eitaa logo
خادمان افتخاری حضرت‌فاطمه‌معصومه‌سلام‌الله‌علیها
7.7هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
48 فایل
ویژه خادمین افتخاری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه‌سلام‌الله‌علیها آموزش مجازی و غیرحضوری، اطلاع از اخبار و رویدادهای مربوط به حرم مطهر و خادمان افتخاری، ارتقاء سطح آگاهی عمومی خدام، #جهاد_تبیین https://eitaa.com/khadem_astan ادمین: @khademharam86
مشاهده در ایتا
دانلود
فرموده‌اند: 《مبادا از کسانی باشی که از گناه دیگران بیمناکند، و از کیفر گناه خود آسوده خاطرند.》 تحف العقول، ص۲۷۳ ༺🌻⃟°.• ترس از ارتکاب گناه و آلوده شدن به جرم، همان خوف واقعی و در خور شأن انسان است، زیرا چنین ترسی باعث می‌شود که آدمی از سقوط در پرتگاه گناه و از کیفر اخروی و حتی دنیوی آن مصون بماند. انسان مومن، گناه خود را همچون کوهی می‌بیند که بالای سر او قرار دارد که هر آن می ترسد که بر وی افتد، ولی منافق گناه خود را همچون مگسی می‌بیند که بر بینی وی بگذرد و او آن را بپراند. آنچه در بحث گناهان بسیار نهی شده و ما را برحذر داشته‌اند: کوچک شمردن ونادیده گرفتن گناه و پیامدهای دنیوی و اخروی آن است . مؤمن واقعی برای خویش حریمی قائل نمی‌شود وخود را مصون از غفلت و گناه نمی‌داند. لذا قدم بر و می‌کند وراه و اصلاح برمی‌گزیند و هر اندازه که از انجام معاصی در صحنه‌ی اجتماع بیزاری می جوید، نفس خویش را رها نکرده و حصار خودبرتربینی را در خویش می‌درد. ┄┅•|❈❀❈•|┅┄ @khadem_astan ┄┅•|❈❀❈•|┅┄
┄┅═❁💠❁═┅┄ ◈ سفارشات امام رضا علیه السلام در روزهای و استقبال از ماه مبارک رمضان : ۱. زیاد کردن (أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ). ۲. زیاد کردن (وَ الِاسْتِغْفَارِ). ۳. زیاد (فَاسْتَقْبِلِ الشَّهْرَ بِالْقُرْآن ). ۴. از گناهان (وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ). ۵. ادای تمام هایی که به گردن انسان است (َ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا) ۶. بیرون ریختن تمام هایی که از مؤمنين در قلب انسان وجود دارد (وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَه ). ۷. ریشه کن کردن از دل (وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ) ۸. الهی پیشه کردن (وَ اتَّقِ اللَّهَ) ۹. بر خدا در امور پنهان و آشکار (وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِهِ) ۱۰. زیاد خواندن این : «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ.» 📚بحارالانوار، ج۹۴. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂 @khadem_astan 🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍂🍂
┄┅═══✼✼═══┅┄ دراتاق نشسته بود، دید صدای دعوا می‌آید! با دست بند، رضا را آورده‌اند در اتاق و به شهید چمران گفتند این چه کسی است آورده‌اید جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن، اما چمران مشغول نوشتن بود …. دید که شهید چمران توجه نمی‌کند…. یک دفعه داد زد: ” کچل با توأم …! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چه شده آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ آقا رضا رفته بود بیرون سیگار بخرد که با دژبان دعوایش می‌شود. شهید چمران به جوان می‌گوید: آقا رضا چه سیگاری می‌کشی؟ بروید برایش بخرید و بیاورید! رضا به شهید چمران می‌گوید: می‌شود دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی؟! ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ شهید چمران: چرا؟! رضا: من عمری است به هرکسی بدی کرده‌ام، به من بدی کرده است … تا حالا نشده بود به کسی فحش بدهم و اینطور برخورد کند… شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی، یکی اون بالا هست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کند، بلکه با جواب می‌دهد، می‌دهد. رضا جا می‌خورد و آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، درسنگر زار زار گریه می‌کرد …عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم خوبی کرده؟ اذان شد، آقا رضا نخستین عمرش بود، رفت وضو گرفت سر نماز، موقع قنوت صدای گریه‌اش بلند بود. وسط نماز، صدای سوت خمپاره آمد صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد…. رضا رفت، فقط چند لحظه بعد از کردنش …. ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝
┄┅═══✼✼═══┅┄ قسمتی از وصیتنامه سردار شهید حاج حسین همدانی: خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، . مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. ، ، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، _علی_زمانمان که ادامه‌ دهنده همان راه و کاروان را چه و زیبا از همه گردنه‌ها و ‎ها عبور می‎دهد اما نه، باید بیش از این باشیم نه ، بلکه مثل بگوییم. عشق به واطاعت کامل از ایشان  دنیا و آخرت  را دارد. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، می‌شدم، می‌کردم و از خدا و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد، و خودم به او هستم نه به عملکرد خودم. ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝
... ﷽⃟🍃⃟🌤 💠غایب شدن انبیاء از میان مردم زمان خود 🔹ادریس گفت: "ای مؤمنان از این قریه بیرون شده و به قریه‌های دیگر روید." آنها که تعداد ایشان در آن روز ۲۰نفر بود، خارج شدند و در قراء دیگر متفرّق شدند و خبر ادریس و مسألت او از خدای تعالی در قریه‌ها شایع شد و ادریس خود به بالای کوه بلندی در میان غاری پناهنده شد و خدای تعالی نیز فرشته ای بر او گمارد که هر شامگاه غذایش را بیاورد و روزها هم روزه می گرفت و فرشته نیز افطاری می آورد. 🔹در این میان، خداوند پادشاهی آن جبّار را گرفت و او را کشت و شهرش را ویران و زنش را خوراک سگان کرد، به خاطر خشمی که بر آن مرد مؤمن گرفته بود. 🔹بعد از آن جبّار، گنهکار دیگری در شهر ظاهر شد و پس از بیرون رفتن ادریس از آن شهر مدّت ۲۰سال گذشت و از آسمان حتّی یک قطره باران نبارید و مردم دچار سختی شدند و حالشان به وخامت گرائید و از شهرهای بسیار دور غذا وارد می‌کردند. چون سختی به نهایت رسید، بعضی از ایشان به نزد بعضی دیگر رفته و گفتند: این مصیبتی که بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادریس است که از پروردگارش مسألت کرده باران بر ایشان نفرستد، تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادریس از دید ما مخفی شده و جایگاه او را نمی دانیم و خداوند از او به ما مهربان تر است. آنها با هم اتّفاق کردند که به درگاه خدا کرده و او را بخوانند و به درگاهش کنند و درخواست نمایند که آسمان بر آن قریه و مردمش ببارد. پس بر خاکستر ایستاده و لباس سیاه پوشیده و خاک بر سرهای خود پاشیده و با توبه و استغفار و اشک و زاری به درگاه او نالیدند. 🔹خدای تعالی به ادریس وحی فرمود: "ای ادریس! همشهریان تو با توبه واستغفار و ناله و زاری به درگاه من نالیده اند و من خدای رحمان و رحیمم، توبه را می پذیرم و گناه را می بخشم و بر ایشان رحمت آورده ام ..." ادریس رفت و بر موضع شهر آن جبّار اوّلی نشست و آن را تلّی از خاک یافت و مردمی از اهل آن قریه به دورش جمع شدند و به او گفتند: ای ادریس! آیا به ما رحم نمی کنی در این بیست سالی که به سختی و گرسنگی گذرانیدیم؟ اکنون از خدا بخواه که بر ما باران بفرستد، گفت: نه، مگر آنکه این جبّارتان و همه اهل قریه پیاده و پای برهنه بیایند و آن را از من بخواهند. 🔹این مطلب به گوش آن جبّار رسید و ۴۰مرد را فرستاد تا ادریس را به نزد او برند، به نزد او آمده و گفتند: جبّار ما را نزد تو فرستاده تا تو را نزد او بریم و ادریس آنها را نفرین کرد و آنها مردند و خبر آن به گوش جبّار رسید و دیگر بار ۵۰۰مرد را فرستاد تا او را ببرند، آنگاه که به نزد او آمده، گفتند: ای ادریس! این جبّار ما را به پیش تو فرستاده است تا تو را به نزد او بریم. ادریس گفت: به محلّ آرمیدن یاران خود بنگرید. گفتند: ای ادریس! بیست سال است که ما را از گرسنگی کشتی، اکنون می خواهی ما را با نفرین بکشی؟ آیا رحم نداری؟ ادریس گفت: من نزد او نخواهم رفت و از خداوند هم برای شما درخواست باران نمی کنم تا به غایتی که جبّارتان و اهل قریه شما پیاده و پای برهنه به نزد من آیند.. 🔹پس به نزد او آمدند و در مقابلش خاضعانه ایستادند، در حالی که از او می‌خواستند که از خدای تعالی بخواهد که بر ایشان باران بفرستد. 🔹ادریس به آنها گفت: اکنون آری، و از خدای تعالی درخواست کرد که بر قریه آنها و نواحی آن باران بفرستد، ابری از آسمان بر سر آنها سایه انداخت و رعد و برقی درگرفت و همان ساعت باران فراوانی بر آنها بارید تا به غایتی که گمان کردند غرق خواهند شد و به خانه های خود نرسیده بودند مگر آنکه نفوسشان آنها را از فراوانی آب نگران ساخته بود.. .. 📚منبع: کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد ┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄ ➣ @khadem_astan