#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
#شهید_چمران دراتاق نشسته بود، دید صدای دعوا میآید! با دست بند، رضا را آوردهاند در اتاق و به شهید چمران گفتند این چه کسی است آوردهاید جبهه؟!
رضا شروع کرد به فحش دادن، اما چمران مشغول نوشتن بود ….
دید که شهید چمران توجه نمیکند…. یک دفعه داد زد: ” کچل با توأم …! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چه شده آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟
آقا رضا رفته بود بیرون سیگار بخرد که با دژبان دعوایش میشود.
شهید چمران به جوان میگوید: آقا رضا چه سیگاری میکشی؟ بروید برایش بخرید و بیاورید!
رضا به شهید چمران میگوید: میشود دوتا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی؟!
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من عمری است به هرکسی بدی کردهام، به من بدی کرده است … تا حالا نشده بود به کسی فحش بدهم و اینطور برخورد کند…
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی، یکی اون بالا هست، هر چی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکند، بلکه با #خوبی جواب میدهد، #آبرو میدهد.
رضا جا میخورد و آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، درسنگر زار زار گریه میکرد …عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم خوبی کرده؟
اذان شد، آقا رضا نخستین #نماز عمرش بود، رفت وضو گرفت سر نماز، موقع قنوت صدای گریهاش بلند بود.
وسط نماز، صدای سوت خمپاره آمد صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد…. رضا رفت، فقط چند لحظه بعد از #توبه کردنش ….
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
╔═•__●°•🌷•°●__•══╗
@khadem_astan
╚══•__●°•🌷•°●__•═╝