مرغ، داخل استانبولی، کنار کارگرها تنگ‌شده، با کَمچه، نیمرو را به هم بزنی! نمی‌دانی چقدر دلم... ترمه نگذاشت حرف من ادامه پیدا کند، می‌گوید: این کارها را کردید، کرونا آمد! حالا که آمده است می‌خواهد تو را بیدار کند که آقا گل، چیزی به نام داریم. ادامه دارد... ✍️ محمد اعرابی اردکانی ۹۹/۹/۱ •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾بزرگترین رسانه ایتایی استان یزد✾