eitaa logo
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
4.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
54 فایل
کمیته برادران: @Dp123456 کمیته خواهران: @Md654321 تبادل : ‌ @Md654321 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است‌ کسانی میتوانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را دفن کنند...
مشاهده در ایتا
دانلود
از لحظه‌ای که از کنار پیرمرد ناتوان رد شدم تا برسم به صحن حرم، حالم مثل همیشه نبود.. دیگه به هیچکی و هیچ جا نگاه نمیکردم چشمام باز بود اما انگار چیزی رو نمیدیدم از دست خودمم عصبانی شده بودم که چرا انقدر کم تحملی و به همه چی فکر میکنی! اون فقط یه پیر مرد بود مثل خیلی های دیگه... تمام شد و رفت! ولی چاره ای نبود جز اینکه این حال درهم و ورهم رو ببرم داخل حرم و مرهمی براش پیدا کنم.. رسیدیم حرم.. جمعیت زیادی بود.. سوار آسانسور شدیم و رفتیم پایین.. پایین نزدیکترین مکان به مضجع شریفه.. باید خیلی بیشتر کرد.. نماز رو خوندیم و زیارت‌نامه برداشتم و خوندم و رفتم سمت ضریح.. ولی نه حرفم می اومد و نه هیچی.. فقط نگاهم رو دوختم به ضریح ... - خانم.. زود باش.. رد شو عزیزم... زیارت قبول.. دستمو کشیدم به ضریحو و با نگاهه وصله زدم به شبکه‌های ضریح گفتم: من چندبار دیگه شما رو میبینه؟! من چندبار دیگه خدمت شما میرسه؟! در همین حین تا من برم و بیام...خطیب صحبت می‌کرد.. و من تا جایی که میشد صداش رو بشنوم دقت میکردم به صحبت ها.. اولین چیزی که شنیدم این بود: زائران عزیز.. مقام حرمت معصومین رو حفظ کنید..حتی در حرم و نزدیک ضریح با صدای بلند صلوات نفرستید..(جالب بود! حتی صلوات هم!..چقدر این بالاست..) الان دیگه شارژ روحی شده بودم.. این خاصیته زیارته☺ موضوع خطیب اما انگار بود.. و شروع کرد از زحمات پدر و مادر گفتن.. از جایی که شاید تاحالا بهش فکر نکردیم! (نهایتا خیلی برگردیم عقب از ۹ ماه دوران بارداری مادر یاد میکنیم!) اما اون از زحمات پدر و مادر از وقتی که هنوز توفیق پدرشدن و مادرشدن پیدا نکردن میگفت.. از زمانی که با هزار و آرزو از خداوند "طلب اولاد" میکنند و برای داشتن اولاد سالم و صالح دعاهاشون برای دلبندشون شروع میشه و چه نذرها که نمیکنن و چه ذکرها که تو نمیگن..(و ما هنوز هیچ هیچیم!!) و وقتی بشنون که خدا به اونها فرزندی عنایت میکنه، بارش دعاها شروع میشه و روز به روز دعا پشت دعا... اما دعاهاشون بزرگتره انگار.. چون هم برای مادره و هم برای فرزند.. خلاصه از اون اول تا پدر و مادر گفت.. چقدر همه چیز خوب چیده شده بود.. موضوع اون روز خطیب و .. سخنرانیه اون شب کاملا بود برام.. اما تا اینجا تمام اون چراهای ذهن من فقط یه چیز انتزاعی بود.. به هرحال مدرکی برای اثبات کم لطفی پسر به پدر نداشتم! ولی نمیدونم چرا حس خوشایندی هم نبود.. باید مطمئن می شدم.. دیگه کم کم آماده خداحافظی و برگشتن شدیم.. موقع برگشت از حرم، کنار خیابون باز همون پدر ناتوان و حاج آقای پسر رو دیدیم.. ویلچر پدر کنار درِ باز شده ماشین پسر پشت اون ایستاده بود. @khadem_koolebar