#ردیف_اول، #قبر_هشتم
🌷هویزه، شهدای غریبی دارد. خیلی از آنها، جوانانی هستند که کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه خود در این سرزمین آرمیده اند. هویزه نبرد کربلائی را به خود دیده است. مظلومیت شهدای این سرزمین یکی از غم انگیزترین خاطرات دفاع مقدس است. عصر یک روز در ایام نوروز در حیاط مسجد هویزه که یادمان تعداد زیادی از شهدای گرانقدر است قدم میزدم. کاروانهای زیارتی، یکی پس از دیگری برای زیارت به آنجا میامدند و میرفتند. در میان همهمه زائران، سر و صدای یک نفر بیشتر از همه جلب توجه میکرد. به همان طرف حرکت کردم.
🌷دختر خانم نوجوانی بود که خودش را روی یکی از قبرها انداخته بود و با حالتی که هر بیننده ای را منقلب میکرد، داشت ضجه میزد و گریه میکرد و چیزهایی به شهید میگفت که کلماتش زیاد قابل فهم نبود. عده ای از خانمها دوره اش کرده بودند و سعی داشتند به او دلداری بدهند. فکر کردم حتماً از بستگان آن شهید است. خودم را کنار کشیدم و از آن جمع فاصله گرفتم. بعد از کمی قدم زدن، همان دختر خانم را دیدم که حالا آرام و با وقار، گوشه ای ایستاده و به مزار شهدا چشم دوخته است.
🌷نزدیک رفتم و سر صحبت را باز کردم. پرسیدم: آن شهید برادرت بود؟ گفت: نه، اصلاً با او آشنا نیستم. کنجکاویام بیشتر شد. جریان را از او سئوال کردم. گفت: آن شهید مرا به اینجا دعوت کرد. حرفهایش عجیب بود. _قرار بود از مدرسهی ما کاروانی به مناطق جنگی اعزام شود. سهمیه هر کلاس چهار نفر بود. من هم دوست داشتم به این سفر بروم. اما اسمم در قرعه نیفتاد. خیلی ناراحت شدم. دلم شکست. شب توی خواب شهیدی را دیدم که با لباس رزم مقابلم ایستاده بود و لبخند میزد.
🌷بعد از چند لحظه به طرفم آمد. چفیه اش را درآورد و روی سرم انداخت. چفیه تمام موهایم را پوشاند. بعد چنان زیر آن را گره زد که احساس خفگی کردم. گفتم: میخواهی مرا بکشی؟ خندید. گفت: ما جانمان را فدای شما کردیم.... نترس. نمیمیری! گفت: چرا به زیارت ما نمیآیی؟ فهمیدم منظورش جبهههای جنوب است. گفتم: قرعه به نامم نخورد. گفت: اگر دلت بخواهد میتوانم کارت را درست کنم. خوشحال شدم. نور امید در دلم زنده شد. دیدم میخواهد برود. پرسیدم: سراغ شما کجا بگیرم؟
🌷....گفت: مزار شهدای هویزه که آمدی ردیف اول، قبر هشتم. فردا صبح که به مدرسه رفتم، اعلام کردند برای کلاس ما یک سهمیه اضافه شده. سریع رفتم اسم نوشتم. قرعه به نامم افتاد! به هویزه که آمدم، فوری به سراغ شهدا رفتم. ردیف اول را پیدا کردم. شمردم تا رسیدم به قبر هشتم. گفتم شاید آن طرف که بشمارم قبر دیگری باشد. اما از سمت دیگر هم هشتمین قبر بود. روی سنگ نوشته شده بود: ”شهید ملائی زمانی".
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا ملائی زمانی
راوی: حجت الاسلام مرتضوی از گروه تفحص سیره شهدا قم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀
مراقبباشازخـودتندزدیرفیق..!!
وقتـےلابـھلایِمشغلـھهایروزوشبت
ازتنھاچیزیڪمیگذری،نمازتہ !
یعنـےداریازخودتمـےدزدی !
وایناولِ سقوط توعـھ..!🚶🏿♂💔
°•♡
از #شھداےگمنام بہ خواهرانּ مؤمنْ..
خواهرم خون💔از منْ
حجاب از تُ✨و ....
#شفاعت از منْ
حیا از تُ✨و ....
خواهرم خونمو بہ دستت #امانت دادم
نامش شفا دهندهے درد اسٺ تا ابد
نام حسین حالِ مرا جا مےآورد
این اشڪ،از حسابِ پس انداز فاطمہ سٺ
سرمایہ اے ڪه روزِ مبادا مےآورد
#کربلا
#اربعین
#امام_حسین علیه السلام
•°~🌻🌤
#بهتوازدورسلام🕊
‹السلامعليالحسیـن
وعليٰعليِابنالحسين
وعليٰاولادِالحسین
وعليٰاصحابِالحسین...✨✋🏻›
بيخودازخويشمو
دورازتوڪسینيسٺمرا
بهتـوایعِشق
ازاينفاصلهدور،سلام . .♥️
اَللّٰــــھُم عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْفرَجْ
#عشقنــ♥️ـد
آن عـــــاشقانـی که
خواستند #گـــــمنام بـمانند
و #پلاکــ🏷ــشان را از گردنشان کندند
امـ⚡️ـا
عکس #امـام را
از سینــه نکـــــندند❌
🌹🍃🌹🍃
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آن نفس کہ بمیرم در آرزوے تو باشم...
بدان امید دهم جان، کہ خاڪ کربلاے تو باشم
#اللّٰهُمَّالرْزُقْناڪَربلآ 🌿
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 📿
#سالروز شهادت
🔴شهید مدرس
خطاب به رضاخان ملعون
«قبر من هر جا که باشد
زیارتگاه مردم می شود
اما تو در جایی می میری
که نه آب باشد و نه آبادانی! »
👆کاشمر آرمگاه آیت الله
شهید #سیدحسن_مدرس
💢 سالروز شهادت آیت الله مدرس
🔰دهم آذرماه یادآور شجاعت، ایستادگی و دلاوریهای مردی است که تمامقد در برابر زورگوییها و استبداد ایستاد تا نماد واقعی یک نماینده مردمی در مجلس شود.
امام خامنه ای:
🔸مجلس باید مجلسی باشد که بتواند در مقابل زورگوییها و زیادهخواهیها و مرعوب کردنها و تطمیع کردنهای قدرتمندان جهانی بایستد و مصالح کشور و ملت را محاسبه کند و دنبال آن برود. امام رضواناللهعلیه بارها اسم «#مدرس» را میآوردند.
مگر خصوصیت مدرس چه بود؟
🔹از مدرس عالمتر هم داشتیم. مدرس خصوصیت عمدهاش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد.
همان وقتی که علیالظاهر فضا را بر ضد او آنچنان متشنج کرده بودند که علیهش شعار میدادند، او ایستاد و حرف خودش را زد. این خصوصیت یک نمایندهی خوب در مجلس است.
🔻بعضیها زود مرعوب میشوند! من بارها عرض کردهام که قدرتهای استکباری- یعنی همین قدرتهای سلطهگر جهانی- که مرتب روی این کشور و آن کشور دست میاندازند و دولتها و ملتها را زیر یوغ خودش میکشانند، عمدهی کارشان از ترساندن میگذرد. قدرت واقعیشان آن قدر نیست که بر زبان میآورند.
بیانات در دیدار کارگزاران حج 26/11/1378
🦋🌻
نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که بهکربلا رسیدم، به نیابت از ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در بینالحرمین جمعیت زیادی نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اماخجالت کشیدم.
از آقایی که چای پخش میکرد پرسیدم: ایشونابراهیمهادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکن به آرامی گفت: ایشانمشاور حاج قاسم سلیمانی است...
و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهرتکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین تلفات آزاد کردند. آن هم باتوسل به مادر سادات حضرتزهرا
کتاب سلام بر ابراهیم۲
🦋🌻
به حق که حسینی بودید و با الهام از عاشورا جنگیدید 🥀
حسینی زیستید
حسینی مبارزه کردید
و جمعی از شما حسینی در راه خدا شهید شدید ....🌿
ای کاش ما هم میتوانستیم.....💔
#شبتون_شهدایی
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#در_محضر_روح_الله
#امام_خمینی_ره
#مدرس_زنده_است
#تا_تاریخ_زنده_است
#رشوهای که #مدرس پاسخش را کوبنده داد .
دکتر محمدحسین مدرّس میگوید : «در کنار #آقا بودم که دو نفر آمدند که یکی فرنگی بود.
پس از لحظهای مردی که مترجم بود گفت: ایشان سفیر انگلیسند. چکی تقدیم میدارند برای این که به هر نوع صلاح بدانید مصرف نمایید .
#آقا گفتند : چک ، چیست؟
مترجم گفت : چک براتی است که بانک میگیرد و مبلغی که در آن قید شده میپردازد .
#مدرس خندید و گفت : به ایشان بگویید من پول و چک قبول ندارم . اگر کسی خواست به من پول دهد ، باید آن را تبدیل به طلا کند و بارِ شتر نموده ظهر روز جمعه هنگام نماز به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را مثلاً انگلستان یا هر جای دیگر برای #مدرّس فرستاده تا من قبول کنم .
بعد از ترجمه این سخنان، مرد فرنگی چیزی گفت.
مترجم رو به #آقا کرد و گفت : ایشان میگویند : شما میخواهید در دنیا حیثیت #سیاسی ما را نابود کنید .
#مدرّس با خنده گفت از #نابودی چیزی که #ندارید نترسید !»
#شهید_سیدحسن_مدرس
🌹 #سالروز_شهادت🌹
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌓 #بین_الطلوعین فاصله زمانی از طلوع فجر و اذان صبح تا طلوع آفتاب است که حدود یک ساعت و نیم طول می کشد...👌
👈🏻در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات #بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده که انسان به این نتیجه می رسد که اگر می خواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی ها رهایی یابد می بایست در این ساعات بهشتی #بیدار_بماند؛ چرا که فرشتگان در حال تقسیم روزی هستند و اگر کسی خواب بماند از همه چیز باز مانده است✋
...💚💫
💚💫.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*❤ #سلام_امام_زمانم❤*
*🧡 #سلام_آقای_من 🧡*
*💗 #سلام_پدر_مهربانم💗*
*سلام ای مونس دلهای خسته*
*سلام ای مرحم قلب شکسته*
*نظر کن بر دل آن شیعه ای که*
*به امیدی سر راهت نشسته*
*#الّلهُـمَّ.عَجِّلْ.لِوَلِیِّکَ.الْفَرَج*🇮🇷