eitaa logo
خادم مجازی
154 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_چهارم زن ميخواهد براي به دوش كشيدن جنازه ناصر را كمـك كن
[ 💌 ] ـ معلومه ننه؛ چن روز تشنگي و گشنگي، دل پيچه ميآره؛ اونم تو اين آفتاب.😢 خورشيد وسط آسمان نشسته و هرمش را بر سر و روي مردم و در و ديوار شهر مي پاشد.🌞 سايه ها كوتاه شده است؛ كوتاهِ كوتاه . پاهاي ناصـر دنبـال چيـزي ميگردند تا خود را بر آن بزنند و صاحبشان را از رفـتن بازدارنـد ؛ مـي خواهنـد مدتي بياسايند؛ اما ناصر آنها را به دنبال خود ميكشد و به طرف مسجد ميبرد. 🏃‍♂ شليك دشمن جاي جاي زمين را زخمي كرده و از دل آن، آتش و دود بـالا ميبرد. ☄ ناصر، كوچه را كه تمام مي كند و پايش كه به خيابان رستاخيز مي رسـد، گلدسته هاي مسجد، محكم و پابرجـا، تـوي چـشمانش مـي دود و بـه او تـوان مقاومت مي دهد.👀 كنار پلكان مـسجد چنـد وانـت ايـستاده و مـردم از عقـب آن زخمي ها را بيرون مي كشند و به داخل محوطه مي برند. غير از چنـد نفـري كـه بالاي وانت اند، همه مي دوند. صداي همهمه و هيـاهو، تـا كوچـه هـاي اطـراف مسجد ميدود: 🗣 ـ يا حسين، خودت به دادمون برس! ـ آب ميخوان آقا؛ آب! ـ گچ ميخوايم؛ گچ... خون تو مسجد راه افتاده! ـ يه آمبولانس نيست اينارو برسونيم آبادان؟! ـ وانت كه هس!😢 عده اي به محوطه مسجد مي دوند و چند زخمي سرم به دست را با برانكارد بيرون مي كشند و عقب وانت ها مي گذارند. سرم ها ميان دست هاي چند پرسـتار ماند هاند و مايع درونشان را از زخمي ها دريغ مي دارند؛ قطره قطره پايين مي آيند و خودشان را به رخ لب هاي خشك و داغمه بسته مجروحان مي كـشند .😞 مـردي كنار ديوا ر مسجد خوابيده است .😴 سِرُمش را خود نگه داشته و قطره هـايي را كـه خرامان خرامان به تنش مي خلند، تماشا مي كند. جـواني كـه او را عقـب وانـت خوابانده اند، حريصانه به سرمش زل زده و كف خشك دهانش را تندتند قورت ميدهد.😞 چشمهايش از سرم جدا نمي شود. ناگهان سرم را از دست پر ستاري كه اشك روي گونه هايش خشكيده مي قاپد و آن را به دهان مي بـرد . 👀 پرسـتار هـول ميشود و مي خواهد سرم را از دست او بگيرد، اما نمـي توانـد . سـوزن سـرم از دست جوان بيرون كشيده ميشود و خون از جايش بيرون ميزند. 😱 گريه و وحشت، توان پرستار را گرفته است . خود را مغلوب مـي بينـد و دو دستش را با شتاب، به شيشة عقب وانت - كه آماده حركـت اسـت - مـي زنـد . 😭 وانت مي ايستد و تا راننده خودش را به جوان برساند، او چند قلـپ از سـرم را خورده است . راننده سرم را از ميان دست هاي تسليم شده جوان بيرون مي كـشد و وقتي آن را به پرستار مي دهد، كنار وانتش زمين گیر ميشود؛ بلند گريه ميكند و فرياد برميآورد: 😭🗣 ـ قربون لب تشنه ات، حسين! گريه حواس راننده را بـرده و از پرسـتار غافـل شـده اسـت😢 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi