[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️بزرگداشت شهيد يعني اصالت
بخشيدن به آن هدفها و تشويق به
آن عمل و تقديس آن ايثار.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅 ]
خوشـآبہ حـآل شمایۍ
ڪہ ڪنارجـ♡ـآنانیـد..
بَدآ بہ حآل مَنۍڪہ،
اسیــر زندانـم...
شمآدرسعـآدتـِ محضید
شمایۍکہ میخندید...
منۍڪہ بنـدگنـاهـم،
منۍڪہ گریـانـم...💔🍃
#صبحتان_منور_بہ_نگاه_شهدا
[و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
1_934683777.mp3
4.68M
[ #کبوترانہ🕊 ]
📝 موضوع: #وظایف_منتظران
📌 قسمت دهم
برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 صله مالی امام زمان علیه السلام
#استاد_ابراهیم_افشاری
Eitaa.com/Khadem_Majazi
💚منتظران ظهور💚 - @yamahdi_fateme313.mp3
3.9M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
🌼 از مسیر شهدا بری به امام زمان (عج) میرسی
#استادرائفیپور
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
باز دیشبــ •|🌙|•
با خیالت بالی از باور گرفتم•|🕊|•
دور صحن •|✨🍃|•
و گنبد زرد طلایت پَر گرفتم •|✨🍃|•
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا♥️
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️وظيفه قدرداني از ايثارگران
بويژه شهيدان، فريضه اي عيني
و تعيني و هميشگي است.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید محمدرضا شیبانی مجد •• ــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید حاج حسن عبدالله زاده ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
سلام مولاے من ، مهدے جان
ما
چشم براهان بیقرار
منتظران بےشکیب
دیرگاهے است که همچون زورقے شکسته اسیر امواج پرتلاطم اندوهیم .
حسرت یک ساحل امن
یک جان پناه آرام
عمرے است که بر دوشِ دل هایمان سنگینے میکند .
و تنها تویے که میتوانے این امواج بلاخیز را فرو بنشانے و زنگار اندوه از قلبهایمان بزدایے . . .
بازآے
بازآے اے تمام امید ...
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم.
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_شصت_و_دوم ناصر دلش براي مادر میسوزد و به دلداري ميگويد:☺️
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_شصت_سوم
بی امان ميپرسد:
- ننه خيلي طول كشيد تا داييش پيدا شد و بردش؟ 🥺
مادر ميل جواب نـدارد و نگران حسين است . فقط براي ناصر سر تكان مي دهد و حالي مي كند كه طول كشيد. 😔
رنگ از چهرة هاجر هم پريده و هاج و واج، وا ميماند. لب هاي پدر هم كه براي پك زدن به سيگار باز شده منتظر مي ماند.🚬
ذهن ها پيِ حادثـه اي اسـت كـه بويش اتاق را گرفته است. مادر التماس ميكند:
ـ ناصر! تورو فاطمةزهرا، حسين طوريش شده؟ 😭
ناصر مي خواهد جواب سؤال مادر و چشم هاي نگراني را كه منتظر جـواب، به او دوخته شده بدهد، كه لب هاي مـادر چنـد بـار بـه هـم گـره مـي خـورد و صدايش با اشك چشم بيرون مي آيد. 😭
ناصر مانده است كه باز هم خبر را پنهـان
نگهدارد، يا سكوت اختيار كند تا آنها خود همه چيز را بفهمند ؛ كه شيون مادر و
گرية هاجر، با بغض گلوگير پدر به هم گره مي خورند و فرصت فكـر كـردن را
از ناصر ميگيرند؛ خبر را بي آنكه بر زبان آورد، از سينه اش بيرون ميكشندمادر براي رفتن به مجلس آماده شده است . 😔
صداي بلندگو، از سالن هتل بـه همة اتاق ها دويده است . جمعيت، به رديف نشسته اند و روبرويشان سـيني هـاي بزرگ ميوه و شيريني كاشته شده است . جواني كه آرم سـپاه روي قلـبش نقـش بسته، ميكروفن را به دست گرفته و نوحه سرايي ميكند:
ـ سرباز سرافراز خميني بدنت كو؟ سرباز سرافراز خميني بدنت كـو؟ پاسـدار
هويزة عزيزم كفنت كو؟
جمعيت به سينه ميزند و جواب نوحه خوان را با اشك ميدهد. 😭
ناصر به سرا غ مادر آمده است . مادر لبـاس هـايش را پوشـيده و آمـاده شـده است. ناصر سراپاي او را ورانداز مي كند؛ چيزي كـه مايـة نگرانـي اسـت در او نميبيند. نه چهره اش را مضطرب و نگران مي بيند و نه گـام هـايش را سـست و لرزان؛ اما يكبارِ ديگر مادر را سفارش ميكند:
ـ ننه جون، مطمئن باشم كه بيقراري نميكني؟😢
ـ ديشب كه گفتم، فداي يه لحظة عمر امام . حسينمو در راه حسين دادم . ديگه
هيچ نگران من نباش؛ اگرم يه وقت مي بيني گريه زاري مي كنم، دست خودم نيست؛ مادرم!😔
ناصر، دلش تسلي مي يابد. كفش هاي مادر را جلوي پايش جفت مـي كنـد و ميگويد:
- نه ننه جون، گريه كن؛ مكتب ما مكتب گريه س ؛ فقط مي گم بـي قـراري و بيتابي نكن. 😭
ميخواهد زير بغل مادر را بگيرد و از پله ها پايين بياورد كه او نميگذارد:
ـ نه مادر؛ خودم ميآم. ميبيني كه دارم ميآم.
ناصر همپاي مادر، ميگويد:
ـ ياد روزي ميافتم كه توي مجلس شهناز، بيقراري ميكردي.
مادر سر ميجنباند:
ـ آره؛ خدايا ازم بگذر؛ توي ختم دخترم، خيلي بيقراري كردم.
ناصر دلداري ميدهد:
ـ خدا خيلي بخشنده س؛ اونم براي شما كه خونـه و زنـدگي و بچـه هـا تونـو فداش ميكنين. ☺️
او را تا قسمت زنانه مي برد و خود، جلوي در سالن، پا به پـاي پـدر و بقيـة
فاميل مي ايستد. جمعيت زياد شده است و مـردم دورتـا دور سـالن، دو رديـف
نشسته اند. جوان سبزپوش، هنوز ميخواند:
ـ سرباز سرافراز خميني بدنت كو؟ سرباز سرافراز خميني بدنت كـو؟ پاسـدار
هويزة عزيزم كفنت كو؟😭
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi